عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۵۵۴
تاریخ انتشار : ۰۳ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۶:۰۰
عقیق: آقاى شيخ عبد الله موسيانى نقل مى كند كه : «ما عازم مشهد مقدس بوديم در حالى كه در آنجا به جهت جعيت زياد زوار, منزل به سختى پيدا مى شد. من با اطلاع از اين جهت به حرم حضرت معصومه (عليها السلام) مشرف شدم و خيلى خودمانى گفتم: بى بى جان ما عازم زيارت برادر شماييم, خودتان عنايتى بفرماييد.
 
 ما عازم مشهد شديم,ديديم منزل بسيار كمياب است . نزديك حرم از تاكسى پياده شديم, ناگهان ديدم جوانى از داخل كوچه به طرف من آمد و به من گفت: منزل مى خواهيد؟ گفتم: بله, گفت دنبال من بيا با او رفتم مرا داخل خانه اش برد, اطاف بزرگ و خوبى را به ما داد, ما وقتى در آنجا مشغول جابجايى وسايل بوديم, خانم ايشان ما را براى نهار دعوت كرد, بعد از تشرف به حرم و زيارت و نماز, نهار را با آنها خورديم.

صبح روز بعد, خانم از ما سوال كرد: شما چند روز در اينجا هستيد؟ گفتم ده روز. گفت ما به تهران مى رويم, اين كليد خانه, هر وقت كه خواستيد برويد, كليد را بدهيد به همسايه ما .
 
گفتم كرايه منزل چه مى شود؟ گفت ما صحبت آن را كرده ايم.

ما خيال كرديم مقصود ايشان صحبت درباره كرايه است با آقايى كه بنا شد كليد را به او بدهيم.

چند روزى گذشت كسى آمد در خانه و گفت: من همسایه این خانه هستم, شما هر وقت كه خواستيد به قم برويد, كليد را پشت آينه داخل اطاق بگذاريد و در منزل را ببنديد و برويد.

گفتيم: كرايه چه مى شود؟ گفت درباره كرايه با من صحبتى نكردند.
 
ده روز ما تمام شد, خواستيم برگرديم, ديديم بليط ماشين را بايد چند روز پيش تهيه مى كرديم و الان تهيه بليط امكان ندارد, خيلى ناراحت بوديم كه من از صاحب ماشينى(كه در نزديك منزل ما, ماشين خودش را پارك مى كرد و در مسير ((تهران - مشهد)) مسافر جا به جا مى كرد) خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد.
 
او گفت: من فردا حركت نمى كنم ولى فردا شما را به قم مى فرستم; فردا ما را تا گاراژ ماشين برد و رفت به مسوول دفتر گفت: اينها از ما هستند و مى خواهندبه قم بروند, او هم موافقت كرد و در بهترين جاى ماشين به ما تعداد صندلى مورد نيازمان را داد و ناباورانه ((بى بى)) وسيله برگشت مان را هم مانند ((منزل در مشهد))فراهم كرد.»
 
منبع:وبلاگ حضرت معصومه(س)
211005

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین