عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۸۰۷۴
تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۹
شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت‌الله قرهی
امام خمینی(ره) ناراحت می‌شدند که چرا بعضی­‌ها حرفشان را گوش نمی‌­دهند که الان هم بعضی­ افتخار می‌کنند و در خاطراتشان می‌نویسند مثلاً با امام مجادله می­‌کردیم. چون امام خودش را ششدانگ دست آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی سپرده بود.

عقیق:آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران به مناسبت ماه مبارک رمضان به شرح دعای ابوحمزه ثمالی پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

«رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ»

*بالا رفتن پرچم گناه در قلب

در باب قلب نکاتی را عرض کردیم از جمله اینکه مرکز ورود مطالب معرفتی همین قلب است، همان‌گونه که مع‌الأسف مرکز ورود ظلمات و گرفتاری‌‌ها و ذنوب هم قلب است. قلبی که اگر انسان مراعاتش را کرد و برایش طهارت به وجود آورد، حالش را حال خوبی کرد، می‌شود حرم الله و اگر دقّت و مراقبه و  مواظبت نکرد، گناه - که به تعبیر روایات شریفه هر گناهی مثل نقطه سیاهی در قلب وارد می‌شود - آرام آرام فضای قلب را می‌گیرد و طوری می‌شود کأنَّ سپاه و جنود و لشکری که از بیرون آمده، این قلب را تسخیر می‌کند. دیگر نه تنها معارف را درک نمی‌کند بلکه کارش به جایی می‌رسد که پرچم گناه و جرم و سیئه و خطا بر این قلب بالا می‌رود. آن‌وقت از معارف متنفّر می­‌شود و وقتی از معارف متنفّر شد، دیگر لسان به سمت دعا و خواستن من ناحیه الله نمی‌­رود. دیگر حال نجوا با ذوالجلال و الاکرام ندارد؛ چون این قلب با شیطان است و تحت جنود شیطان قرار گرفته است.

عجیب است! در روایتی بیان می‌­فرمایند اتّفاقاً نجواهای شیطانی از قلب بیرون می‌آید و بر زبان جاری می­‌شود؛ یعنی طوری می‌­شود که اگر دیدید نعوذبالله لسان حرف زشت و رکیک زد، فحّاشی کرد، دروغ گفت، تهمت زد، غیبت کرد یا با زبان مَکر زد، همه این‌ها از نجواهای شیطان است. طوری می‌­شود که دیگر تمام وضع این قلب خراب شده است.

لذا پیامبر عظیم‌الشّأن حضرت محمّد مصطفی(ص) می­‌فرمایند: «قلب لیس فیه شی‏ء من الحکمة کبیت خرب فتعلّموا و علّموا و تفقّهوا و لا تموتوا جهّالا فإنّ اللَّه لا یعذر على الجهل‏».

*عامل جلوگیری از هلاکت روح

اتّفاقاً «ان الحکمة فی قلب سلیم» موقعی انسان دارای حکمت می­‌شود که قلب او، قلب سالمی بشود. لذا این از نکتة من النکات است که مهمترین چیزی هم که حکیم الهی دارد این است که قلب او، قلب سلیم است. وقتی قلب قلب سالم شد، حکمت از او نشأت می‌گیرد.

لذا من و شما را دعوت می­کنند که  به سمت این قلب بروید. روایت شریفه بیان می­‌فرماید: «هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ» هلاک می‌شود آن ‌کسی که حکیمی را نداشته باشد که او را ارشاد کند. در بعضی از تعابیر روایی و تعابیر اولیاء خدا بیان شده که اگر من و تو حکیمی نداشته باشیم که ما را ارشاد کنند، مثل علف هرز رشد می­‌کنیم. یعنی نه‌ تنها خاصیّت و ثمره و میوه‌ای نداریم، بلکه حتّی گاه مانعی می­‌شویم برای آن درختی که می‌خواهد میوه بدهد. برای همین به من و شما گفتند برای اینکه هرز بار نیایید، وضعتان، وضع بدی نشود، حتماً باید طیّ زندگی خودتان را در زیر چتر حکمت قرار بدهید و محضر حکیمی باشید که ارشادتان کند؛ چون اگر این‌ طور نباشد عاقبت کار شما هلاکت است. معلوم هم هست که اینجا منظور از هلاکت، هلاکت روح است نه جسم. هلاکت در دین، هلاکت در نشناختن راه ملاک است.

بارها عرض کردم این «اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین» که می­‌گوییم، همزات جنگ نرم است. گاهی ابلیس ملعون و جنود او به طریق همزات ما را فریب می‌دهند. بعضی از آن همزات این است که مثلاً گاهی به طریق عبادت انسان را هلاک می­کنند، گاهی به طریق به ظاهر سیاست انسان را هلاک می­‌کنند - گرچه خود سیاست اگر به حقیقت سیاست بود، عبادت است امّا آنچه که مَکر و حیله است و به اصطلاح در عام سیاست می­گویند - گاهی به طریق سواد - که به ظاهر به نام علم می‌­گوییم - هلاک می­کنند و ... . لذا بیان می­‌کنند حتماً خودتان را در محضر حکیم قرار بدهید که «هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ».

حالا این حکیم چه دارد که این‌گونه است؟ قلب سلیم. حکمت به وجود نمی‌­آید و کسی دارای حکمت نمی‌گردد الّا به اینکه قلبش، قلب سالم باشد.

*امکان رسیدن به حکمت از ضلالت

لذا حکمت هم برتر از علم است. همان‌ طور اینکه پروردگار عالم می‌­فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» نهایتاً حکمت است. خیلی جالب است، یک حاشیه بزنم بعد برگردم به اصل بحث حیفم آمد ادامه آیه را نگویم. و در ادامه با اعلان «وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ» می­‌خواهد به امثال من بیچاره بگوید که اگر حتّی در ضلالت و گمراهی هم بودید ولی این راه و این صراط مستقیم را رفتید و این جورچین را پیاده کردید، شما هم حکیم می‌شوید. که این جورچین اوّل تزکیه، بعد علم و نهایتاً حکمت است.

تزکیه همان است که دیگر این قلب، قلب سالم بشود. دیگر در او گناه نباشد. اگر قلب سالم شد، اعضاء و جوارح هم سالم می‌شود. وقتی نقطه‌­های تاریکی و گناه نیامد، «نکتة الاسود» که بیان می‌کنند، و قلب سالم شد، انسان به حکمت می­‌رسد.

*قلب بدون حکمت، خانه‌ای ویران است

لذا پیامبر عظیم‌الشّأن می­‌فرماید: «قلب لیس فیه شیء من الحکمة» اگر طوری شد که در این قلب هیچ حکمتی وجود نداشت - خیلی عجیب است! دقّت کنیم که ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) چه نسخه­‌ای را مرحمت می‌­فرمایند-  می­‌فرمایند «کبیت خربه» مثل یک خانه‌­ای می­‌ماند که خراب شده است. خانه­‌ای که اصلاً همه چیز آن خراب است. به لوله های آن دست بزنید، خراب است. فقط بزک کردند و یک رنگی زدند ولی اگر در آن ورود پیدا کنید، می­‌بینید که به هیچ عنوان قابل سکنی نیست، «کبیت خرب». حال قلب غیر سلیم که حکمت در آن وجود ندارد، حال بیت مخروبه است. ولو صورت ظاهرش را کسی بزک کند امّا به کوچکترین زلزله‌­ای خیلی عیب‌هایش نمود پیدا می‌­کند و مدام خراب می‌شود، طوری که سقفش به برفی پایین می‌ریزد. این تعبیر پیامبر عظیم­الشّأن است.

*پروردگار عالم چه عذری را نمی‌پذیرد؟

بعد در ادامه حضرت به زیبایی می‌­فرمایند: «فتعلّموا و علّموا و تفقّهوا و لا تموتوا جهّالا فإنّ اللَّه لا یعذر على الجهل».

من تأکید دارم که این مطالب را بگویم برای اینکه آرام آرام همه با این تعابیر معصومین(ع) آشنا بشوند. چون بارها عرض کردیم کلام حضرات معصومین، مثل کلام الله است و نیاز به تعبیر و تفسیر دارد که چرا این حرف را اوّل آورده و آن را بعد. حضرت نفرمودند «و تعلّموا»، فرمودند «فتعلّموا»، فاء آوردند که هم معنی پس می­دهد و هم معنی تحقیق - البته معانی المختلفه می­دهد ولی این دو معنی در ترجمان این روایت استفاده می­شود - یعنی پس به تحقیق آگاه باشید، «فتعلّموا و علّموا» پس اوّلاً به تحقیق خودتان بدانید و بعد آگاه کنید. بعد می­فرمایند: «و تفقهوا» و خوب بفهمید و متوجّه شوید «و لا تموتوا جهالا» و مثل کسانی که نادان و جاهل هستند، نمیرید «فإنّ الله لا یعذر علی الجهل» باز فاء بر سر إنّ تحقیقه آورده که خود یعنی تحقیق مع التحقیق، یعنی صددرصد است، به تعبیر عامیانه مو لای درزش نمی­رود، شک نکنید، «لا شک و لا ریب فیه» که پروردگار عالم برای جهل و نادانی عذری را نمی‌­پذیرد.

بعد می­‌فرمایند که «إنّ للقلب» به تحقیق برای قلب - لام تعلّقیه است - «إنّ للقلب عمل من الله تبارک و تعالی و عمل من الذنوب و الجهل من الذنوب» یک عملی است از ناحیه خداست.

*عضوی که عامل صحّت و بیماری دیگر اعضاست

این تقریباً مشابه همان روایتی است که در جلسات قبل عرض کردم پیامبر بیان فرمودند: «فِی الْإِنْسَانِ مُضْغَةٌ إِذَا هِیَ سَلِمَتْ وَ صَحَّتْ سَلِمَ بِهَا سَائِرُ الْجَسَدِ فَإِذَا سَقُمَتْ سَقُمَ بِهَا سَائِرُ الْجَسَدِ وَ فَسَدَ وَ هِیَ الْقَلْب» در انسان یک پاره گوشتی هست که اگر این سالم و درست باشد، هم سالم به سلم و دوستی و محبّت مِن الله و هم اینکه صحیح باشد و در او گناهی و نفوذ بدی نباشد، معنای صحّت را به ذهنتان بسپارید؛ صحّت یعنی در او هیچ خللی وجود نداشته باشد، صحیحِ صحیح باشد، در آن موجودیتّی از خارج نباشد، من الله باشد، فرمودند: اگر این‌طور صحّت داشت و سالم بود؛ تمام اعضاء و جوارح دیگر انسان هم سالم می­ماند؛ یعنی دیگر در امان است از اینکه دست و پا گناه کند، چشم گناه کند. معلوم است اگر این قلبش انسان سالم و دور از گناه شد، حالش، حال الهی شد، دست و پای او هم تابع این قلب سلیم است، چشم او تابع این قلب سلیم است، چشمش هرزه نمی‌­شود، همه جا نمی­‌چرخد و همه چیز نمی­‌بیند. اختیار زبانش به دست این قلب سلیم است، همه چیز نمی‌گوید، حرف بیخود نمی­زند حرف­های رکیک نمی­‌زند،  حتّی حرف‌های بیهوده هم نمی‌­زند، حرف‌­هایی که به نفع قلب نیست، هرزه هم نمی­‌گوید -این‌ها نکات بسیار مهمّی است و من فرمایش بزرگان را عرض می‌­کنم - حتّی کارش به جایی می­رسد که تشخیص می‌­دهد الآن باید فلان حرف را بزند یا نزند، سکوت کند یا نکند. چون بعضی مواقع، بعضی از حرف­ها صورت ظاهرش اشکالی ندارد امّا اگر بی موقع باشد اشکال دارد. اگر قلب سالم بود، اعضاء و جوارح هم تا این حدّ سالم که حتّی تشخیص موضوع می­دهد، تشخیص زمان و مکان می­‌دهد. همه این­ها از قلب سلیم است.

«فَإِذَا سَقُمَتْ سَقُمَ بِهَا سَائِرُ الْجَسَدِ وَ فَسَدَ» و اگر بیمار شد و به گناه آمد، همه جسد هم فاسد می­‌شود و «وَ هِیَ الْقَلْب» آن قلب است.

*ریشه‌یابی علّت گناهان

لذا اینجا هم تبیین به این می­‌کنند که این گناه است که قلبت را بیچاره می­‌کند. اینکه بیان می­فرمایند «أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ» اگر حالت این حال شد که وضعت تغییر پیدا کرد و خدای نکرده لسان به گناه مشغول شد، معلوم است از قلب نشأت گرفته است. چشم هم که گناه کرد، از قلب است. به تعبیری ریشه‌یابی علّت گناهان این قلب است، اگر قلبت سالم شد، همه چیز سالم می­‌شود.

لذا اینجاست که گاهی مناجات می­‌کنیم امّا با آن قلبی که از کثرت جرم و خطا دیگر از هلاکت هم گذشته! جلسه گذشته عرض کردیم چرا «اوبقه» می­‌گویند، یعنی حالی که کاملاً ویران شده است و بعید است برگردد. خدا نکند که انسان این‌طور شود.

*اعتراف ابوسفیان به ایمان دروغینش در آخر عمر

مگر پیامبر عظیم­الشّأن، شمس رسالت، محمّد مصطفی(ص) آن حضرتی که نور لولاکیه است، «لولاک لما خلقت الافلاک»، آن حضرتی که در خلقت پروردگار عالم دیگر برتر از او به عنوان انسان کامل نیست - الّا به بی­ بی دو عالم که حالا ایشان چون صلب ندیده است، استثناء است و بحثش جداست و الان ورود پیدا نمی­‌کنیم. قبلاً در فاطمیّه مطالبی را بیان کردیم - رحمة للعالمین، مستقیم با بعضی‌­ها طرف نبود، امّا وقتی قلب دیگر «اوبقه» شد، حتّی کلام پیامبر اثر­گذار نیست. آیا کلام پیامبر بر ابو­جهل اثر کرد؟ خیر. بر ابو‌سفیان اثر کرد؟ خیر. در آخر عمرش که دیگر کور هم شده بود، گفت: من اصلاً این حرف‌ها را باور ندارم. او آمد سیادت عرب را در دست بگیرد. در حالی که خود احمقش یادش رفت که روزی به پیامبر پیشنهاد داد که تو نگو توحید، نگو اله واحد، بگذار این چرخ بچرخد و مردم راخراب نکن، ما همه زعامت عرب را به تو می­‌دهیم امّا پیامبر فرمود: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار بدهید، دست از تبلیغ و رسالتی که دارم بر‌ نمی‌­دارم. او تصور کرد پیامبر برای این آمده بود. وقتی قلب انسان غیر سلیم باشد، حالش، حال گناه باشد، حال دنیا و ما فیها باشد، این­طور است. با اینکه زندگی ساده­ی پیامبر را دیدند، با اینکه خودشان چندین بار اعجاز‌های حضرت را دیدند، شق­‌القمر را دیدند، دیدند آن موقع که می­خواستند پیامبر عظیم­الشّأن را بکشند پیامبر در غار رفت و آن عنکبوت تاری را گذاشت و قبل از آمدن آن پرنده شروع کرد تخم گذاشتن و روی آن نشست و ...، همه­ این اعجاز­ها را دیدند امّا وقتی کسی قلبش سالم نیست، حالش، حال خوشی نیست، همه چیز را منکر می­شود. دیده­های خودش را هم منکر می­‌شود.

لذا این نکته­ مهمّی ا­ست که اگر کسی قلبش سالم نبود، شما نمی‌­توانی برایش از غیب بگویی. قلب غیر سلیم با او کاری می­‌کند که حتّی دیده­‌های خودش را هم منکر می­‌شود. وضعش تغییر می­‌کند.

*ظرف‌های اراده خدا

یک نکته­ی بسیار مهم هم این است که وجود مقدّس آقاجانمان، مولایمان، سیّدمان، صاحبمان، حضرت حجّة بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا». فرمودند: دل­‌های ما ظرف اراده و مشیّت خداست، هرچه او اراده کند، همان است. بعد به نائبشان بیان می­فرمایند: «ان هذا القلوب قلوب لنا اذا لم تمثله بمثل ذنب من الله» به درستی که این قلوب، قلوبی است برای ما، آن موقعی که حالش، حال تمثیلیه‌ای باشد که هیچ گناهی در او نباشد، آن قلوب در اختیار ماست. فرمودند شما هم همین حال را داشته باشید، ما همین چیز را اراده می‌کنیم منتها اراده­ی ما برای شما در قلوبی می­آید که در آن قلوب گناه نباشد. ظرف گناه نباشد، ظرف خدا باشد. ما قلوبمان ظرف خداست، شما هم قلوبتان را به دست ما بسپارید، ظرف خدا شود.

پس این­جا معلوم می‌­شود آن روایت ­که پیامبر بیان فرمودند «فان الله  لا یعذر علی الجهل» خدا برای جهل عذری را نمی­پذیرد، یعنی چه. اگر جهل باشد، گرفتاریم.

*راه خروج از جهل

اگر هم بخواهیم از این جهل خارج شویم، یک راه دارد و آن هم این است که انسان خودش را به اهل بیت و اولیاء خدا بسپارد، «هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ » همین است، خودش را به حجت خدا، به ولی خدا بسپارد و هر چه ابشان گفتند، گوش بدهد و انجام دهد؛ چون آن­‌ها انسان را نجات می‌­دهند. راه نجات ما در مرحله­ی نخست در دست حضرات معصومین، به عنوان اسماء و صفات نازله­ پروردگار عالم و بعد به دست اولیاء الهی است. مگر می‌شود کسی که خودش را بسپارد به حضرت حجّت(روحی له الفداء)، خودش را بسپارد به حضرات معصومین، خودش را بسپارد به دست پیامبر، خودش را بسپارد به دست حکیم الهی، نعوذبالله نستجیربالله هلاک و نابود شود؟ نه­­ والله.  

*امام از چه کسی بی چون و چرا تبعیّت می‌کرد؟

من یک نکته­‌ای بگویم که باید بسیار در آن تأمل کنید و کم بیان شده است. البته بعضی از آقایان که اهل معنا بودند برای ما بیان کردند و من هم عرض می­‌کنم و خودمان این را از حالات امام هم متوجّه شدیم. برای همین هم امام راحل عظیم­‌الشّأن ناراحت می‌شدند که چرا بعضی­‌ها حرفشان را گوش نمی‌­دهند که الان هم بعضی­ افتخار می­‌کردند و در خاطراتشان می‌نویسند که مثلاً با امام مجادله می­‌کردیم. چون امام عظیم‌­الشّأن خودش را شش دانگ دست آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی سپرده بود. هر چه آیت‌الله شاه‌آبادی گفت، مو به مو انجام داد. چون می‌­داند او حکیم است، گر چه خود امام هم به حکمت رسیدند.

*معدن تقوا کجاست؟

اتّفاقاً یک نکته­ بسیار مهم هم این است که اگر انسان بخواهد به حکمت برسد، باید در محضر حکیم به حکمت برسد. کما اینکه بیان کردند: اگر شما تقوا می­‌خواهید، باید سراغ معدن تقوا بروید. پیامبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مَعْدِنٌ وَ مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِین‏» برای هر شئیی معدنی است؛ معدن طلا داریم، معدن نقره داریم، معدن زغال سنگ داریم، هر پزی معدن دارد. معدن تقوا کجاست؟ فرمودند: «وَ مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِین» قلب­‌های عرفا معدن تقواست. انسان باید خودش را به اهل معنا متّصل کند، نه آن­هایی که دکان و بازار می­‌زنند، عارف بالله. وقتی هم متّصل شد، دیگر به تعبیری از باء «بسم الله» تا نون «والضالین» خودش را به دست او بسپارد، هر چه او گفت.

امام این­طور بود و هیچ وقت برای خودش تصمیم نمی‌گرفت. اگر آیت‌الله شاه‌آبادی بیان می‌کردند این کار را بکن، نعوذبالله به تعبیر عامیانه الکی بیان نمی­‌کرد باشد و بعد خودش برود یک کار دیگر بکند. این سپردن نیست. امام خود را شش دانگ در اختیار آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی قرار داده بود. برای همین است که وقتی اسم آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی می‌آمد، امام بیان می‌فرمودند - و در نوشته‌هایشان هم این هست - روحی له الفداء. می‌داند خودش را به خوب کسی سپرده است.

اتّفاقاً اصلا معنای روایت «هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ» همین اطاعت‌پذیری محض از اولیاء خدا و عرفای عظیم‌الشّأن و از حکماست. امام اختیار خودش را به آیت‌الله العظمی شاه آبادی سپرد؛ چون می‌دانست قلب او، قلب سلیم است و این دل‌ها،  ظرف‌های اراده خدا و مشیّت خداست. حضرت فرمود: هرچه خدا اراده کند، ما هم همان را اراده می‌کنیم و هرچه ما اراده کردیم، شما هم همان را اراده کنید و کسی که اراده ما را نمی‌پذیرد، اراده خدا را نمی‌پذیرد، یعنی آن کسی قلبش به گناه است.

*کم خوری، عامل صحّت بدن

یکی از چیزهایی که مهم است و اتّفاقاً خیلی جالب است که در همین ماه مبارک رمضان برایمان محّقق می‌شود - البته به شرطی که بشود – این است که فرمودند: «مَنْ قَلَّ طَعَامُهُ صَحَّ بَدَنُهُ وَ صَفَا قَلْبُهُ وَ مَنْ کَثُرَ طَعَامُهُ سَقُمَ بَدَنُهُ وَ قَسَا قَلْبُهُ».

ماه مبارک رمضان به من و شما این را یاد می‌دهد که کم بخوریم، حتّی حلال نخوریم و کم بخوریم. خوشا به حال آن کسی که بعد از ماه مبارک رمضان هم این حال را ادامه بدهد و به آن عادت کند. نمی‌خواهم بگویم که حتماً روزه بگیرد. عرضم این است که کم بخورد. اگر بتواند روزه بگیرد، حداقل آن دوشنبه‌ها، پنج‌شنبه‌ها، اوّل و وسط و آخر ماه و روزهایی که در باب روزه‌های مستحبی تبیین شده، که نور علی نور، نور فوق کل نور، امّا اقلّش این است که دوباره خودش را گرفتار طعام نکند.

فرمودند: هرکه زیاد بخورد، اوّلاً تنش بیمار می‌شود «سَقُمَ بَدَنُهُ». قبلا عرض کردم، واقعاً این‌طور است، اولیاء خدا، حتّی غیر اولیاء خدا، آن‌هایی که اهل معنا و معرفت بودند و یک مقدار مطالبی را متوجّه می‌شدند، هیچ کدام با کم خوردن مریض نشدند امّا خیلی‌ها با پرخوری مریض شدند.

والده مکرّمه ما - نه از این باب که چون والده من هستند، می‌خواهم بگویم من دیدم و من و تو هم می‌توانیم. عرض کردم آن‌جا فرمود « وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ » حتّی اگر این‌طور هم باشیم، می‌توانیم برگردیم، می‌توانیم از راه تزکیه، به علم و بعد حتّی به حکمت هم برسیم – در سن بالا، نود سال، تا روز آخر، نه اوره، نه قند، نه چربی، هیچ بیماری‌ای نداشتند. غذایشان هم به اندزه یک کف دست بود. عبادتش، نمازش، دعایش، بیداری شبش را هم داشت. خیلی جالب است، حتّی که یک مواقعی که اذان صبح، چون بعضی جاها مساجد دور است و صدای اذان نمی‌آید امّا بدون اینکه تلویزیون یا رادیویی روشن باشد می‌گفت: اذان شد، و درست همان موقع هم اذان بود.

این‌‌ها چیست؟ زیاد نخوریم، زیاد بخوریم که چه شود؟ تنمان هم بیمار می‌شود. ابوالعرفا قریب به صد و ده سال عمر کردند، سالم. آیت‌الله مولوی قندهاری، سالم. همه آن‌هایی که نخوردند، سالم‌تر ماندند و عبادت بیشتری هم انجام دادند و حالشان هم حال خوشی بود، وضعشان هم وضع دیگری بود. این دنیا و مافیهایش، از جمله این خوردنی‌هایش خیلی مواقع ما را گرفتار می‌کند.

*هر چه زیاد بخوری، بیشتر باید بروی و فاسد تحویل بدهی!

من چون ولیّ خدایی بیان کردند، عرض می‌کنم. چون بعضی از این‌‌ها را وقتی ما می‌شنویم، می‌گوییم این ها چه حرفی است؟! من خودم هم وقتی شنیدم، بی‌رودربایستی عرض کنم اوّل یک خورده ناراحت شدم که این تعابیر چیست، بعد که انسان خوب تأمّل می‌کند می‌بیند اتّفاقاً نه، باید این‌طور گفت. اولیاء بلدند یک چیزهایی را بگویند که من و شما را تکان بدهند. می‌دانند با ما چطور صحبت کنند. یکی از اولیاء خدا، فرمود: آقاجان! اتّفاقا هرچه که زیاد بخوری، باید بروی آن جا بنشینی و زیاد تحویل بدهی. تازه تو طاهر خوردی و باید فاسد تحویل بدهی. باید بیشتر وقتت را در یک جای خبیث بگذاری. چون حتی موقع داریم که تخلیه در بیت الخلاء دعا بخوانید، بگویید: «اللهم اطعمنی طیبا فی عافیه و اخرجه منی خبیثا فی عافیه». هر چه زیاد بخوری، بیشتر باید بروی آن‌ور تحویل بدهی. واقعیّتش همین است. انسان مدام بخورد که چه بشود؟! جز اینکه مریض می‌شود و ... .

*پرخوری، عامل قساوت قلب

ماه مبارک رمضان آمد که به من و شما بگوید کم بخور و حلال نخور. سفره‌های رنگین، چرب و شیرین دنیا انسان را بدبخت می‌کند. «وَ قَسَا قَلْبُهُ» و غیر از مریضی جسم، انسان قساوت قلب هم می‌گیرد. مگر ما دنبال نسخه نمی‌گردیم؟ مگر یک مواقعی جوان‌‌ها نمی‌گویند نسخه اولیاء خدا چیست؟ بهترین نسخه را معصوم(ع) بیان فرمودند.

خدایا! حال ما را، حال دوری قلب از گناه، قلبی که جرمش که او را به هلاکت و مافوق هلاکت می‌اندازد، قرار بده.

خدایا! قلب ما را قلب الهی خود قرار بده.


منبع:فارس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین