:هنوز چهارده سالهاش نشده بود که ندای زیبای الله اکبر در تمام کوچه
پس کوچه های شهرهای ایران طنینانداز شد. با پیروزی انقلاب اسلامی نوجوانان
و جوانان این مرز و بوم شیفته آشنایی با معارف اسلامی شدند او نیز این عطش
را در کانون فرهنگی که در خیابان تیر دوقلو میدان خراسان بود سیراب
میکرد.
در کلاسهای اصول اعتقادی آقای آیتالله
علم الهدی به همراه پسرخالهاش شرکت میکرد و بعد از آن وارد حوزه علمیه
آقای مجتهدی شد. هنوز در ابتدای دوران طلبگی بود که دشمن بر طبل جنگ کوبید و
دل آرام او را ناآرام کرد. دریای وجودش به خروش آمد.
با
فرمان حضرت امام مبنی بر تشکیل بسیج 20 میلیونی با دستکاری در شناسنامه
برادرش نادر وارد بسیج شد. در چهار مسجد لولاگر امام مهدی (ع) اما محمدتقی
(ع) و حجت (عج) ناحیه 7 خاوران مشغول به فعالیت و دیدن آموزش شد. دوره
آموزش و نظامیاش را به مدت 3 ماه در پادگان امام حسین (ع) گذراند هنوز در
اواسط سن 14 سالگی بود که حسابی با تیربار و ژ3 مانوس شده بود.
از دوستی با شهید فهمیده تا تحصیل طلبگی در دوران اسارت
اینها
گوشه ای از زندگی نامه و خاطرات حجت الاسلام رضا الهی رزمنده و آزاده غیور
و پرافتخار کشورمان ایران هستند. به مناسبت روز 26 مرداد و بازگشت آزادگان
به میهن اسلامی در سال 1369 با این آزاده بزرگوار به گفتگو نشستیم که
ماحصل آن را در ادامه می خوانید.
حجت الاسلام رضا
الهی آزاده سرافراز میهنمان میگوید: با شروع جنگ طاقت ماندن در تهران
را نداشتم بدون اطلاع پدر و مادرم شبانه از خانه فرار کردم و به جبهه جنوب
آمدم به آبادان رفتم، در آن جا بود که با نام حسین فهمیده آشنا شدم. بعد از
فرار از خانه یک ماهی در جبهه بودم که در 10 آبان سال 59 در جاده ایستگاه 7
آبادان به اسارت دشمن درآمدم. ابتدا ما را به بصره و بعد به بغداد و از آن
جا به اردوگاه موصل انتقال دادند و 10 سال نیز اسیر بودم.
وقتی
که از آقا رضا در مورد فعالیتهایشان در این 10 سال پرسیدم گفت: در این
مدت موفقیتهای خوبی برایم حاصل شد با برادران طلبهای که در آنجا بودند
تحصیلات حوزوی داشتند آشنا شدم. درس طلبگی را از صرف و نحو شروع کردم تا به
سیوطی رسیدم، آموزش قرآن را نیز از تجوید تا تفسیر ادامه دادم. به طوری که
در پایان اسارتم هم اصول فقه آشنا شده بودم و هم لمعتین را به پایان
رسانده بودم. در ضمن در زمان اسارت بچهها با 9 زبان بینالمللی کار
میکردند.
آقای ابوترابی همیشه میگفتند باید
شما به مقام مبلغ برسید، شما سفرای جمهوری اسلامی هستید نگاه امام و انقلاب
به شماست اگر زمانی برگشتید باید این مرام آزادگی را در کشور ترویج کنید،
لذا کسب زبان یک امر واجب برای ما بود و من در آنجا به زبان عربی و انگلیسی
مسلط بودم اما بعد از بازگشت به علت مشغله فراوان در سپاه بیشتر به زبان
عربی تسلط دارم و زبان انگلیسی را فراموش کردم.
وی
در ادامه افزود: بعد از آزادی وارد سپاه شدم و در نیروی مقاومت مشغول به
فعالیت شدم و از طرفی نیز به دنبال دریافت مدرک طلبگیام رفتم تا دروس حوزه
را ادامه بدهم اما فعالیتهایم در سپاه بسیار زیاد شد و به علت
ماموریتهای برون مرزی نتوانستم ملبس به لباس روحانیت شوم و در همین لباس
سبز سپاه مشغول مزیت به کشور شدم، از تدریس بسیار لذت میبردم و در چند
دبیرستان مشغول به تدریس شدم. هیاتهای زیادی را افتتاح کردیم و هفتهای دو
شب نیز در این هیات سخنرانی میکنم.
گریه شهید ابوترابیفرد بر پای اسیران جنگ
حجت
الاسلام الهی در مورد شهید ابوترابی گفتند: ما هر چه داریم از ایشان است
ایشان سرور و سالار آزادگان هستند خدا ایشان را برای بچهها فرستاده بود تا
بچهها در مسیر صحیح و درست اسلامی در زمان اسارت قرار بگیرند، شهید منبع
فیض آزادگان بودند، از نظر علمی، روحی، دینی، اشک و آه و ناله و اتابه به
درگاه الهی آموزههای خوبی به ما دادند. به خاطر دارم شبی برای ادای نماز
شب بیدار شدم و دیدم آقای ابوترابی بر روی کف پای بچهها سجده زده و گریه
میکنند وقتی فردا با کلی اصرار و خواهش دلیل این کار را پرسیدم بیان داشت:
وقتی میبینم ملائک الهی میآیند و پر و بالشان را به کف پای این بچهها
میگذارند، چرا من ابوترابی چشمایم را به کف پای این بچهها ننهم.
در
بیان مقام ایشان همین بس که وقتی بعد از شهادت ایشان از مقام معظم رهبری
درخواست انتخاب سرپرست دیگری برای امور آزادگان کرده بودند ایشان فرموده
بودند: من هنوز ابوترابی دیگری پیدا نکردم که او را جانشین ابوترابی کنم.
حجت
الاسلام الهی در ادامه سخنانش گفت: شاید در این نهضت بزرگ امام در یک
قسمتش باید بحث آزادگی و جانبازی پیش میآمد دوران اسارت، دوران سخت و
مشکلی بود اما باعث شد از الطاف و عنایات اهل بیت خصوصا امام موسی کاظم
بیشتر بهرهمند شویم و این وجود نازنین را بیشتر درک کنیم اگر بر
محرومیتهای اسارت را کنار بگذاریم جای بسیاری نورانی ارزشمند نزدیک به اهل
بیت بود.
وی در خصوص فعالیتهای منافقین در
اردوگاهها گفت: منافقین 4 سال اول جنگ را در فرانسه بودند و بعد از 4 سال
وارد عراق شدند و بعد از قراردادی که صدام بستند در عراق مستقر شدند و با
شناختی که از روحیات ایرانیها داشتند، توطئههایشان را شروع کردند. آنها
از روشهای نرم اما مشکل و پر اثر استفاده میکردند مثلا در آسایشگاهی که ما
بودیم 130 نفر بودند که دو تا قرآن داشتیم چون بچهها خیلی قرآن
میخواندند این قرآنها چندین بار صحافی شده بودند اما وقتی منافقها این
صحنه را دیدند دستور دادند به هر آسایشگاهی 30 قرآن بدهند. قبلا چون قرآن
کم بود بچهها با ولع قرآن میخواندند اما وقتی قرآنها زیاد شد. قرآنها
دیگر خاک میخوردند یا در هنگام آمار از عراقی میخواستند بچهها را به
صورت چمباته بنشانند تا بچهها به مروز زمان بیمار شوند.
این
آزاده قهرمان در مورد زیارت عتبات عالیات گفت: در طول اسارت چندین بار
میخواستند ما را به زیارت کربلا و نجف ببرند اما اسرا قبول نمیکردند چون
صدام از این زیارت میخواست استفاده تبلیغاتی بکند اما در پایان جنگ و به
دستور آقای ابوترابی به شرط عدم تبلیغ، بچهها به زیارت کربلا و نجف رفتند.
در طول زیارت هم اتفاقات بسیاری افتاد که همیشه در اذهان تمام آزادگان
باقی خواهند ماند از سینه خیز رفتن بچهها در حرم امام حسین تا مشایعت
کبوتران حرم امام علی (ع)، از زدودن غبار حرمها با اشک چشم بچهها تا کتک
خوردن بچهها در حرم.
وی
در پایان گفت: امروز هنوز زمان جنگ سید الشهدا با یزید است، امروز بصیرت
بزرگترین سلاح برای ماست، بصیرت ولایی، بصیرتی که توام با شناخت ولایت
باشد، یعنی من طوری بینا شوم که حق را از باطل تشخیص دهم و بدانم که
زیرسایه پربرکت مقام معظم رهبری هستیم و ولایت فقیه اصل دین است همان طور
که امام جعفر صادق (ع) به زواره فرمود: دین بر 5 چیز استوار است نماز،
روزه، حج، جهاد و ولایت، که ولایت افضل آنهاست، ولایت کلید احکام اسلامی
است. ولایت است که مردم را راهنمایی و هدایت میکند و امیدوارم که دین جان
ناقابل فدای رهبری و اسلام گردد.