چهارمین شماره از کتابمجله همشهری آیه منتشر شد:
«و لقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذّکر انّ الارض یرثها عبادی الصّالحون؛ و ما بعد از تورات در زبور داوود نوشتیم که بندگان نیکوکار زمین را به ارث میبرند.»(1)
مطلب نخست
نخستین مطلب، انقلاب جهانی فراگیری است که قرآن- در چند مورد- بدان اشاره میکند.
1_ در آیه پنجاه و پنجم سوره نور آمده است:
خدا به کسانی از شما که ایمان آورند و کارهای شایسته انجام دادند، وعده داد که همانگونه که امّتهای پیشین را خلافت بخشید، هر آینه آنان را هم خلافت بخشد و دینی را که برای ایشان پسندید، استوار و حاکم سازد و آنان را پس از بیمناکیشان، آرام و ایمن قرار دهد.
2_در دو آیه پنجم و ششم سوره قصص آمده است:
ما اراده کردیم بر آن طایفهای که در روی زمین به ضعف کشیده شدهاند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث ملک و جاه (فرعونیان) گردانیم، و در آن سرزمین، به آنان قدرت و سلطه بخشیم و به فرعون و هامان و لشگریانشان آن چه را که از آن ترسان شوند، نشان دهیم.
3_در آیه صد و پنجم سوره انبیاء آمده است:
هر آینه، ما بعد از تورات در زبور (داوود) نوشتیم که بندگان نیکوکار من، زمین را به ارث میبرند.
این انقلاب در زمانی رخ میدهد که مستکبران بر زندگی مردم حکم میرانند و بندگان خدا را به استضعاف میکشانند و ارزشها و خرد و وجدان مردمان را میربایند و بشریت به بنبست میرسد. در این هنگام، اراده الهی محقّق میگردد و سلطنت را از دست ستمگران مستکبر گرفته و به دست مستضعفان صالح میسپارد.
چنین انقلابی جهانی در تاریخ واقع شده است. از جمله، رخداد تاریخی بنیاسرائیل است آن زمانی که فرعون، استکبار ورزید و در زمین فساد کرد. خداوند میفرماید.
فرعون در زمین (مصر) تکتبر و گردنکشی کرد، مردمش را گروه گروه کرد و طایفهای را سخت ضعیف و ذلیل شمرد. پسرانشان را میکشت و زنانشان را (برای خدمت) زنده میگذاشت. هر آینه فرعون از مفسدان بود. (2)
اولین امر حتمی، جابجایی فرمانروایی از مستکبران به مستضعفان صالح است که انقلابی فراگیر در ارزشها و در سرزمینهای مختلف و در فرمانروایی و حکومت است این از سنّتهای حتمی الهی است.
کسی که این انقلاب جهانی فراگیر را رهبری و فرماندهی میکند، مهدی موعود از ذریّه و نوادگان رسولالله(ص) است. این مطلب در حدّ تواتر، در روایات صحیح آمده است. این دومین مطلبی است که حدیث نبوی، آن را ثابت میکند و مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند و آن را مطلبی حق میدانند، چنانکه مطلب نخست را نیز به حکم قرآن شریف، ثابت شده میدانند. در هیچیک از ین دو مطلب جای کوچکترین تردیدی نیست.
مطلب سوم
مهدی منتظر (عج) که رسولالله (ص) از او خبر داده، محمّد بن علی(ع) است که در سال 255 هجری در سامراء زاده شد و خدای متعال او را از دید مردمان پنهان کرد.
خداوند برای نجات مردم از ستم و نابود کردن شرک و دو گانگی و استوار ساختن توحید و پرستش خدا از سوی انسان، مهدی موعود را میفرستد و او شریعت و حدود خدا را بر پا میدارد.
از روایات فراوان اهل بیت((((ع) میفهمیم که مهدی منتظر که رسولالله(ص) به او مژده داده است؛محمد بن حسن عسکری، دوازدهمین امام از اهل بیت(ع) است. سخن ما بر این موضوع متمرکز است و مخاطب ما در این بحث، کسانی هستند که به حجیّت حدیث اهلبیت(ع) اعتقاد دارند و به دنبال دلایل کافی و روشن و صریح برای اثباتِ علمی عقیده امامیّه- در خصوص این که مهدی منتظر آل محمد(ع) معیّن و مشخص شده است- هستند.
اختلافی میان شیعه امامیه و دیگر فرقههای اسلامی، در اصل قضیّه مهدویت نیست. زیرا تمامی مسلمانان- جز گروهی اندک- باور دارند که خدای متعال از میان اهل بیت رسولالله(ص)مهدی را برای انقلاب جهانی بزرگی ذخیره کرده است تا بشریت را نجات دهد. در این مطلب تردیدی نیست و روایات نبوی در این باره صحیح و متواتر است. اختلاف میان شیعه امامیه و دیگر مسلمانان، تنها در تشخیص و تعیین مهدی است.
شیعه امامیه معتقد است که مهدی منتظر(عج) محمّد بن حسن بن
علی(ع) است که در سال (255ه.ق) در سامراء زاده
شد و خدای تعالی برای حکمتی که خود میداند، او را در پس پرده غیبت قرار و
او همان کسی است که خدای بلند مرتبه، او را برای نجات بشریّت ذخیره کرده
است و پیامبران و کتابهای الهی قبلاً بدو بشارت دادهاند. غیر شیعیان
معتقدند مهدی کسی که رسولالله(ص) به او مژده داده
هنوز به دنیا نیامده، یا زاده شده و ما نامش را نمیدانیم.
برای اثبات عقیده امامیه به دو گروه دلیل استدلال میکنیم:
گروه نخست روایات عام و کلی است که ویژه امام(ع) نیست، اما قهراً
بر عقیده امامیّه در مورد مهدی(ص) منطبق است. اگر
عقیده امامیه را در این باره به شمار نیاوریم، برای این گونه روایات، توجیه
و تفسیری صحیح نمییابیم. این روایات یقناً صحیحاند. بعضی از آنها در
مصادر و منابع امامیّه، متواترند و مناقشه و ایرادی در آنها نیست. بخش اعظم
این روایات را در مدارک و منابع معتبر اهل سنّت نیز به سندهای معتبر یا
متواتر میبینیم.
ایمان و اعتقاد به درستی این احادیث، به اثبات علمی عقیده امامیه در تشخیص
و تعیین امام منتظر منجر میشود، زیرا این روایات با عقیده معروف امامیّه
منطبق است و ما مصداق و تفسیر دیگری برای این احادیث نمیشناسیم. نمونهای
از این گروه از احادیث چنین است:
1_ حدیث ثقلین: نخستین حدیثی که در این باره بدان استناد میکنیم حدیث
ثقلین است. این حدیث صحیح است و به تواتر، از رسولالله(ص) رسیده است. محدّثان تمامی فرقههای اسلامی بر صحیح بودنش، اجماع و اتفاق
نظر دارند. از میان علمای مسلمان کسی نیست که در صحّت این روایت و صدور آن
از رسولالله(ص) تردید کند. برای اثبات سخن، همین
کفایت میکند که افراد ذیل، آن را نقل کردهاند:
مسلم در صحیح، ترمذی و دارمی در سنن، احمد بن حنبل در مسند، نسایی در
خصائص، حاکم در مستدرک، ابو داوود و ابن ماجه در سنن. طرق و اسناد روایت
این حدیث در کتابهای امامیّه، بیش از آن است که در این مختصر شمارش شود.
متن حدیث ثقلین
ای مردم! همانا من بشرم (مانند دیگران) نزدیک است که (از سوی فرشته مرگ)
خوانده شوم و من هم پاسخ دهم. من میان شما دو چیز گرانسنگ بجا میگذارم.
آن دو، کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم هستند. این دو هرگز از هم جدا نمیشوند
تا بر من در حوض (کوثر) فرود آیند. بر آن پیشی نگیرید که هلاک میشوید و
بدانان چیزی نیاموزید، زیرا از شما داناترند.
این حدیث به صراحت میگوید:
پیامبر پس از خود، دو جانشین برای هدایت امّت باقی میگذارد که قرآن و اهلبیتش هستند؛
هر دو جانشین باقیاند و تا روز قیامت هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند؛
رسولالله(ص) فرمان داد به آن دو چنگ زنند تا از گمراهی مصون نگه داشته شوند.
چنگ زدن به معنای پیروی و طاعت است. این معنای حجّت است و حجّت و حجّیت، معنایی جز پیروی و اطاعت ندارد.
اگر نکته نخست (باقی گذاشتن دو چیز گران سنگ) را به دومین نکته (جدا
نشدنشان از هم) پیوند زنیم؛ اصل مهمی به دست میآید. آن اصل این است که در
هر زمان حجت و امامی از اهل بیت(ع) وجود دارد که هرگز از کتاب
خدا جدا نمیشود. ابن حجر در صواعق میگوید:
احادیثی که مردم را بر لزوم تمسّک به کتاب و اهل بیت دعوت میکنند، دلالت
دارند بر اینکه هیچگاه رشته شایستگان اهل بیت تا روز قیامت بریده نخواهد
شد، قرآن نیز چنین است. از اینرو اهلبیت موجب امان و قرار زمینیان هستند،
چنانکه گفته خواهد شد. گواه بر این، خبر پیشین است که (پیامبر فرمود): در
هر نسلی از بازماندگان امّتم، عادلانی از اهل بیتم هستند.(3)
بدون تردید، حدیث دلالت دارد بر این که همیشه حجّتی از اهل بیت(ع) به عنوان امام مردم خواهد بود. برای این حدیث جز وجود امام
مهدی(عج) و حیات و بقا و غیبت و امامتش بر مسلمانان-
چنانکه امامیّه باور دارد- تفسیر یا مصداقی نیست. اگر این اعتقاد را باور
نکنیم، در قرنهایی که بر حیات مسلمانان گذشته است هرگز مصداق و تفسیری
نخواهیم یافت. نه اکنون و نه پیش از این میان مسلمانان، کسی نیست که ادعا
کند داناترین مردمان است و مردم میبایست از او پیروی کنند و بر وی پیشی
نگیرند و از او آموخته، و بدو نیاموزند.
اگر پرسیده شود فایده امامی که از دید مردم غایب است چیست؛ میگوییم خدای بلند مرتبه ما را بر اسرار غیبتش- جز اندکی- آگاه نکرده است. آنچه خدا علمش را بر ما پوشانده، بسیار است و جز اندکی به ما (دانش نداده و) نشناسانده است. حضرت رسولالله(ص) به ما خبر داد که حجّتی از اهل بیتش، میان مردم و روی زمین تا روز قیامت باقی میماند. ما سخن پیامبر را تعبّداً میپذیریم و علم آن چه را نمی دانیم، به آنکه میداند وا میگذاریم.
2_حدیث آنکه بمیرد و امام زمانش را نشناسد...: (4) مسلم آن را در صحیحش
روایت کرده است. نصّ حدیث از رسول اکرم(ص) چنین است:
آن که بمیرد و بر عهدهاش بیعت (امام حقّ) نباشد، به مرگ جاهلیّت مرده است.(5)
بخاری در صحیحش از نبیاکرم(ص) روایت کرده است:
آنکه از (گستره حکومت) سلطان (شرعی) بیرون رود- گرچه یک وجب باشد- به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است.(6)
احمد در مسند به نقل از رسولالله(ص) چنین روایت کرده است:
آنکه بمیرد و بر او اطاعت (امامی حق) نباشد، به مرگ جاهلیّت مرده است.(7)
طیالسی در مسندش به نقل از رسولالله(ص) روایت کرده است:
کسی که بمیرد بیآنکه امام (حق) داشته باشد، به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است.(8)
حاکم همین حدیث را در مستدرک چنین آورده است:
آنکه بمیرد و بر عهدهاش (پیروی) امام مردم (حقپرست) نباشد، مرگش به جاهلیّت است.(9)
حاکم با شرط شیخین- بخاری و مسلم- این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی آن را
در تلخیص المستدرک آورده(10) و با شرط شیخین، آن را صحیح میداند. پوشیده
نیست که ذهبی در تصحیح احادیث مستدرک بسیار سختگیر است. هیتمی در
مجمعالزوائد(((( ((((11) آن را با سندها و روایان بسیار و گونههای مختلف آورده
است.
طریق (راویان) و الفاظ حدیث، بسیار و در حدّ استفاضه است و دانستیم- چنانکه ذهبی گواهی کرده- حدیث صحیح است.
ثقات محدثان امامی نیز این حدیث را روایت کردهاند. طرق (روایان) اینان
نیز بسیار است که برخی صحیح است. مضمون کلی این حدیث، قریب به تواتر است.
مجلسی برای آن در بحارالانوار، بابی با عنوان "من مات و لم یعرف امام
زمانه، مات میتة جاهلیّة" قرار داده، و چهل حدیث را به همین معنا از راویان
بسیار روایت کرده که الفاظ آن نزدیک به هم است.(12)
الف) طریق نخست، روایت برقی در محاسن به سند معتبر از امام صادق علیهالسلام است. وی، روایت را چنین آورده است:
زمین جز با امام، درست و راست نمیشود و هر که بمیرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است.(13)
ب) دومین طریق، روایت کشّی از ابن احمد از صفوان از ابی یسع است. در این روایت آمده است:
به امام صادق(ع) عرض کردم پایههای اسلام را به من معرفی بفرما
حضرت فرمود: شهادت به توحید... تا فرمود: رسولالله(ص) گفته است: آن که بمیرد و
امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است.(14)
همه رجال این سند موثقاند. هر چند در این گونه روایات که از سوی شیعه و
سنی بسیار روایت شدهاند، نیاز به توثیق سند نداریم. این روایات، بر چند
حقیقت ذیل دلالت دارد:
الف) جز با امام، زمین به ثبات و آرامش نمیرسد؛
ب) در هر زمان میبایست انسان امام زمانش را بشناسد. معرفت او جزء دین است و جهل به امام و نپذیرفتنش از جاهلیّت است؛
ج) در هر زمان میبایست همگان از امام پیروی کنند و روا نیست کسی از طاعت امام زمانش سر باز زند؛
د) آن که بمیرد و گردن به بیعت امام ننهد، به مرگ جاهلیت مرده است؛
هـ) در هر زمان میبایست امامی- که باید او را شناخت و پیرویش واجب است-
وجود داشته باشد. و در طول زمان باید زنجیره امامان پیوسته باشد و هیچ عصر و
زمانی از آنان خالی نباشد.
درست نیست که گفته شود:
این مورد مانند حکم به شرط موضوع، یا تعلیق حکم بر موضوع، در هر قضیه حقیقیه دیگری است.
زیرا درست است که قضیه حقیقیه بر اثبات موضعش دلالت ندارد، بلکه بر فرض
تحقق موضوع، حکم ثابت میشود؛ اما روایات وارد در این باب، بر معنایی بیش
از این دلالت دارد. این روایات بر ضرورت ارتباط یا معرفت و پذیرش امام از
سوی مردم به عنوان شرطی برای مسلمان بودن و اینکه اگر چنین نشود، مرگ جاهلی
در پیش است، دلالت دارد. این قضیه بر وجود امام در هر زمانی دلالت دارد و
به معنای این نیست که قضیه حقیقیه، موضوعش را ثابت نمیکند. قضیه حقیقیه،
همیشه به شرط تحقق موضوع است، اما ما میگوییم آنچه از روایات میفهمیم
استمرار موضوع- یعنی وجود امام حجّت در هر زمانی- است که امری غیر از اثبات
موضوع است.
به تعبیر دیگر روایات وارد در این باب، از سنّت خدای متعال پرده برمیدارد
که اقتضای آن، وجود امام عادل- که خدا اطاعتش را واجب کرده است و خروج از
پیرویاش را اجازه نداده است. در هر زمانی حکم شرعی وارد در این روایات،
سنّت الهی را مینمایاند که همان وجوب پیروی از امام در هر زمان است.
سنت الهیای که از این حکم فهمیده میشود، وجود امام در تمامی زمانها
است، و گرنه چگونه از انسان میتوان خواست که به هنگام مرگ در حال طاعت از
امام زمانش و پایبند بیعت و پیرویش باشد، نه این که عهد و پیمانش را بشکند
یا امام را نشناسد. و اگر از طاعت سر باز زند یا بیعت را بشکند یا امام را
نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است! اگر این نیست، چرا این اندازه در پاداش و
مجازات، سختگیری شده است؟!
واضح است که حاکمان ستمگر و پیشوایان کفر و آنان که با خدا و رسولش
میجنگند، مصداق امامی که بر مردم واجب است او را بشناسند و در هر زمان
پیروش باشند نیستند. خدای متعال میفرماید:
و شما مومنان هرگز نباید با ستمگران، همدست و دوست باشید وگرنه آتش کیفر آنان، شما را هم خواهد گرفت.(15)
از رفتار روسای مسرف و ستمگر، پیروی نکنید که در زمین فساد میکنند و به اصلاح حال خلق نمیپردازند.(16)
چگونه باز میخواهند طاغوت را حکم خود گمارند، در صورتی که مأمور بودند بدان کافر شوند؟!(17)
پس از آگاهی از مطلب پیش گفته؛ میگوییم تنها تفسیر برای این روایات، آن
است که امامیّه میشناسد و بدان معتقد است. یعنی پس از درگذشت رسولالله(ص)، امامت در اهل بیت((ع) ادامه یافته و با
وفات امام حسن عسکری(ع) قطع نشده است. ما متعقد نیستیم اطاعتی که
برابر اسلام است و سرباز زدن از آن، مساوی با جاهلیّت شمرده شده؛ اطاعت از
کسانی است که خدای متعال به ما فرمان داده با آنان دوست و همدست نباشیم،
بلکه به آنان کفر ورزیم.
هر که این دسته از روایات را کنار روایات نخست بنهد، تطابق و همخوانی روشنی میانشان مییابد. در حدیث ثفلین وارد شده:
اینان حجّت خدا بر بندگانند و تمسّک به آنان واجب است، زیرا هم سنگ و
برابر قرآنند و تا وقتی مردم بدانان چنگ زنند، هرگز گمراه نمیشوند.
و در دسته دوم روایات آمده:
شناخت اینان، جزء دین خدا است و نشناختنشان گمراهی و جاهلیّت است.
پس حاکمان ستمگر نمیتوانند مصداق این دسته از احادیث باشند.
3_ حدیث زمین از حجّت، خالی نمیماند:(18) این حدیث را راویان ثقه و مورد
اطمینان امامیّه- مانند کلینی و صدوق و ابوجعفر طوسی- از طریقهای بسیار
روایت کردهاند و طبقات مختلف اسناد این روایت، به حدّ تواترمیرسد محمّد
بن یعقوب کلینی در کتاب الحجة کافی، بابی به عنوان "الارض لا تخلو من حجة"
قرار داده است.(19) علامه مجلسی در بحارالانوار، بابی را به عنوان "الاضطرار
الی الحجة و انّ الارض لا تخلو من حجة" گشوده و در آن یکصد و هیجده حدیث
بدین مضمون ذکر کرده است.
کلینی در کافی، کتاب الحجة، باب ان الارض لا تخلو من حجة میگوید:
گروهی از اصحاب ما از احمد بن محمد بن عیسی از محمّد بن ابی عمیر از حسین
بن ابی العلاء [روایت کردهاند که او] گفت: به امام صادق(ع) عرض
کردم: زمین، بیوجود امام خواهد بود؟ حضرت فرمود: نه. گفتم: دو امام با هم
خواهند بود؟ فرمود: مگر آن که یکی امامت کند و دیگری ساکت باشد.(20)
کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش، و وی از محمد بن ابی عمیر از منصور بن
یونس و سعدان بن مسلم از اسحاق بن عمار، به نقل از امام صادق(ع) میگوید:
زمین، خالی از امام نمیماند.(21)
کلینی از محمد بن یحیی به نقل از احمد بن محمّد از علی بن حکم از ربیع بن
محمد مسلی از عبدالله بن سلیمان عامری از امام صادق(ع) روایت
میکند که حضرت فرمود:
پیوسته در روی زمین، حجت خدا خواهد بود.(22)
کلینی از علی بن ابراهیم از محمّد بن عیسی از یونس از ابن مسکان از ابوبصیر به نقل از یکی از دو امامی میگوید:
خداوند، زمین را بدون وجود عالم، رها نکرده است.(23)
کلینی از حسین بن محمّد از معلی بن محمد از وشّاء روایت میکند:
از امام رضا(ع) پرسیدم آیا زمین، بدون امام میماند؟
حضرت فرمود: نه! عرض کردم: ما(به مردم) میگوییم اگر خدای عزّ و جلّ بر بندگان خشم گیرد، زمین باقی نمیماند.
حضرت فرمود: زمین باقی نخواهد ماند و در این صورت، از بین خواهد رفت.(24)
شریف رضی از امیرمومنان(ع) در نهج البلاغه مطلبی را نقل میکند که با بحث ما مرتبط است. امام(ع) فرمود:
زمین، خالی از حجّتی که برای خدا قیام کند نمیماند- خواه پیدا و مشهور
باشد، خواه ترسان و ناشناس- زیرا نباید حجّتها و نشانههای خدا از بین
برود.(ع)
آنچه گفته شد، نمونهای از روایات بسیاری است که به حدّ تواتر میرسد و سند برخی تمام است.
برای کسی که با سخنان اهل بیت((ع آشناست: حجّت اصطلاحی شناخته
شده است و این احادیث نیاز به شرح بسیار ندارد و صراحت دارد بر اینکه وجود
امام، در هر زمانی ضرورت دارد.
برای این روایات، تفسیری جز آنچه شیعه امامیّه میشناسد و بدان معتقد است،
وجود ندارد. یعنی امام هست و حیات دارد و غایب است. اگر این اعتقاد را
معتبر ندانیم، تفسیری برای این روایات بسیار و در حدّ تواتر نخواهیم یافت.
4_ حدیث امامان دوازده گانه: بخاری در کتاب الاحکام از صحیحش گزارش میکند که جابربن سمره گفت:
شنیدم پیامبر(ص) فرمود: دوازده امیر خواهد بود. سپس
کلمهای فرمود که نشیندم. پدرم گفت پیامبر فرمود: همگی از قریشند.
مسلم فرمود در کتاب الاماره، باب الناس تبع لقریش از صحیحش میگوید:
جابر بن سمره گفت شنیدم پیامبر(ص) فرمود: اگر دوازده مرد بر مردم حکم رانند،
پیوسته کارشان رو به راه خواهد بود. سپس پیامبر کلمهای فرمود که نفهمیدم،
از پدرم پرسیدم رسولالله(ص) چه فرمود؟ گفت: همگی از قریشند.(26)
مسلم، در صحیح، در همان کتاب و همان باب، از جابر بن سمره گزارش میکند که شنیدم رسول الله(ص) فرمود:
با دوازده خلیفه، اسلام پیوسته عزتمند خواهد ماند. سپس کلمهای فرمود که نفهمیدم، به پدرم گفتم چه فرمود؟ گفت: همگی از قریشند.(27)
مسلم، در کتاب الاماره از صحیحش، از جابربن سمره نقل میکند:
همراه پدرم، بر پیامبر(ص) وارد شدم و شنیدم که فرمود: کار امّت، رو به راه
نخواهد شد مگر دوازده خلیفه میانشان باشند. سپس سخنی فرمود که نشنیدم و به
پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: همگی از قریشند.(28)
ترمذی در کتاب الفتن باب ما جاء فی الخلفاء از سننش، به نقل از جابر بن سمره میگوید:
رسولالله(ص) فرمود: پس از من، دوازده امیر خواهد بود.
ترمذی در ادامه آورده است:
ابوعیسی (ترمذی) گوید: این حدیث صحیح است.(29)
ابو داوود در سنن، به نقل از جابر بن سمره میگوید:
شنیدم رسولالله(ص) فرمود: با دوازده خلیفه، این دین
پیوسته عزتمند خواهد بود. مردم تکبیر بر آوردند و فریاد زدند. سپس کلمهای
فرمود که نفهمیدم. به پدرم گفتم پدر! چه فرمود؟ گفت: همگی از قریشند.(30)
حاکم در کتاب معرفة الصحابه از مستدرکش، به نقل از جابر میگوید:
نزد رسولالله(ص) بودم و شنیدم فرمود: با وجود دوازده خلیفه، تکلیف و وضع امّت پیوسته آشکار است.
احمد بن حنبل در مسند میگوید:
این حدیث را جابر از سی وچهار طریق روایت میکند.(31)
ابو عوانه نیز این حدیث را در مسندش آورده است.(32)
ابن کثیر در البدایة و النهایة (ج 6/ ص 248)، طبرانی در المعجم الکبیر (ص
94 و 97)، المناوی در کنوز الحقایق (ص 208)، سیوطی در تاریخ الخلفاء (ص
61)، عسقلانی در فتح الباری (ج 13/ ص 179)، بخاری در التاریخ الکبیر (ج 2/ ص
185)، خطیب در تاریخ بغداد (ج 14/ ص 353)، العینی در شرح البخاری (ج 24/ ص
281) و حافظ حسکانی در شواهد التنزیل (ج 1/ ص 455) و قسطلانی در ارشاد
الساری (ج 10/ ص 328) و... حدیث مزبور را آوردهاند.
محدّثان امامیّه از طریقهای بسیار زیاد که به حدّ تواتر میرسد، سند حدیث
را بیان کردهاند. در میان آنها، سندهای صحیحی است که قابل تردید نیست.
شیخ حرّ عاملی در جلد دوم از کتاب ارزشمند اثبات الهداة، نهصد و بیست وهفت
روایت با مضمونی نزدیک به هم در امامت دوازده امام آورده که در بسیاری از
آن به گونهای صریح و روشن- شمار دوازده تن، و نام امامان نیز آمده است.
برخی از اسناد روایات، صحیح و بیاشکال است و بیهیچ عیبی به حد تواتر
میرسد. از جمله آنها: نود و پنج روایت در کافی کلینی، پنجاه و سه حدیث در
عیونالاخبار صدوق، بیست و دو حدیث در معانی الاخبار صدوق، نود و دو روایت
در کمالالدین صدوق، بیست و دو روایت در امالی صدوق، هیجده حدیق در الغیبة
شیخ ابو جعفر طوسی و یازده روایت در مصباح المتهجد طوسی را آورده است.
ما هیچ وجه معقولی برای تردید در روایتی که محدّثان معتبراز نهصد و بیست و هفت طریق روایت کردهاند، نمیبینیم.
چند نکته درباره این حدیث:
1- تردیدی نیست که حدیث اثنا عشرخلیفه از رسولالله(ص) است که شیعه و سنی از طریق بسیار، آن را روایت کردهاند. روایت بخاری و مسلم- از اهل سنّت- و کلینی و صدوق و شیخ طوسی- از شیعه- ما را از دیگر راویان این حدیث بینیاز میکند.
2- این احادیث آشکارا میگوید امامان ذکر شده- در روایت- بر حقّند و از
شمار پیشوایان ستم و بیداد- مانند معاویه، یزید، ولید، متوکل و...- نیستند.
3- شمار ایشان دوازده تن است به تعداد نقیبان بنیاسرائیل. خدای بلند مرتبه میفرماید:
خدا از بنی اسرائیل عهد گرفت، دوازده بزرگ میان آنان برانگیزد (که پیشوای هر نسلی باشند). (33)
4- زمانی، بیوجود آنان نخواهد بود.
برای تمامی این احادیث، مصداق و تطبیقی جز امامان دوازده گانه- که آخرین
آنان امام دوازدهم مهدی منتظر(عج) است و نزد شیعه امامیه
اثناعشریه شناخته شدهاند- سراغ نداریم.
اگر زحمت و مشقتی را که علمایی همچون سیوطی متحمّل شدهاند تا دوازده امیر
پس از رسولالله(ص) را مرتب کنند ببینیم، قلبمان
مطمئن خواهد شد که مقصود رسولالله(ص) چیزی جز
امامان دوازده گانه اهل بیت(ع) نیست. بر توجیهی که سیوطی برای
این روایت آورده، محمود ابو ریه حاشیه خوبی زده است:
خدا بیامرزد آن کسی را که بگوید سیوطی (با این توجیهاش) مانند کسی است که
شبانه برای جمعآوری هیزم برود (که هر خس و خاری را کور مال و با دست زخمی
گرد آورد)!(34)
آن چه بر شمردیم، چهار دسته روایت بود که از لحاظ سند و دلالت قابل تردید
نیست. اگر این احادیث را به هم ضمیمه کنیم، مصداقی حقیقی و دقیق جز آنچه
شیعه امامیه اثنا عشریه میشناسد ندارد.
آنانی که مسئله غیبت و انتظار امام زمان را نمیپذیرند- مانند اسماعیلیه-
اینان نیز نمیتوانند تفسیری درست از این چهارگونه احادیث نشان دهند، زیرا
اعتقادشان مطابقت با دسته چهارم- یعنی روایاتی که صراحت دارد شمار خلفای
رسولالله(ص) پس از ایشان دوازده امام یا امیر است-
ندارد.
بنابراین تطبیق و مصداق این روایات در تاریخ اسلام، منحصراً عقیده و گفته
شیعه امامیّه است، نه مصداقهای دیگر. این استدلال همان معنای مطابقت و
انحصار است که در آغاز سخن گفتیم.
انطباق این روایات بر امامان دوازده گانه اهل بیت، از جمله دوازدهمین امام
غایب و منتظر(عج) ؛ انطباقی قطعی و ضروری است و نیاز به
تلاش علمی بسیار ندارد. برای تشخیص صحیح مصادیق این تعداد، تنها باید نگاهی
پیراسته و پاک داشت و از پیشینه و ته ماندههای فکری و تعصبهای کور خالی
بود.
پی نوشت ها:
1_ (سوره انبیاء / آیه 105)
2_(سوره قصص / آیه 4)
3_(الصواعق المحرقة، ص 149)
4_(من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة)
5_(صحیح مسلم، کتاب الامارة، باب الامر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن، ج 6، ص 22)
6_(صحیح البخاری، کتاب الفتن، باب دوم)
7-_(مسند احمد، ج 1، ص 416)
8_(مسند الطیالسی، چاپ حیدرآباد، ص 259)
9_(المستدرک حاکم)
10_(تلخیص المستدرک، ذهبی، ج 1، ص 77)
11_(مجمع الزوائد، میتمی، ج 5، ص 218- 225)
12_(بحار الانوار، ج 23، ص 76- 93)
13_(رجال سند همگی ثقهاند)
14_(بحار الانوار، ج 23، ص 90، رجال کشّی، ص 266- 267)
15_(سوره هود / آیه 113)
16_(سوره شعراء / 151- 152)
17_(سوره نساء / آیه 60)
18_(لا تخلو الارض من حجة)
19_(الکافی، ج 1، ص 178)
20_(الکافی، ج 1، ص 178)
21_(الکافی، ج 1، ص 178،سند و تمامی راویان حدیث ثقهاند. ابراهیم بن هاشم، پدر علی بن ابراهیم است. علامه، در خلاصه، اخذ به روایتش را ترجیح داده است. فرزندش علی بن ابراهیم در تفسیر بسیار از او روایت کرده است. وی در مقدمه تفسیر، ملتزم به روایت از موثقان است. این طاووس هنگام ذکر روایتی از امالی صدوق که در سند آن ابراهیم بن هاشم است میگوید: «تمامی راویان حدیث، ثقهاند»)
22_(الکافی، ج 1، ص 178،علی بن حکم را فقیهان ما توثیق کردهاند. زیرا در اسناد کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی قرار گرفته است)
23_(الکافی، ج 1، ص 178)
24_(الکافی، ج 1، ص 179. سند معتبر و کامل است. حسین بن محمد اشعری مورد وثوق شیخ کلینی است. معلی بن محمد بصری است. در تفسیر قمی گزارش شده که او، ثقه است. وشّاء، حسن بن علی بن زیاد است. برقی دربارهاش میگوید: «در وثاقتش، تردید روا نیست»)
25_(نهجالبلاغه، حکمت 147)
26_(صحیح مسلم، ج 6، ص 3، ح 6، «باب آن الناس تبع لقریش از کتاب الامارة»)
27_(صحیح مسلم، ح 8)
28_(صحیح مسلم)
29_(سنن الترمذی، ج 4، ص 501، چاپ مصطفی البابی الحلبی)
30_(سنن ابی داوود، ج 2، ص 421، چاپ مصطفی البابی الحلبی، «آغاز کتاب المهدی»)
31_(مسند ابی عوانة، ج 4، ص 396 و 398 و 399)
32_(مسند ابی عوانة، ج 4، ص 396 و 398 و 399)
33_(سوره مائده / آیه 12)
34_(اضواء علی السنة المحمدیّة، ص 212، چاپ دار التألیف، مصر)
منبع:رویش
211008