عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۵۲۰
تاریخ انتشار : ۰۲ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۸
نکاتی اخلاقی از مرحوم آیت الله خوشوقت
آیت‌الله خوشوقت (ره) –از نخستین شاگردان علامه طباطبائی و از برجسته‌ترین عالمان اخلاق- در این گفت‌وگو به تبیین چرایی انحراف مردم كوفه و راه مصون ماندن جامعه‌ی ما از این انحراف می‌پردازند.
هزاران نامه‌ی دعوت به حسین علیه‌السلام نوشتند؛ او را دوست داشتند و با دشمنانش دشمن بودند؛ اصلاً شیعه‌ی او بودند. اما ناگهان ورق برمی‌گردد... همین‌ها نه تنها از او حمایت نمی‌كنند بلكه به قتل او اتفاق می‌كنند. موضوع، آن‌قدر هولناك و عجیب است كه هر وجدان بیداری را تكان می‌دهد. اگر آنها این‌چنین لغزیدند، چه ضمانتی وجود دارد كه ما نلغزیم؟ دغدغه‌ای كه باعث شد در یك جمعه شب زمستانی، بعد از نماز مغرب و عشا به منزل حضرت آیت‌الله خوشوقت برویم.

تاكنون تحلیل‌های زیادی از علت بی‌وفایی مردم كوفه و آن حركت عجیبشان در پشت كردن به حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام ارائه شده است؛ تحلیل حضرت‌عالی از چرایی این اقدام مردم كوفه چیست؟
مشكل اهل كوفه این بود كه ایمانشان ضعیف بود. حضرت را تا جایی دوست داشتند كه برای خودشان ضرری نداشته باشد. آنها بی‌دین كه نشدند؛ مثل خیلی از شیعیان امروز فقط ایمانشان ضعیف بود. بیچاره‌ها حتی قلوبشان با امام حسین علیه‌السلام بود و با دشمنان او دشمن بودند، اما وقتی احساس كردند كه خطری هست، عقب كشیدند. ابن ‌زیاد تهدید كرد و گفت شما را می‌كُشم، دست می‌بُرم، پا می‌بُرم، در رفتند؛ ترسیدند. اگر كمی ایمانشان قوی بود و نترسیده بودند، به میدان می‌آمدند و شهید می‌شدند؛ همان‌طور كه امام حسین علیه‌السلام با افتخار می‌رود در دل خطر. كوفیان اما این باور را نداشتند. گفتند تا چرخ زندگی‌مان می‌چرخد، تا مزاحمت مالی و جانی در كار نیست، در كنار اهل‌بیت علیهم‌السلام هستیم. به همین خاطر وقتی دیدند اگر به طرف امام حسین علیه‌السلام بروند كشته می‌شوند، نرفتند.

 چه تحولات اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی اتفاق افتاده بود كه فكر آنان را به این‌جا رسانده بود؟
جامعه‌ی كوفه، جامعه‌ی بی‌تقوایی بود. شیعه بودند، اما ضعف ایمان داشتند. به همین خاطر در وقت امتحان فرار كردند. این فرارشان به خاطر ضعف باور بود. اگر ایمان بالایی داشتند، به شهادت افتخار می‌كردند. اصلاً علت وقوع ماجرای كربلا بی‌دینی بود.

یزید بی‌دین بود؛ سلطنت می‌خواست. دید اگر امام حسین علیه‌السلام بیعت نكند، دیگران هم ممكن است بیعت نكنند. لذا سخت گرفت. امام حسین علیه‌السلام هم دید اگر بیعت كند، دیگر اسلام از بین رفته است، چون یزید علناً دین را قبول نداشت. امام حسین علیه‌السلام چون ایمانش قوی بود، دستور خداوند را پذیرفت كه باید تو كشته شوی تا اسلام سالم بماند. اگر امام علیه‌السلام این كار را نمی‌كرد، اسلام از بین می‌رفت. آنها هم قدرت داشتند و هم پول؛ بدسابقه بودند، بت‌پرست بودند، فقط مسلمان زبانی بودند، چرا مردم به این‌ها روی آوردند؟ چون مردم از سختی گریزان بودند. این‌ها را پسندیدند و برای كشتن امام علیه‌السلام اتفاق كردند. این كار باعث شد كه بنی‌امیه حدود هشتاد سال حكومت كنند. حدود پانصد سال هم بنی‌عباس حكومت كردند. در این 580 سال خیلی از احكام اسلام از بین رفت و خلفا و سلاطین احكام اسلام را آن طوری پیاده كردند كه می‌پسندیدند.

 برای این‌كه ما نیز دچار این ضعف ایمان نشویم، چه باید بكنیم؟
ضعف ایمان معلول گناه كردن و عدم پای‌بندی عملی به اسلام است. كسی كه از آزادی خود سوء استفاده می‌كند و مرتكب گناه می‌شود، خود را در وضعیت خطرناك قرار می‌دهد و دچار ضعف ایمان می‌شود. هر یك گناهی كه انجام شود، ایمان را پایین می‌آورد، اما هر مراعات قانون اسلام، ایمان را بالا می‌برد. برای این‌كه ایمان مردم بالا برود، ابتدا باید احكام اسلام را در جامعه پیاده كرد، آن وقت كارها درست می‌شود. تا زمانی كه احكام اسلامی در جامعه پیاده نشود و ایمان مردم ضعیف بماند، رشوه می‌گیرند یا نماز نمی‌خوانند یا هر كار بدی را ممكن است مرتكب شوند. در این صورت اخلاق جامعه هیچ‌وقت اصلاح نمی‌شود. ركن اخلاق، ایمان در مرحله‌ی بالا است. راه رسیدن به این ایمان هم این است كه جلوی گناه گرفته شود و مردم گناه نكنند. گناه ضد ایمان است. اگر ایمان در افراد وجود نداشته باشد، وقتی كه در معرض دید پلیس نباشند، تخلف می‌كنند. ایمان پلیس باطنی است. افراد باایمان در خانه‌ی خودشان هم تخلف نمی‌كنند.
باید ابتدا از گروه‌های بالا و از خواص شروع كرد، زیرا جهت حركت جامعه دست آنها است. مردم تشنه‌ی پیاده شدن احكام اسلامی هستند، مسئولی كه چنین دغدغه‌ای دارد و تشنه‌ی خدمت به مردم است، هرگز از كار خود نمی‌زند و نمی‌گذارد كه كار مردم بر زمین بماند.

حالا ایمان چگونه درست می‌شود؟ با ادامه‌ی تقوا. تنها راه افزایش ایمان، عمل به قانون الهی است. اگر واجبات را انجام دهیم و محرمات را انجام ندهیم، همین كار ایمان ما را بالا می‌برد. اگر تقوا نداشتیم، ایمانمان پایین می‌آید. به‌تدریج وقتی هم كه آن ایمان مرحله‌ی اول، كه هر عقلی می‌پذیرد كه خدا هست از بین رفت، كم‌كم آدم به كفر گرایش پیدا می‌كند و بعد به سرحد كفر می‌رسد. خاصیت گناه این است كه ایمان را پایین می‌آورد، ایمان كه كم شد، انسان به سمت دنیا و گناه سوق پیدا می‌كند و بعد مرتكب گناهان بزرگ می‌شود. كسی می‌تواند از این مشكل در امان بماند كه اهل تقوا و دوری از گناه باشد.

شما وقتی به صحیفه‌ی سجادیه نگاه می‌كنید، می‌بینید كه تمام این مسائل و تمام نقاط ضعف انسان در آن مطرح شده و برای آن راهكار ارائه شده است. صحیفه‌ی سجادیه همه‌ی این خلأها را پر می‌كند. تقوا، ترك گناه، ایمان و اخلاق در آن مطرح است. ایمان و تقوا همواره در كنار اخلاق در این كتاب مطرح شده. شما می‌بینید كه امام سجاد علیه‌السلام در فرازهای اول دعای مكارم‌الاخلاق، تكامل ایمان را از خداوند مسئلت می‌كنند.1 ضعف ایمان باعث می‌شود كه انسان خمس و زكات ندهد و از جهاد فرار كند. اگر ایمان كامل شد، دیگر انسان مرتكب این گناهان نمی‌شود. این كتاب شریف، ایمان را جزئی از اخلاق حساب می‌كند، راجع به تقوا صحبت می‌كند، تقوا را هم جزئی از اخلاق حساب می‌كند.2 بنابراین نمی‌توان اخلاق را از ایمان و تقوا جدا كرد.

اگر همه‌ی افراد جامعه ایمان خود را بالا ببرند، جامعه اصلاح می‌شود، اما اگر بعضی‌ها ایمان داشته باشند و بعضی‌ها نه، آن وقت دیگر همه‌شان خوب نیستند و ممكن است این بعضی‌های خوب از آن بعضی‌های بد اثر بپذیرند. این مسئله امری طبیعی است، چون نفس اماره می‌خواهد انسان را به سمت گناه سوق بدهد.

 با توجه به تشكیل نظام اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دولت چه وظیفه‌ای در قبال مسئله‌ی ایمان دینی مردم بر عهده دارد؟
تمام دستورات اسلام در حكم قانون است. اگر این قوانین در وهله‌ی اول اجرا نشود، قوانینی كه مردم برای زندگی دنیایی خودشان وضع می‌كنند دیگر فایده‌ای به حال آنان نخواهد داشت، زیرا از زیر بار هر قانون دیگری می‌شود فرار كرد. مثلاً ممكن است فرد با رشوه از قانون فرار كند. قوانین دیگر باید بر قانون اسلام متكی باشند. اگر قوانین دیگر با قانون اسلام مطابق بود، باید اجرا شود وگرنه اصلاً نباید اجرا شود. اگر حكومت اسلامی قوانین اسلام را در جامعه اجرا كند، هم افراد اصلاح می‌شوند و هم اجتماع. اجرای این قوانین باعث می‌شود كه گناه در جامعه كم بشود و در نتیجه لوازم ایمان فراهم می‌شود.

بنابراین حكومت اسلامی باید در مردم ایمان بالا ایجاد كند. ایمان بالا هم طبق دستور اسلام از این حاصل می‌شود كه واجبات را انجام دهیم و محرمات را ترك كنیم؛ به طور خلاصه تقوا را رعایت كنیم. حكومت هم قدرت دارد تا جلوی تخلف از قانون را بگیرد و اگر این كار را نكند، نه فرد اصلاح می‌شود و نه اجتماع. در این شرایط، وضع اجتماع سال به سال بدتر می‌شود. پس ما باید كاری كنیم كه مردم قوانین را اجرا كنند. اگر قوانین اجرا نشود، فایده‌ای ندارد. اگر طبیب، بیماری را تشخیص دهد و نسخه را هم بنویسد، اما بیمار از این نسخه استفاده نكند، مداوا نمی‌شود. احكام اسلامی باید در جامعه پیاده شود و كلید حل تمام مشكلات جامعه در عمل به این قوانین است.
اسلام گفته كه باید خانواده‌ی خود را مطابق تقوا و اسلام تربیت كنید. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا»4 اجتماع هم از خانواده شروع می‌شود. اگر رؤسای خانواده عمل كنند به این آیه، جامعه هم اصلاح می‌شود، اما اگر خانواده دنبال این تربیت نباشد و مثلاً دنبال ماهواره باشد، جامعه هم اصلاح نخواهد شد.

البته قانون خاصیت محدودكنندگی دارد و طبع انسان، مخالف محدود شدن است. طبع انسان به دنبال آزادی است. تشكیل حكومت اسلامی برای این است كه مردم را به سمت اجرای این قوانین سوق بدهد. در جامعه‌ی اسلامی كسی كه مرتكب خلافی می‌شود، نباید احساس آسودگی كند. اصلاً نهی از منكر برای این است كه همه نسبت به عمل خلاف حساس باشند. اگر هر كسی بگوید كه این خلاف به من ربطی ندارد و تأثیری هم به حال من ندارد، این جامعه اسلامی نیست. پس اولین كار ما باید این باشد كه مردم قانون اسلام را یاد بگیرند. در مرحله‌ی بعد باید نسبت به آن ملتزم شوند و آن را عمل كنند. اگر كسی از این قوانین تخلف كرد، باید طبق دستور اسلام با او برخورد شود. اگر ما در جامعه به اندازه‌ی توان و قدرت خودمان این مسائل را مراعات كردیم، فرد و جامعه اصلاح خواهد شد.

 نقطه‌ی آغاز و گام نخست برای ارتقای ایمانی جامعه‌ی اسلامی چیست؟
قدم اول این كار از مسئولین شروع می‌شود. اگر مسئولین به قوانین اسلام پایبند باشند، مردم هم از آنان تبعیت می‌كنند. مردم وقتی ببینند و بشنوند كه مسئولین به قوانین اسلام پایبندند و خانواده‌ی آنان هم تقید دارند، آن وقت آنها هم یاد می‌گیرند كه قوانین اسلام را در جامعه اجرا كنند. قاعده‌ی «النّاسُ علی دینِ مُلُوكِهِم»3 در این‌جا جاری است. اما اگر مسئولین به قانون اسلام عمل نكردند، مردم هم تدریجاً به عمل نكردن به قوانین اسلامی گرایش پیدا می‌كنند و وضع جامعه خراب می‌شود.

گام دوم عبارت از این است كه مسئولین، قانون اسلام را در جامعه پیاده كنند. با اجرای قوانین، عمل به قانون در طبقات پایین‌تر هم جریان پیدا می‌كند. اما اگر مسئولین قوانین را اجرا نكنند، مردم هم به طریق اولی آن را اجرا نمی‌كنند و در این صورت هر كاری كه در این جامعه صورت بگیرد، هیچ اثر مفیدی نخواهد داشت و آثار مضر آن هم به‌تدریج آشكار می‌شود؛ آثاری كه از عدم پایبندی مردم به قوانین اسلامی حكایت می‌كند. مردم نماز نمی‌خوانند، روزه نمی‌گیرند، زنان حجاب را رعایت نمی‌كنند و خلاصه هر كسی تا آن جایی كه بتواند، به قانون اسلام عمل نمی‌كند. وظیفه‌ی حكومت اسلامی این است كه از بروز چنین وضعی جلوگیری كند.

آنهایی كه در رأس حكومت اسلامی هستند، باید عادل باشند و به قوانین اسلامی عمل كنند. قوانین اسلام به گونه‌ای است كه هم فرد و هم اجتماع را اصلاح می‌كند و به فرد می‌گوید تا آن‌جا كه می‌توانی، باید به اجتماع هم رسیدگی كنی، منتها اول باید خودت به قوانین اسلام معتقد باشی تا بتوانی آنها را در جامعه اجرا كنی. وقتی این‌جور شدند، زیردستی‌ها هم مراقب خودشان هستند تا قوانین را رعایت كنند. تقید به قانون به همه سرایت می‌كند، اما اگر افرادی باشند كه در رأس باشند، اما قوانین را قبول نداشته باشند، مثلاً نماز نخوانند یا روزه نگیرند یا افكار غربی داشته باشند یا ولایت فقیه را قبول نداشته باشند، این دیگر حكومت اسلامی نمی‌شود. بنابراین تمام این مسائل باید تحت نظر اسلام تنظیم شود؛ هم عقاید و هم احكام و هم اخلاقی كه مسئولین در جامعه‌‌ی اسلامی اعمال می‌كنند. در غیر این صورت اگر كسی به خدا ایمان نداشته و عمل به اسلام را قبول نداشته باشد، چنین كسی چه اثری می‌تواند بر پیشرفت اسلام در جامعه داشته باشد؟ صد سال هم اگر حكومت اسلامی با این وضع باشد، هیچ تأثیری نخواهد داشت.

 آیا این مواردی كه اشاره كردید، شامل حال خواص غیر از مسئولین هم می‌شود؟ یعنی آیا چنین تأثیری برای نخبگان و گروه‌های مرجع جامعه هم وجود دارد؟
بله، شامل همه‌ی خواص و كسانی است كه قدرت دارند و می‌توانند در دیگران تأثیر بگذارند. آنهایی كه زحمت كشیده‌اند، درس خوانده‌اند و بلد هستند كه چگونه جامعه را به مسیری هدایت كنند، این‌ها باید هم خودشان خوب عمل كنند و هم دیگران را به سمت عمل خوب سوق بدهند. در این صورت هم فرد درست می‌شود و هم جامعه. احكام اسلامی برای اجرا در جامعه‌ی اسلامی است، اما چون جامعه از افراد تشكیل شده، اول افراد باید تقوا را مراعات كنند و بعد در زندگی خود در جامعه تا جایی كه قدرت دارند، این احكام را به دیگران گوشزد كنند و خودشان هم آن را پیاده كنند. لذا اسلام گفته كه باید خانواده‌ی خود را مطابق تقوا و اسلام تربیت كنید. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا»4 اجتماع هم از خانواده شروع می‌شود. اگر رؤسای خانواده عمل كنند به این آیه، جامعه هم اصلاح می‌شود، اما اگر خانواده دنبال این تربیت نباشد و مثلاً دنبال ماهواره باشد، جامعه هم اصلاح نخواهد شد.

بنابراین باید ابتدا از گروه‌های بالا و از خواص شروع كرد، زیرا جهت حركت جامعه دست آنها است. مردم تشنه‌ی پیاده شدن احكام اسلامی هستند، مسئولی كه چنین دغدغه‌ای دارد و تشنه‌ی خدمت به مردم است، هرگز از كار خود نمی‌زند و نمی‌گذارد كه كار مردم بر زمین بماند، مراقب كارمندانش هم هست كه آنها هم قوانین را رعایت كنند. اگر آنها به قوانین اسلامی پایبند باشند و این قوانین را در جامعه پیاده كنند، همه ‌چیز درست می‌شود. ایمان، انسان را كنترل می‌كند تا هم مواظب خودش و هم مراقب دیگران باشد. پیاده شدن احكام اسلام همان و پیاده شدن اسلام همان. اما اگر اسلام در جامعه پیاده نشود، آن وقت فساد پیاده خواهد شد و در این‌جا خواص بیشتر مسئول هستند.



دریافت فیلم


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین