۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۷ : ۰۳
ولادت
ابوالعباس نجاشي، احمد بن محمد بن عيسي اشعري را از اصحاب امام رضا علیه السلام مي داند(1) و چون حضرت در سال 203 به شهادت رسيده است، مي توان گفت: احمد در اين دوران در سني(حداقل 10 سال) بود، كه بتواند از اصحاب آن امام به شمار آيد. بنابراين احتمال دارد او متولد دهه اخير قرن دوم باشد.
با زلال ولايت
آسمان ولايت از سال 200 هجري قمري تا 250 به عطر پنح تن از معصومان عطرآگين بود. احمد بن محمد بن عيسي توانست به حضور امام رضا، جواد و هادي(ع) شرفياب گردد.
هر چند دليلي بر ملاقات بين او و امام حسن عسكري وجود ندارد، با توجه به مسافرتهاي مكرر احمد به مدينه، ديدار با يازدهمين اختر تابناك آسمان ولايت بعيد به نظر نمي رسد. به هر روی وی از اصحاب امام حسن عسكري (ع) نيز به شمار مي آيد. او به دليل كهولت سن و محاصره امام حسن عسكري علیه السلام توسط دشمن به محضر آن حضرت شرفياب نشد. اما با حضرت مكاتباتي در مورد مسايل ديني و اجتماعي داشت.
رابطه احمد با ائمه علیهم السلام رابطه اي خاص بود. او خود نقل مي كند:
يكي از غلامان امام جواد علیه السلام، نامه اي از حضرت به من داد. آن را گشودم و خط مبارك امام را خواندم. امام دستور داده بود تا به نزدش بروم. بار سفر به مدينه بستم و خود را به حضور امام جواد علیه السلام رساندم.
در آن جلسه درباره چند تن از شيعيان سخن به ميان آمد. با خود گفتم، نامي از زكريا بن آدم مي برم شايد حضرت ضمن دلجويي از زكريا برايش دعا كند. بي درنگ به خود آمدم و گفتم: من چه كسي هستم كه چنين جسارتي نمايم. امام به آنچه مي كند، آگاهتر است. غرق در افكار خويش بودم كه امام جواد (ع) رو به من كرد و سفارش هايي در مورد زكريا بن آدم و ارسال اموالي كه در اختيار داشت، بيان فرمود.(2)
اين حديث موقّعيت خاص احمد را نزد امام آشكار مي كند. به گونه اي كه امام در موقع سفارش به ياران به دنبال او مي فرستاد و نظريات او در مورد ديگر شيعيان را جويا مي شد. همچنين ائمه (ع) اين گونه پيام ها را به هر كسي نمي گفتند و تنها اشخاصي را كه مورد اعتماد كامل بودند، از اين امور مطّلع مي كردند. چرا كه وجود دشمنان شيعه و پيدايش بعضي انحرافات در قالب تشّيع، جوي حساّس و خطرناك به وجود آورده بود.
مبارزه با انحراف
احمد در زمان خود با دو جريان انحرافي عمده كه با نقاب تشيع در صحنه ظاهر شدند، روبرو شد. اين دو جريان عبارت از غلوّ (3)و واقفيه بودند.(4)
علي بن حسكه و قاسم يقطيني سردمداران اصلي غلوّ در زمان احمد بودند. احمد در مقابل تبليغات آنان در ميان شيعه گزارشي به اين صورت به خدمت امام حسن عسكري علیه السلام فرستاد.
گروهي پيدا شده اند كه براي مردم سخنراني مي كنند. آنها سخناني از طرف شما و پدرانتان براي شيعيان مي گويند. دلهاي ما گفتار آنان را نمي پذيرد؛ اينان دو نفر به نام هاي علي بن حسكه و قاسم يقطيني هستند كه مي گويند: مقصود خدا از نماز، در «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» (5) ركوع و سجود نيست بلكه مردي است كه، مردم را از زشتي باز مي دارد. همين طور مقصود از زكات همان مرد است نه، تعدادي درهم كه انفاق شود. آنها بقيه واجبات و محرمات را نيز به همين صورت تأويل كرده اند. برما شيعيان منت گذاشته راه سالم را به ما معرفي كنيد.
به محض اينكه امام حسن عسكري علیه السلام نامه احمد را دريافت كرد، چنين پاسخ داد:
اين دين ما نيست، از اين سخنان دوري بجوي. (6)
در برخورد احمد با واقفيان همين بس كه او با ارسال نامه هايي براي ائمه علیهم السلام، بعد از امام كاظم(ع) و پرسيدن مسايل فقهي و غير فقهي و ارجاع مردم به آن بزرگواران خط بطلاني بر مرام واقفي ها كشيد.
ويژگي ها
مقام علمي و كرامت نفس، منصب ها و فضايل زيادي براي احمد به ارمغان آورد. برخي از مناصب او عبارتند از:
الف: رهبري شيعيان قم؛ او به خاطر لياقت هايي كه از خود بروز داد، توانست رهبري شيعيان قم را بر عهده گيرد. قدرت سياسي و اجتماعي وي بدان حد رسيد كه وقتي بر اساس وظيفه شرعي عده اي را از قم اخراج كرد، احدي را توان اظهار مخالفت نبود و بعضي كه اجماع سكوتي (7) را قبول ندارند به همين واقعه استدلال كرده اند. (8)
حاكم قم نيز در امور مملكتي، به او رجوع مي كرد و احمد در اين امور در مصدر تصميم گيري بود.(9)
نجاشي درباره قدرت سياسي وی مي نويسد: احمد بن محمد بن عيسي چهره بدون رقيب قم بود و با حاكم قم رفت و آمد داشت. (10)
از اين رو است كه براي او چهار عنوان «وجه قم» (چهره قم)، «وجيه قم» (چهره درخشان قم)، «شيخ القميين» و «فقيه القميين» در كتاب هاي تاريخي و رجالي ذكر شده است.
ب: هوشياري و زيركي: احمد با هوشياري خود توانست شيعيان را از انحراف هاي سياسي و اعتقادي حفظ كند. او از يك سو با افكار انحرافي مقابله كرد و از سوي ديگر بهانه به دست دژخيماني چون متوكل و مأمون عباسي نداد.
ج: تواضع: با همه مقام و جلال ابايي نداشت و از كسي كه از نظر علمي پايين تر بود، حديث نقل نمايد.
بر همين اساس از عبدالله بن صلت كه در موقعيت علمي بالايي نبود، حديث نقل مي كرد(11) و شيخ بزرگوار كَشّي مي گويد: اگر حديثي به احمد بن محمد بن عيسي نمي رسيد ولي به كسي كه از او كوچك تر بود مي رسيد، احمد حديث را از او نقل مي كرد.(12)
د: عمل به وظيفه و تسليم در برابر حقيقت؛ وقتي تشخيص مي داد وظيفه او اقدام به كاري يا نهي از آن است به تكليف خويش عمل مي كرد و اگر بعدها احساس مي كرد در تشخيص خود دچار اشتباه شده است، دست از سخن اول برمي داشت و بدون ملاحظه مقام و موقعيت، پشيماني خود را به همگان اعلام مي كرد.
وقتي تشخيص داد احمد بن محمد بن خالد در نقل حديث سهل انگار است و به روايات مُرسَل و ضعيف اعتماد مي كند(و اين به معني تزلزل احاديث شيعه است. تزلزلي كه ممكن است اعتبار تشّيع را در خطر قرار دهد)، او را از قم بيرون كرد و آنگاه كه متوجه شد در روش خود اشتباه كرده است يا مبناي علمي وي تغيير كرده به دنبال وي رفت و با عظمت تمام او را به قم بازگرداند و زماني كه برقي از دنيا رفت، براي جبران اشتباه خود با سر و پاي برهنه در تشييع جنازه او شركت كرد.(13)
ژرفاي دانش
احمد بن محمد بن عيسي با اينكه مسئوليت هاي مهم اجتماعي را بر عهده داشت در راه كسب دانش و معارف اهل بيت و نشر آن نيز همت فراواني به خرج مي داد. او خود مي گويد:
براي تحصيل و فراگيري حديث به كوفه آمدم و با حسين بن علي وشّاء ديدار كردم و از او خواستم كتاب علاء بن رزين و ابان بن عثمان احمر را براي من بياورد. وي آن دو كتاب را آورد. به او گفتم: دوست دارم اجازه نقل حديث از اين دو كتاب را به من بدهيد. گفت: چه عجله اي داري؟؛ برو و از اين دو كتاب بنويس و سپس از من استماع كن. گفتم: از حوادث روزگار در امان نيستم. گفت: اگر مي دانستم احاديث اينگونه مشتاقاني دارد، بيشتر حديث نقل مي كردم؛ زيرا من در اين مسجد (مسجد كوفه) نهصد نفر از اساتيد حديث را ديدم كه مي گفتند: حدّثني جعفر بن محمد.(14) امام صادق علیه السلام چنين گفت.
او كتاب هاي زيادي از خود به جاي نگذاشت و شايد علت آن، دقت بسيار زياد اين عالم بزرگ در نقل حديث بود به گونه اي كه بسياري از روايات از نظر سند با متن در نظر او مخدوش به نظر مي رسيد. اين احتمال نيز وجود دارد كه او صاحب آثار زيادي باشد كه به ما نرسيده است. آنچه از سخنان شيخ طوسي، نجاشي و ديگران استفاده مي شود گوياي اين حقيقت است كه شمار تأليفات وي به پانزده عدد مي رسيد. اين كتابها عبارتند از:
1- التوحيد 2- فضل النّبي(ص) 3- المتعه 4- النوادر 5- الناسخ و المنسوخ 6- الا ظلّه 7- المسوخ 8- الحج 9-المبود (احتمال مي رود با كتاب نوادر يكي باشد) 10- الملاحم 11- الطّب الكبير 12- الطّب الصغير 13- المكاسب 14- مسايل الامام الهادي(ع) 15- فضائل العرب.
تنها كتابي كه از وي باقي مانده، نوادر است. رواياتي كه كه احمد بدون واسطه از امامان معصوم(ع ) نقل كرده است بسيار اندك است و او بيشتر از طريق راويان ديگر روايت كرده است. مجموع احاديث احمد (با واسطه و مستقيم) تا 2290 حديث مي رسد.(15)
استاداني كه احمد بن محمد بن عيسي موفق به ديدار آنها شده، نزديك به 150 نفر هستند؛ از جمله آنان: حسين بن سعيد، عبدالعزيز بن مهتدي، عبدالله مسكان و ... مي باشند. اما شاگردانش در حدود 14 نفر از جمله: محمد بن حسن صفّار(صاحب بصائر الدرجات) محمد بن علي بن محجوب و محمد بن يحيي عطّار هستند.
از نگاه فرزانگان
فرزند محمد بن عيسي در نظر علماء شيعه شخصّيتي با نفوذ به شمار مي آيد و همه وي را دانشمندي صاحب موقعيت و توانايي علمي و اجتماعي مي دانند. قديمي ترين اظهار نظر كه در مورد او صورت گرفته، توسط احمد بن علي بن نوح سيرافي، استاد نجاشي است؛ كه در جواب نامه نجاشي نوشت: از سند من به كتاب هاي حسن بن سعيد اهوازي (ره) سؤال كردي؟؛ در جواب بايد بگويم آنچه مورد اعتماد اصحاب ما است همان است كه احمد بن محمد بن عيسي نقل نموده است.(16)
نجاشي (متوفاي 450 ق) در مورد احمد مي گويد: احمد بن محمد بن عيسي كه رحمت خدا بر او باد از بزرگان اهل قم است. او رئيس و فقيه بدون رقيب بود و با حاكمان قم رفت و آمد داشت و به خدمت سه امام (علي بن موسي الرضا، امام جواد و حضرت هادي علیهم السلام رسيد. وی در ادامه، نُه كتاب براي او مي شمارد. (17)
علامه حلّي (متوفاي 726 ق) نام احمد بن محمد بن عيسي را در قسمت اول كتاب خود (يعني كساني كه بر آنها اعتماد دارد) ذكر کرده و همانند نجاشي از او به بزرگي ياد مي كند.(18)
*احمد اشعري از نگاه اهل سنت
اهل سنت نيز از او به عظمت ياد كرده اند: ابن نديم (متوفاي 375 ه.ق) می گوید: ابوجعفر، احمدبن محمد بن عيسي از جمله دانشمندان است و اين كتاب ها از اوست: طب كبير، كتاب طب صغير و كتاب مكاسب.(19)
ابن حجر عسقلاني (متوفاي 852 ق) مي نويسد: احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي علاّمه است از استاد شيعيان قم و فردي مشهور بوده و كتاب هايي نيز دارد.(20)
اخراج راويان
همه ارباب رجال و تاريخ به اخراج بعضي از محدثّين توسط احمد اشاره كرده اند؛ از يك سو، داشتن موقعيت سياسي و صاحب قدرت در قم و از سوي ديگر سخت گيري او در نقل حديث و نقد عقيده دليل عمده اخراج افراد بود.
علاّمه وحيد بهبهاني در اين زمينه مي نويسد: در موارد متعددي احمد بن محمد بن عيسي و ابن غضائري، راوي ای را متهم به غلوّ و كذب مي كردند زيرا او روايتي را نقل مي كرد كه مضمون آن روايت در نظر آنان مطلب غلوآميزي داشت.(21)
برخي از راويان كه احمد آنان را از قم اخراج كرد عبارتند از:
1- احمد بن محمد بن خالد برقي به جرم سهل انگاري در نقل حديث.(22)
2- سهل بن زياد آدمي رازي.(23)
3- ابوسمينه محمد بن علي بن ابراهيم قرشي، معروف به صيرفي.(24)
4- حسين بن عبيدالله محرر قمي سعدي، هر سه به اتهام غلو.(25)
از اين چند نفر، تنها برقي به قم بازگردانده شد.
رحلت
به شهادت همه صاحبان رجال، احمد بن عيسي در تشييع جنازه برقي شركت كرد. در مورد سال وفات برقي دو نظريه وجود دارد؛ ابن غضائري در سال 274 و نوه برقي سال 280 (26) ذكر مي كنند و چون نوه برقي نزديكتر به زمان وي و جزء خاندان او بود نظريه اش تقويت مي شود. بنابراين احمد بن محمد بن عيسي تا اين زمان (سال 280) زنده بود. اما اينكه پس از اين تا چه مدتي در قيد حيات بود، معلوم نيست. احتمال مي رود رحلت او در دهه اخير قرن سوم يا مقداري قبل از آن واقع شده باشد. در اين صورت، عمر او به حدود 90 سال خواهد رسيد. از محل دفن اين عالم بزرگ نيز اطلاّع دقيق در دست نيست. با اين حال چون قم محل اقتدار ديني و علمي او بود، احتمال مي رود ارامگاه وي در همين شهر باشد.
منبع: ستارگان حرم ج 1، سيد جعفر رباني
پي نوشت ها:
1 - رجال النجاشي، ص 82.
2 - رجال الكشي، ج 2، ص 858 تا851.
3 - غلو آن است كه براي پيامبر(ص) يا ائمه(ع) به مقامي پيش ازآنچه هستند معتقد شويم
4 - واقفيه، گروهي بودند كه اعتقاد داشتند آخرين امام، امام كاظم(ع) مي باشد.
5 - نماز انسان را از زشتي باز مي دارد؛ عنكبوت/45.
6- رجال الكشي؛ ج 2، ص 802،803
7 - اتفاقي كه از سكوت علما به دست آيد.
8 - رك: تنقيح المقال/ علامه ما مقاني، ج 1،ص 92.
9 - مجالس المؤمنين/ قاضي نورالله شوشتري،ج 1،ص 430.
10 - رجال النجاشي، ص 82
11 - كمال الّدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ص 3.
12 - رجال الكشي،ج 2،ص 799.
13 - جامع الرواة؛ محمد ابن علي اردبيلي، ج 1،ص 63.
14 - رجال النجاشي، ص 39،40.
15 - معجم الرجال الحديث، آية الله خويي، ج 2،ص 309، چاپ اول.
16 - رجال النجاشي، ص 59
17 - همان،ص 82.
18 - رجال العلاّمة حلي، ص 13،14.
19 - الفهرست؛ محمد ابن اسحاق نديم،ص 278.
20 - لسان الميزان؛ احمد ابن علن بن حجر عسقلاني، ص 26.
21 - فوائد الوحيد؛ وحيد بهبهاني،ص 38،39.
22 - جامع الرواة؛ ج 1،ص 63.
23 - همان، ص 393.
24 - رجال النجاشي، ص 332.
25 - رجال الكشي،ج 2، ص 799.
26 - رجال النجاشي، ص 77.
منبع:حوزه