کد خبر : ۵۸۵۴
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۹:۰۰

چگونه شیعیان امامت امام 7 ساله را پذیرفتند؟

وقتی می‌گوید هیچ مولودی برای شیعه و هیچ مولودی برای اسلام پر برکت‌تر از این نبوده، یعنی...

عقیق: حجت‌الاسلام امیر غنوی، از شاگردان برجسته علی صفایی و مسئول موسسه لیلة‌القدر هفته گذشته در جلسات تاریخ اسلام که چهارشنبه‌ها در این موسسه برگزار می‌شود، به ترسیم دوره امامت امام جواد(ع) پرداخت.

وی با بیان اینکه از امام جواد در سن 25 ماهگی، یعنی دو سال و یک ماهگی نقل شده که سخنرانی کرده‌اند، گفت: در تاریخ نقل شده که آن حضرت با حمد خداوند و صلوات بر پیامبر و معرفی خودش، چند خطی سخنرانی می‌کند، بعد هم خود دست بر دهانش می‌گذارد که ای محمد ساکت شو، همان‌طوری ‌که پدرانت ساکت شدند و آیه «واصبر کما صبر اولولعزم من الرسل» را می‌خواند.

مردم او را بعد از این سخنرانی دیدند، راه را باز کردند و با احترام زیادی برخورد کردند. اساتید و بزرگان هم که جمع ‌شدند با این تعبیر که «الهب یعلم حیث یجعل رسالته»؛ خبر به امام رضا می‌رسد که چطور با امام جواد برخورد کردند و امام رضا حمد خدا می‌گویند.

امام جواد در این سخنان خود راجع به ماریه قبطیه حرف می‌زند، راجع به اتهاماتی که به او زدند، حرف می‌زند؛ اتهاماتی که راجع به امام جواد مطرح می‌کنند، مبنی بر این ‌بود که این بچه، بچه امام رضا نیست، شاید هم این اتهامات بخواهد این مسئله را نفی کند و ذهنیت مخاطبین را بسازد تا متوجه باشند که این‌ها می‌تواند یک توطئه باشد.

به ماریه قبطیه نسبت دادند که او مثلاً‌ کار بد می‌کند، اما پیامبر به کمک امیرالمؤمنین نشان دادند این‌ها همه اتهام است و او زن پاکی بوده و هیچ مسئله‌ای از این جهت نداشته است.

یک قدری از نفی فرزندی (امام جواد از امام رضا) طبیعی است؛ رنگ پوست کسی که مادرش از سودان باشد خیلی به سیاهی می‌زند، تیرگی رنگ پوست امام جواد جوری بوده که این تفاوت خیلی به چشم می‌آمده. آن‌چه در این قصه واضح است این است که یک تفاوت واضحی بین بچه و پدر بوده. این‌که آیا توطئه‌هایی هم بوده است یا نه، قرائن زیادی برایش نداریم، ولی خود این‌ها هم معمولاً‌ به خاطر برخورد خوب ائمه به نفع تمام می‌شده، حتی وقتی قیافه شناسان را آوردند کاملاً‌ تأیید کردند که این بچه همین مرد است.

حتی نقل می‌کنند وقتی قیافه‌شناسان را به مکه آوردند در مجمعی از مردم و در مسجد الحرام این ‌کار را کردند، معلوم است این اتهام حرفی بوده که یک فضای اجتماعی درست کرده، بنابراین باید برخورد هم اجتماعی می‌بود. وقتی به امام جواد و حالات او خوب نگاه کردند، به سجده افتادند و کسانی را که اتهام زده بودند توبیخ نموده و گفتند: او مثل ستاره‌ای می‌درخشد و از نور صورت و حالات او صحبت کردند و گفتند او حسب و نسب بسیار مهذبی دارد و آدمی است که جز در اصلاب زاکیه و ارحام مطهره نبوده؛ او حتماً از ذریه امیرالمؤمنین و رسول الله است. از حرف‌هایتان برگردید و استغفار کنید و هیچ شکی هم در مورد این مسئله نداشته باشید.

چون برخوردها پخته، آرام و منطقی می باشد و دستشان هم از استدلال پر است، هر کدام از این شبهات با یک برخورد قوی و مناسب همراه می‌شد و مطلب را بهتر و قوی‌تر جا می‌انداخت و شما می‌بینید همه این شبهات بتدریج کنار می‌رود.

حضرت رضا وقتی می‌خواهند از مدینه خارج شوند، امام جواد را با خود داخل مسجد النبی برده و او را به قبر می‌چسبانند و از رسول خدا می‌خواهند او را حفظ کند و به همه وکلا و حشم خود امر می‌کنند که باید بشنوید و اطاعت کنید و با او مخالفت نکنید و بعد از من او امام است.

این نوع رفتارها را از ائمه سابق نداریم؛ مثلاً‌ امام صادق وقتی از دنیا می‌رود، معادله‌ای باید حل کنند تا بفهمند امام بعدی کیست. یا امام کاظم وقتی از دنیا می‌روند اگر چه در بین خصوصی‌ها گفته بودند، اما به این شکل نبوده و این بسیار بسیار غیر عادی است.

در دوره‌ای که امام رضا می‌روند و امام جواد می‌مانند، اتفاقات بسیاری مهمی در شیعه در حال افتادن است، در دوره خود امام رضا اتفاقی که افتاده بود این بود که امام رسماً امامت خود را اعلام کردند. خود شیعه از نوع اعلان امام رضا نگران بودند، حتی بعضی از وکلا می‌گفتند: هارون از شمشیرش خون می‌ریزد؛ چرا شما، جلوی این‌ همه آدم رسما‌ً اعلام می‌کنید که من امامم.

امام رضا در آن ‌جا تحدی می‌کنند و می‌فرمایند: «من امام نیستم اگر هارون بتواند با من کاری بکند». سال‌ها در دوره هارون زندگی می‌کند و هارون هیچ کاری با او ندارد. 

فضای عمومی شیعیان دچار تغییر شده و امامت امام رضا تقریباً رسمی و علنی و آشکار است. قبل از این‌که مأمون سر کار بیاید. مأمون اول کاری که می‌کند، این است که این را بیشتر جا می‌اندازد. او را ولیعهد می‌کند به عنوان بزرگ بنی هاشم و سرور علویون، او هم می‌پذیرد. جوری می‌شود که این خاندان دیگر رسمیت پیدا می‌کند.

بعد از امام رضا، امام جواد، پسر ولیعهد و داماد خلیفه است. وضعیت اجتماعی ایشان کاملاً‌ دچار تحول می‌شود. این‌ها به عنوان آدم‌های خارج از مجموعه که دائماً ‌باید مراقب باشند، حکومت و اهل سیاست با آن‌ها رسماً و علنا‌ً برخورد کنند، نیستند، حالا اگر بخواهند امام جواد را بکشند باید یک جوری در خانه برنامه ریزی کنند.

اگر ائمه دیگر را بخواهند کاری بکنند فقط در یک قالب‌های سیاسی و اجتماعی می‌توانند. برخورد سیاسی علنی خشن دیگر خیلی دشوار است، شوهر دختر خلیفه است و نوه ولیعهدی که خلیفه عزادار اوست، خلیفه که نگفته او را من کشتم و به خاطر همین، امام جواد از جهت جایگاه اجتماعی وضعیتی متفاوت برای شیعه ایجاد کرده است.

از این بالاتر، امام جواد اصلاً ‌مسئله امامت را شکل دیگری نموده است، تا زمان امام باقر و امام صادق، این‌ها بزرگ بنی هاشم اند و به عنوان علمای فوق العاده جا افتاده‌اند. هم حیثیت اجتماعی و هم حیثیت علمی امام رضا به گونه‌ای است که در جهان اسلام به عنوان نفر اول مطرح هستند، اما زمان امام جواد قصه چیز دیگری می‌شود.

ما از فضا دور می‌شویم، نمی‌فهمیم قضیه چه بوده، همه شیعیان، امام صادق را پذیرفته‌اند. عالم بزرگ شیعه است، امام کاظم هم کم کم جا می‌افتند، امام رضا هم همین طور. این بچه بالای دوش موفق غلام در حال طواف است، یعنی طاقت طواف هم ندارد. چه اتفاقی در فضای شیعه می‌افتد؟ انگار – البته من تعبیر مناسب‌تر پیدا نمی‌کنم - این‌ها یک فرقه مقدسه هستند. مجموعه‌ای هستند که دیگر امام در آن‌ها مفهوم دیگری دارد. عالم بزرگ به آن‌ معنای مرسوم دیگر نیست و بچه پنج ساله‌اش اکنون عالم است.

اتفاقی که با امام جواد می‌افتد، این است که امامت معنای متفاوتی پیدا می‌کند. دیگر مسئله این نیست که این‌ها عالم‌اند، بلکه باید به جای دیگری وصل باشند، امام رضا خیلی باسواد است. از پدرانش یاد گرفته! این بچه 4-5 ساله چه؟! معنی قصه چیز دیگری می‌شود، حتی علمای ما هم هنوز نمی‌فهمند.

یونس ابن عبدالرحمان، متکلم بزرگ شیعه در مجلس گریه و عزای امام رضا می‌گوید حالا گریه‌ها را ول کنید این بچه تا بزرگ شود ما چه کنیم؟! گفتم برایتان که ریان یقه او را می‌گیرد و می‌گوید حجت خدا که فرقی ندارد چند ساله باشد. در این فضا فهم این مسئله خیلی سخت است.

یکی از اصحاب می‌خواهد از راه دور خدمت امام برسد و هدیه ای برای ایشان بیاورد، اسباب بازی می آورد! یک مقدار طبیعی است برای بچه پنج ساله عبا و قبا بیاورد؟! برای زن و بچه اش بیاورد؟! وقتی می‌آید امام با محبت توبیخش می‌کند که مرا چه به بازی و به او می‌فهماند تو با حجت خدا طرف هستی.

نه فقط در عرصه سیاسی و اجتماعی که اتفاق بزرگتری در فهم شیعیان نسبت به مقوله امامت اتفاق افتاده است؛ شیعیان تا به حال ائمه را علمای بزرگ فوق العاده ای می‌دانستند و حالا باید قبول کنند این طفل که موقع طواف بر دوش موفق است، ارتباطی با خدا دارد.

یحیی ابن اکسم از او یک سؤال شرعی کوچک می‌پرسد، اما امام آن را به سی چهل تا سؤال تبدیل می‌کند که او می‌گوید خودتان بفرمایید من اصلاً‌ نمی‌دانم چه بود! مأمون به او گفته بود فقط یک سؤال کن که این بچه بلد نباشد اگر یک سؤال بتوانی بپرسی خیلی کار کردی. او هم گشته و یک سؤال تراشیده و آماده کرده بود تا از این بچه بپرسد. اما امام سؤال او رابه چهل سؤال تبدیل می‌کنند و بعد همه این فروض را جواب می‌دهند.

هم نگاه بیرونی به شیعه و امام شیعه به کل تغییر می‌کند و هم نگاه شیعه به امامشان به کل عوض می‌شود. من این طور می‌فهمم؛ وقتی می‌گوید هیچ مولودی برای شیعه و هیچ مولودی برای اسلام پر برکت‌تر از این نبوده؛ برکت چیزی است که باعث می‌شود از آن‌چه داری خیلی استفاده کنی، واقعاً‌ با آمدن امام جواد نگاه شیعه نسبت به کلمات معصوم عوض می‌شود، حالا وقتی می‌خوانی، احساس می‌کنی با وحی طرف هستی، برای همین است که هم در اعتقادات برکت فوق العاده‌ای دارد و هم در برخورد با کلمات معصومین و هم در تیزبینی و باوری که نسبت به رفتار معصوم داریم؛ همچنین در انسجام مجموعه شیعیان فوق العاده مؤثر است و شما تقریباً‌ می‌بینید شیعه پس از امام جواد انحرافات جدی ندارد.

سوال: جایی نداریم که این اعظم برکت را تشریح کرده باشند. بعضی این طور گفتند که امام جواد این کثرت را به وحدت رساند.

غنوی: یکی از آنها این است و همان طور که عرض کردم جلوی انحرافات بعدی شیعه را هم گرفت، اما یک مقوله خیلی گسترده تر از این بوده؛ به طوری که وجود امام جواد و زندگی ایشان در جایگاه اجتماعی، سیاسی اعتقادی، نگاه شیعیان و انسجام آنها فوق العاده اثرگذار بوده است.

مأمون کاملاً‌ می‌فهمد با چه کسی طرف است، تمام اعتقادات ما را دارد و کافر است. همه آن‌چه ما اسم می‌بریم که به آن قائلیم، هم اسم می‌برد و هم برای همه استدلال دارد، ولی امام کش است، مثل ابلیس که هم پیغمبران را باور دارد و هم روز قیامت را و هم با خدا مکالمه دارد، ولی ابلیس است.

در اثبات الوصیه مسعودی صفحه 210 نقل می‌کند، در سالی که امام به حج رفت و بعد از آن به خراسان، یعنی در سال 200 که امام جواد پنج سال دارد، در آن موقع امام جواد هم همراه ایشان بود. امام رضا وقتی طواف خانه خدا کرد و در کنار مقام به نماز ایستاد دید که امام جواد بر دوش موفق در حال طواف است، وقتی به حجر رسید به داخل حجر رفت و بیرون نیامد.

موفق گفت: ای مولای من برخیز برویم، گفت: من از این جا بلند نمی شوم مگر خدا بخواهد، موفق به امام رضا گفت و امام رضا نزد حضرت جواد آمدند و گفتند عزیزم بلند شو برویم، می‌فرمایند من از این‌جا بلند نمی‌شوم. چگونه از این‌جا بلند شوم، در حالی ‌که دیدم شما به گونه‌ای با خانه خدا وداع کردید که معلوم است دیگر به این‌جا بر نمی‌گردید؛ تمام این داستان نشان می‌دهد که دارند می‌فهمانند که امام رضا سفر آخرشان است و از سفر خراسان زنده بر نمی‌گردند.

وقتی امام رضا به خراسان می‌روند از آن‌جا برای امام جواد نامه می‌نویسند؛ نامه را که برای امام می‌آورند، امام چون کوچولو بود نمی‌توانست مهر نامه را باز کند، موفق مهر نامه را باز کرده، امام می‌خواند و تبسم می کند و رفتارهایی کودکانه بروز می دهد و پاهایشان را تکان می دهند؛ کسی بوده که دائماً او را ضبط و ربط می‌کرده.

وقتی امام رضا به شهادت می‌رسند گروه های مختلف مردم به عنوان تعزیت بر طفل هفت ساله وارد می‌شوند، یعنی همه جانشینی و جایگزینی امام جواد را پذیرفته‌اند، از اقصی نقاط کشور افرادی می‌آیند تا گروه گروه به حضرت تعزیت دهند، شعرا شعر می‌خوانند و ... در همین جا داستان یونس ابن عبدالرحمان و ریان ابن صلت اتفاق می‌افتد.

من از هر دو طرف دلسوزی و دقت می‌بینم، در همین فضا یکی از عموهای امام جواد بر صدر مجلس می‌نشیند و ...؛ بوی ادعا می‌آید. اصحاب هم یاد گرفته بودند تا کسی ادعای امامت می‌کرد، فوری چند تا سؤال از او می‌پرسیدند، مثلاً‌ یک نفر می‌پرسد شخصی به زنش گفته من تو را طلاق دادم، عدد نجوم السماء عبدالله هم جواب می‌دهد، او هم جوابی می‌دهد که با فقه اهل بیت جور در نمی‌آید و علما همه می‌فهمند که او پرت گفته.

بعد یکی از فقها سؤال دیگری می‌پرسد اگر مردی با بهیمه‌ای فلان کار را کرده، او هم جواب می‌دهد دستش را می‌برند و صد ضربه شلاق هم به او می‌زنند. حاضران همه از جواب او بهتشان می‌برد برخی هم از مزخرف هایی که او می‌گفت گریه شان می‌گیرد و گیج می‌شوند، آن گاه موفق می‌آید و امام جواد هم با همان هیبت وارد می‌شوند، علما همه بلند می‌شوند و بعد اشاره می‌کنند، این امام بعدی است.

باز همان سؤال‌ها را می‌پرسند، امام هم با آیات قرآن جواب‌هایی می‌دهند که همه قانع می‌شوند و بعد خطاب به عمویشان می‌فرمایند. سائل می‌گوید: عموی شما این جواب‌ها را به ما داد. عبدالله پرت و پلا می‌گوید که من دیدم، برادرم رضا این‌طور جواب داد، امام انکار می‌کنند و بر سر او داد می‌زنند که چرا به امام رضا نسبت ناروا داده است و حضرت شروع می‌کنند به گفتن سؤال‌هایی که از حضرت رضا پرسیدند و عبدالله غلط فهمیده بود.

از تو در مورد بهیمه می‌پرسند، از حضرت رضا پرسیده بودند که نبش قبر کرده بود و فجوری انجام داده بود، حضرت جواب دادند برای سرقتی که کرده دستش را می‌برند و برای فجوری که انجام داده شلاق می‌خورد؛ این‌چه ربطی به آن‌ چه تو گفتی دارد؛ یعنی نه تنها نفی می‌کنند، بلکه مورد را هم توضیح می‌دهند؛ بعد هم علما شروع به پرسیدن مسائل مختلفی در ابواب فقه می‌کنند.

مهمترین علامت امام علم بوده و هر چه که امام قبل گفته، او باید عیناً‌ جواب دهد. البته جملات کمی فرق داشت؛ بعضی گفتند (البته در این ها اغراق هست) در یک مجلس سی‌هزار سؤال پرسیدند! حالا سی هزار سؤال نبوده 700-800 -1000 تا سؤال بوده است.

البته با نوع جواب دادن‌های ائمه که کوتاه و مختصر و دقیق است، فرصت جوابگویی خیلی زیاد می‌شود، لذا می‌شده در یک مجلس هزار تا سؤال هم جواب داده شود، حتی خودشان هم توضیح می‌دهند، بعضی از این علما می‌گویند، ما از حضرت رضا سؤالی پرسیده بودیم عیناً همان را از پسرشان پرسیدیم و همان پاسخ‌ها را گرفتیم یعنی مرتباً‌ دارند تست می‌گیرند و این خیلی خوب است.


منبع: خبرگزاری انشجو
211007


ارسال نظر
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
جواد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۳۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۷
0
0
السلام علیک یا امام جواد
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین