۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۳ : ۰۳
عقیق:آیتالله فاضل داماد مرحوم آیتالله محمدمهدی کوهستانی به مرور زندگی این عالم ربانی در برنامه ضیافت شبکه قرآن پرداخت:
* تأسیس حوزه علمیه در خانه شخصی
یکی از مهمترین کارهایی که آیتالله کوهستانی انجام دادند تأسیس حوزه علمیه بود. ایشان حوزهای در زادگاه خود، روستای کوهستان (از توابع بهشهر) تأسیس کرد. در زمان رضاشاه حوزهها تخریب شده بود و گوهرشاد مشهد هم بمباران کرده بودند بنابراین طلاب مازندران خدمت آیتالله کوهستانی رسیدند و آقا نیز آنها را در خانه شخصی خود پناه دادند و به صورت غیررسمی و بدون اسم حوزه، مکانی برای تعلیم آنها ترتیب داد.
بسیاری از کسانی که در آن مدرسه یعنی منزل شخصی ایشان تعلیم دیدند بعدها افراد بسیار بزرگ و عالمانی برجسته شدند.
بعد از مدتی ایشان برای طلاب حجرههایی در همان منزل خودشان ساختند و این پناهندگی در حقیقت مقدمهای برای تأسیس یکی از بزرگترین و بهترین حوزههای ایران شد.
* تهیه غذا و لباس از مزرعه شخصی
ایشان یکی از مصداقهای بارز آیه «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ» بود. من در ورع کسی مانند آقای کوهستانی ندیدم، هرگز خوراک مشکوک نمیخورد، لباس مشکوک نمیپوشید. خوراک تنها از زمین کشاورزی و ارثی پدرش میخورد.
شب اگر مهمان داشت تنها از برنج زمین خودش برای آنها غذا درست میکرد، حتی نان هم از برنج گندم خود تهیه میکرد.
لباس هم از پنبه زمین پدرش تهیه میکرد و استفاده مینمود. شلوار، قبا و عمامهاش از کرباس بود. و اینها همه را از زمین خود تهیه میکرد. وقت زمستان هم که عبای پشمی به تن میکرد موقع نماز دوباره با همان عبای کرباس خود آن را عوض نمینمود.
زمینهای پدری خود را رواج نداد و زیاد نکرد و حتی سه ـ چهار مدرسه از زمینهای پدری خود ساخت، از جوهات به ایشان که می رسید به مراجع می فرستادند و هرگز خرج خانه و حتی حوزه های خود نمیکردند.
زهد به معنای ترک حلال معلوم است، ایشان پول داشت اما در خانهاش فرش نمیانداخت، و تنها حصیر در خانه استفاده میکرد. خانهاش از گل ساخته شده بود اما آن را سیمان نکرد.
پرهیز از بکار بردن واژه «بد»
تقوا به معنای ترک حرام معلوم است، ایشان بارها گفته بود، که من در برابر اعضا و جوارح خود شرمنده نیستم، یعنی اعضا ایشان در برابر قیامت علیه او شهادت نمیدهند. من مثل تقوای ایشان سراغ ندارم. ایشان هرگز بد نمیگفت و حتی لفظ «بد» را هم به کار نمیبرد به طوری که حتی اگر استخاره میکرد و بد می آمد نمیگفت بد آمده بلکه می گفت خوب نیست.
حتی اگر طلبهای خلافی میکرد و میخواست او را متذکر شود، نمیگفت کار بدی کردهای بلکه میگفت جوان کار خوبی انجام ندادهای.
ایشان هرگز چهارزانو نمینشت، میگفت من همیشه چهارزانو مینشستم، درس که میخواندم در پشت میز چهارزانو مینشستم، شبی در خواب دیدم به من گفتند همه کار تو خوب است جز چهارزانو نشستن تو. از آن به بعد هرگز چهارزانو ننشستم.
هرگز به کسی امر نمیکرد، بچهها منتظر بودند و خوشحال می شدند تا آقا کاری بگویند تا آنها انجام بدهند، اما آقا به کسی کاری نمیگفتند اگر هم کاری میگفتند با لفظ بسیار زیبایی بیان می کردند، مثلا اگر نیاز بود که چراغ برقی خاموش شود، نمی گفتند که چراغ را خاموش کنید، می خندیدند و می گفتند انگار این چراغ میل دارد که خاموش شود.
احترام بسیار به سادات و علما
یکی از دامادهای ایشان سید بود، طبعا نوههای ایشان هم سید بود. یک بار نوه ایشان می خواست جایی برود، ایشان پشت سر او تا از اتاق بیرون رفت؛ تا حیاط رفتند و تا دم نیز ایشان را بدرقه کردند، به ایشان اعتراض کردیم که آقا ایشان نوه و فرزند شما است برای چه مانند مهمانها تا دم در ایشان را بدرقه می کنید؟ جواب دادند او سید است و باید احترامش کرد.
یکی از همدورهایهای ایشان بود که آقا به شدت به ایشان حتی بیشتر از علمای دیگر احترام میکردند، این آقا خیلی وقتها موقع نماز می آمدند و پشت سر آقای کوهستانی نماز می خواندند، آقا اصرار می کردند که ایشان نماز بخوانند اما آن آقا می گفتند که من آمدهام تا از نماز شما فیض ببرم. اما آقای کوهستانی آن قدر اصرار می کردند تا در نهایت ایشان نماز می خواندند و آیتالله به ایشان اقتدا می کرد.
شاگردان ایشان از آیت الله کوهستانی پرسیدند آقا ایشان چه کسی است که شما تا این حد حتی بیشتر از آیتاللههای بزرگ و مراجع نجف به ایشان احترام می کنید؟ میگفتند ایشان استاد من است، و این فرد آیتالله آشیخ نجفعلی فاضل استرآبادی بود.
منبع:فارس