عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۳۱۴۰
تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۲۰:۲۸
به مناسبت 22 رجب؛
مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! درست فکر کن و ببین این آدم براى مبلغ بسیار اندک دنیا در این وقت شب از خواب خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته! آیا تو به اندازه این شخص، به وعده‏‌هاى خدا درباره شب‌خیزان اعتماد ندارى.
عقیق: 22 رجب سال 1228 هجری قمری سالروز وفات بزرگ مردی از تبار ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی، شیخ جعفر بن خضر مالکی، معروف به «شیخ اکبر» و «کاشف‌الغطاء» یکی از بزرگ‌ترین علما و مراجع اوایل قرن سیزدهم هجری در جهان تشیع است، وی شاگرد وحید بهبهانی و سید مهدی بحرالعلوم بوده است.
این مجاهد و فقیه نستوه پس از گذراندن عمری سرشار از خدمت به مکتب و امت اسلام در روز چهارشنبه 22 یا 27 رجب سال 1228 هجری قمری پس از 74 سال زیستن پر برکت در دنیا، به لقای خدا شتافت و زندگی جاودان خود را آغاز کرد، در ادامه دو حکایت از زندگانی این مرجع عالیقدر می‌آید:

*چگونه فرزند خویش را نمازشب خوان کرد
مرحوم شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء در یکى از شب‏‌ها که براى تهجد برخاست، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرده و گفت: برخیز به حرم مطهر مشرف شده و در آنجا نماز بخوانیم. فرزند جوان که برخاستن از خواب در آن ساعت شب برایش دشوار بود، عذر آورد و گفت: من فعلاً مهیا نیستم، شما منتظر من نشوید، بعداً مشرف مى‏‌شوم.
فرمود: نه! من اینجا ایستاده‏‌ام؛ بلند شو و آماده شو که با هم برویم.
آقازاده به ناچار از جا بلند شد، وضو گرفت و همراه پدر راه افتاد، کنار در صحن مطهر که رسیدند، آنجا مرد فقیرى را دیدند که نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز کرده بود، آن عالم بزرگوار ایستاد و به
فرزندش گفت: این شخص در این وقت شب براى چه اینجا نشسته است؟
گفت: براى تکدى از مردم.
فرمود: چه مقدار ممکن است از رهگذران عاید او می‌شود؟
گفت: احتمالاً یک تومان(به پول آن زمان)
مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! درست فکر کن و ببین این آدم براى مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست نیاز به سوى مردم دراز کرده است! آیا تو به اندازه این شخص، به وعده‏‌هاى خدا درباره شب خیزان و متهجدان اعتماد ندارى که فرموده است: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسَ ما أُخفى لَهُم مِنْ قُرة أَعینُ»، هیچ کس نمى‏‌داند چه پاداش‏‌هاى مهمى که مایه روشنى چشم‌ است، براى آنها نهفته شده؟!
نقل کردند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدر خود چنان تکان خورد و متنبه شد که تا آخر عمر از شرف و سعادت بیدارى آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد.(1)

*تحمل یک مرجع در برابر همسرش
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى مى‏‌کند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند، این قدر در مقام جست‏جو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالیقدر گاهى که به داخل خانه مى‏‌رود، همسرش حسابى او را کتک مى‌‏زند. یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند، گفتند: آقا ما داستانى شنیده‏‌ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى‏‌زند؟!
فرمود: بله! عرب است، قدرتمند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى‏‌شود، حسابى مرا مى‏‌زند. من هم زورم به او نمى‏‌رسد، گفتند: او را طلاق بدهید، گفت: نمى‏‌دهم، گفتند: اجازه بدهید ما زن‏‌هایمان را بفرستیم، ادبش کنند.
گفت: این کار را هم اجازه نمى‏‌دهم، گفتند: چرا؟ گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمت‏‌هاى خداست، چون وقتى بیرون مى‏‌آیم و در صحن امیرالمؤمنین(ع) مى‏‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى‏‌خوانند، مردم در برابر من تعظیم مى‏‌کنند، گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى‏‌دارد، همان وقت مى‏‌آیم در خانه کتک مى‏‌خورم، هوایم بیرون مى‏‌رود، این چوب الهى است، این باید باشد.(2)

 

*پی‌نوشت‌ها:
1- شب مردان خدا، ص44 – 45؛ داستان‌هاى نماز شب، ص98
2-انصاریان، حسین، نفس، ص 328
منبع:فارس
211008

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین