آیا فقط زینب(س) عقیله بنی هاشم است؟
هم وجود مبارک حسین بن علی(ع) عقیلۀ بنی هاشم است و هم وجود مبارک زینب کبری (س). عقل برای اینها به منزلۀ فصل مقوّم بود. اگر کسی عقل برای او فصل مقوّم بود، کمالات از او نشأت میگیرد و مقهورِ اوست نه مسلّط بر او.
عقیق:در فرازهایی از بیانات آیت الله جوادی آملی در مورد حضرت زینب(س) آمده است:سرّ اشتهار حضرت زینب(س) به عقیلۀ بنی هاشم این است که برخی ها عاقل نیستند و به دنبال تحصیل عقلند؛ برخی ها عاقلند و عقل برای آنها به صورت حال است؛ یعنی وصفِ دیرپا نیست [بلکه] گاهی هست و گاهی نیست. برخی ها عاقلند و عقل برای آنها به منزله یک وصف مَلکه است، برخی ها عاقلند که عقل برای آنها به منزله فصل مقوّم است؛ آنها که عقل برای آنها به منزله فصل مقوّم بود، به تمام معنی عقیله اند. حسین بن علی (ع) و زینب کبری(س) هر دو عقیلۀ بنی هاشم هستند. این «تاء»، «تاء» مبالغه است نه «تاء» تأنیث. وقتی میگویند: انسان خلیفه لله است نه خلیف الله؛ برای این است که این «تاء»، «تاء» مبالغه است همان طوری که میگوئیم: فلان شخص علامۀ است.بنابراین، هم وجود مبارک حسین بن علی(ع) عقیلۀ بنی هاشم است و هم وجود مبارک زینب کبری (س). عقل برای اینها به منزلۀ فصل مقوّم بود. اگر کسی عقل برای او فصل مقوّم بود، کمالات از او نشأت میگیرد، مقهورِ اوست نه مسلّط بر او.حافظان کمال و نیازمندان به کمالبرخی ها هستند که کمال، آنها را حفظ میکند [اما] برخی ها حافظ کمالند؛ اینکه ذات اقدس إله دربارۀ وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه وآله نفرمود: تو دارای خُلق عظیمی یا متخلّق به خلق عظیمی [بلکه] فرمود: «إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ» [۱] برای این است که آن حضرت مسلّط بر عدل بود، مسلّط بر فضیلت بود.برخی ها میکوشند که فضیلت، آنها را رها نکند و برخی ها میکوشند که فضیلت را حفظ کنند. اگر ذات، بالا آمد و خلیفۀ خدا شد و نورانی شد از این ذات نورانی، خُلق عظیم نشأت میگیرد. فرمود: «إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»، تو بر خُلُق مسلّطی؛ خُلق در اختیار توست، نه تو با اخلاق بخواهی کامل بشوی. کمالِ اخلاق در این است که از تو نشأت میگیرد. درباره برخی ها هم قرآن کریم فرمود: «فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ» [۲] برخی ها با نور حرکت میکنند. مثل افراد عادی که با چراغ حرکت میکنند. برخی ها نورانی اند، هر جا آنها باشند نور است. درباره آن گونه افراد تعبیر قرآن کریم این است: «فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ»؛ که نور زیر پای اینهاست، نور مرکب اینهاست، اینها سوار بر نور هستند.عقل؛ مقهور خاندان رسالتعقیلۀ بنی هاشم مسلّط بر عقل است، عقل در اختیار آنهاست؛ آنقدر اینها قویّ اند که علم و عقل به معنای «ما عُبد به الرحمن» [۳]، مقهور اینهاست چه اینکه اگر در نقطۀ مقابل، کسی گرفتار جهل بشود، او مرکب جهل است.در سوره مبارکه «اسراء» حرف ابلیس را که نقل میکند میفرماید: ابلیس میگوید من سوار بر افراد تبهکار میشوم؛ حَنَک و تحت حنک اینها را در اختیار میگیرم: «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ» [۴] اِحتنک که از باب افتعال است یعنی سوار بر مرکب شد و حَنَکش را گرفت اینها که سوارکارند، مسلّط بر حنک و تحت حنک این اسب هستند؛ افسارش در اختیار راکب است. ابلیس گفت: من چنین حالتی دارم: «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ» یعنی سوار آنها می شوم، آنها مرکوب من هستند، به من سواری می دهند. بنابراین اگر کسی به جایی رسید که اول عاقل بود بعد عَقیل شد بعد عقیلۀ شد «فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ» [۵] است. اول باید کوشید عاقل شد که این عاقل اسم فاعل است بعد عقیل شد که این صفت مشبّهه است و دلالت بر ثبات دارد، بعد عقیلۀ شد که این «تاء»، «تاء» مبالغه است. ما اگر خواستیم از عقل سخن بگوئیم باید سیره و سنّت و سریرت این ذوات قدسی را بشناسیم و بپذیریم و عمل کنیم و به دیگران منتقل کنیم.پیروی از سیره ائمه (ع)، راه آسان شدن کارهای سختاین راه ها شدنی است؛ آنچه شدنی نیست و کسبکردنی نیست، آن مقام شامخ نبوّت و رسالت و امامت است که: «اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» [۶] اما عاقل شدن، عقیل شدن، عقیلۀ شدن ممکن است. شما گاهی می بینید هم درباره مردان هم درباره زنان روایاتی هست که ائمه علیهم السلام فرمودند: فلان شخص «منّا أهل البیت» [۷] این اختصاصی به سلمان (رض) ندارد، به مقام سلمان، اباذر، مقداد و عمّار رسیدن ممکن است اما به مقامات اهل بیت علیهم السلام رسیدن به آن سِمت رسیدن مقدور کسی نیست. بنابراین این راه باز است مخصوصاً اول برای کسانی که اوایل سنّشان است و دوم در حوزه های علمی تلاش و کوشش میکنند؛ این دو سبب، کمک میکند که اینها این راه را طی کنند و بشوند «فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِن رَبِّهِ» [۸] در مقابل عدّه دیگری که در ظلمت فرو رفتند.اگر انسان مواظب راه خودش، گفتار خودش و کردار خودش باشد، اولاً از هر تاریکی نجات پیدا میکند بعد وقتی که راه را پیدا کرد، طیّ آن راه برایش آسان می شود. درست است که اول، گردنه صعب العبور است اما همین عقبه کئود که فرمود: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ* وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَهُ» [۹] برای انسانِ سالک آسان می شود.خداوند فرمود: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی» [۱۰] این به آسانی، کار خوب میکند. اگر نماز شب برای دیگران دشوار باشد برای او آسان است؛ اگر فهمیدنِ مطالب عمیق برای دیگران سخت باشد، عقبه کئود باشد، این به آسانی حل میکند و میفهمد. اینکه فرمود: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی» اختصاصی به خصلت های عملی ندارد، اگر مراحل علمی باشد این طور است مراحل عملی باشد، این طور است. درست است که بعضی از مسائل سخت است طبق آن بیان نورانی حضرت امیر علیه السلام که درباره قضا و قدر فرمود: «بحرٌ عمیقٌ فلا تلجه» [۱۱] دریای تاریک است، عمیق است؛ وارد این بحث نشو، مسئله قضا و قدر یک مسئله روشنی نیست؛ مسئله جبر و تفویض یک مسئله آسانی نیست؛ این کار دشواری است به هر کسی نمی رسد؛ اما همین مطلب عمیق برای برخی ها خیلی شفاف و روشن حل می شود.فرمود: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَ» که این اختصاصی به برنامه های عملی ندارد. همان طوری که خواندن نماز شب برای بعضی ها آسان است، گرفتن روزه های مستحبّی برای بعضی ها آسان است، مواظبت از چشم و گوش برای بعضی ها آسان است، فهمیدن مطالب عمیق علمی هم برای بعضی ها آسان است. اینکه گفتند: «دُم علی الطهاره یوسع علیک رزقک» [۱۲] یعنی دائماً با وضو باشید، روزی شما زیاد می شود؛ تنها رزق و روزی به معنای نان و آب و اینها نیست؛ علم، روزی است؛ اخلاق، روزی است؛ عقل، روزی است؛ فضیلت ها، روزی است؛ روزی های ظاهری هم روزی است.فرمود: «دُم علی الطهاره» دائماً با وضو باشید این خیلی اثر دارد از همین راه ها شروع میشود. خدای سبحان وعده داد؛ این اختصاصی به وجود مبارک پیغمبر(ص) ندارد برای آنها خدا مراحل عالیه را آسان میکند. فرمود: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَوَضَعْنَا عَنکَ وَزْرَکَ* الَّذِی أَنقَضَ ظَهْرَکَ * وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ» [۱۳]وجود مبارک موسای کلیم هم گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» [۱۴] کارهای صعب العبور را که مقدور دیگران نیست خدا برای اینها آسان میکند اما کارهایی که از ما خواستند، مقدور ما هست ولی سخت است؛ خدا آن کارهای سخت را برای ما آسان میکند. فرمود: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی» این سین ها سین های تحقیقی است نه تسویفی نظیر (اسْتَکْبَرَ) و مانند آن که مبالغه را نشان میدهد نه اینکه ما بعدها برای او آسان میکنیم یعنی تحقیقاً برای آنها آسان میکنیم. بنابراین عاقل شدن، عَقیل شدن، عقیلۀ شدن مقدور دیگران هم هست منتها به اندازه خودشان. آن اوجش که مربوط به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است، مقدور خود آنهاست اما مراحل میانی و ضعیف، مقدور دیگران هم است.پی نوشت ها:[۱] قلم/ ۴٫[۲] زمر/۲۲٫[۳] الکافی/ ج۱, ص۱۱٫[۴] اسراء/ ۶۲٫[۵] زمر/۲۲٫[۶] انعام/ ۱۲۴٫[۷] عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۶۴؛ الامالی (شیخ طوسی)، ص۴۵ و ۵۲۵٫[۸] زمر/۲۲٫[۹] بلد/ ۱۱ و ۱۲٫[۱۰] لیل/ ۵ ـ ۷٫[۱۱] التوحید (شیخ صدوق)، ص۳۶۵٫[۱۲] فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۴، ص۳۶۱٫[۱۳] انشراح/ ۱ ـ ۴٫[۱۴] طه/ ۲۵٫منبع:حوزه211008