۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۲۶ شوال ۱۴۴۵ - ۲۳ : ۱۰
پرسود ترین معاملات، معامله با خداوند متعال است و انفاق بخاطر اینکه از طرفی انسان را به خالق و از طرفی به خلق خدا پیوند می زند، جزء بهترین مبادلات با خداوند می باشد و نه تنها موجب کاهش مال نمی شود بلکه باعث زیادی آن نیز می گردد.
عقیق: آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی می گوید:
زمانی که در اصفهان درس می خواندم، سال سختی پیش آمد و گاهی از گرسنگی،
دچار ضعف شدید میشدم، روزی شنیدم که در خارج شهر گوشت شتر پخش میکنند، من
هم به آن سو رفتم و جمع زیادی مانند من چشمهایشان را به پخش کننده گوشت
دوخته بودند تا اینکه در آخر فقط مقدار پنج سیر از آن گوشت نصیب من شد.
پی نوشت:
ماجرای جالب میرزا هاشم قزوینی و خانواده ارمنی
خوشحال
بودم که بینصیب نشدهام، به طرف مدرسه راه افتادم، در مسیر راه در کنار
کوچهای دیدم یک زن ارمنی نشسته و دو دختر بچهاش از بیحالی و بیرمقی
مانند مردگان روی هم بودند و آهسته آهسته نفس میکشیدند، آن زن که چشمش به
من افتاد با ضعف بینهایت و با زبانی که من نمیفهمیدم، اظهار نیازمندی کرد
و اشاره به دو دخترش نمود و به من فهمانید که به فریاد این فرزندانم
برسید. خیلی ناراحت شدم، به مدرسه رفتم و همان گوشتها را سرخ کردم و
برگشتم و به آن زن دادم، او کم کم آن تکههای گوشت را به دخترانش داد و سر
به سوی آسمان گرفت و برای من دعا کرد.
به
مدرسه برگشتم، در حالی که هوا گرم و ضعف گرسنگی وجودم را گرفته بود، دراز
کشیدم و خودم چیزی نداشتم که از گرسنگی نجات پیدا کنم، ناگاه دیدم در حجره
باز شد و پیرمردی نورانی که بقچهای در دست داشت وارد شد، سلام کردم، حالم
را پرسید، و فرمود: این بقچه از آنِ شماست، پرسیدم چه کسی اینها را
فرستاده؟ گفت: کسی که روزگار به دست اوست به یاد شما هست، این را گفت و از
اتاق بیرون رفت! من به شک افتادم که این پیرمرد خوشرو و نورانی که بود؟!
دنبالش رفتم، ولی او را ندیدم! آمدم به حجره و آن بقچه را باز کردم، دیدم
که نانهای تافتون معطر و روغنی است که تا آن زمان ندیده بودم، بعضی از
دوستان خود را صدا زدم و جریان را نقل کردم و از آن تافتونها همه سیر
خوردند و من از حالت ضعف و سستی بیرون آمدم.۱
تو نیکی کن به مسکین و تهیدست که نیکی خود سبب گردد دعا را ۲
پی نوشت:
۱با اقتباس و ویراست از کتاب جلوه های ربانی
۲ پروین اعتصامی
منبع:فرهنگ
منبع:فرهنگ