عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۱۰۲
تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۲:۳۰

عقیق: موضوع سخنراني مرحوم آيت الله آقا مجتبي تهراني در دهه نخست ماه محرم سال 1385 " استقامت و پايداري" بود كه بعدها منزل پنجم سلسله كتاب‌هاي "سلوك عاشورايي" استاد را به خود اختصاص داد. در ادامه گزیده ای از سخنان آن استاد ارجمند را آورده ایم.

أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَیطانِ الرَجِیمِ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. َ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و صَلّی اللهُ عَلی مُحَمدٍ وَ آلِهِ طاهِرِینَ وَ لَعنَه اللهِ عَلَی اَعدائِهِم اَجمَعِینَ.

«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَه أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّه الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(1)

همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می­آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.

پايداران و ناپايداران در كاروان امام حسين)علیهالسلام)

حالا ببينيد كه در حركت حسین(عليه‏السلام)  چه كساني بودند. هم کسانی بودند که حق را شناخته و در راهش قدم ­گذاشته بودند، امّا وسط راه پایداری نکردند. هم كساني بودند كه تا آخر راه آمدند و پايداري كردند. من بعداً عوامل ناپايداري را خواهم گفت كه چه چيز‏هايي است.

حسین(عليه‏السلام) وقتي كه به منزل زباله رسید، خبر شهادت مسلم (عليه‏السلام)  را به او دادند. خبر منتشر شد. اين خبر چند تأثير داشت. یک بخش آن مربوط به حسین(عليه‏السلام) و خاندانش بود كه واقعاً دردناك بود. می­گویند: فضاي بين آنها تبديل به يك عزاخانه شد. شنیده‏ايد كه وقتي اين‏طور شد و همه چيز بهم خورد، امام حسین(عليه‏السلام) دختر مسلم را خواست و شروع کرد او را نوازش کردن و گریه کرد. به او گفت: اگر پدرت را از دست دادی، من به جای پدر تو خواهم بود؛ خواهرم به جای مادر تو و دخترانم به جای خواهران تو هستند. شروع کرد به نوازش کردن. اين صحنه‏ها خیلی دردآور بود و بی­بی­ها را خیلی مضطرب کرد.

امّا درباره بخش دوم، سیّد بن‏طاووس در «لهوف» می­نویسد: همين که خبر در ميان اصحاب منتشر شد، اینان گروه گروه شروع كردند به رفتن. اهل بيت ديدند كه اینها همه دارند می­روند. اين صحنه آن­چنان بی­بی­ها و بچه­ها را تکان داد، که خدا می‌داند! ديدند كه ياران دارند مي­روند و از اطراف حسین متفرّق می­شوند. منزل زباله برای حسین(عليه‏السلام) خیلی دردناک بود. چون می‌دیدند عده‌ای که حق را تشخیص داده و راه مستقیم را هم می‌دانستند كه چیست، مقداری هم آمده بودند، امّا چون استقامت نداشتند، برگشتند و رفتند.


زهير چگونه به حق آشنا شد و به آن پيوست

عکس این را هم داشتیم. التماس دعا دارم. حسین(عليه‏السلام) می­آمد. کاروانی هم قبلاً آنجا اطراق کرده بودند و عده­اي هم آنجا بودند. حسين هم به آنجا رسيد و اطراق كرد.[11] يكي از همراهان زهير می­گوید: او مقیّد بود که یک وقت با حسین برخورد نکند. امّا اینجا ديگر مجبور شد با او هم‌منزل شود. او می­گوید: مشغول غذا خوردن بودیم که دیدیم قاصد امام حسین(عليه‏السلام) آمد. مقابل در خیمه ایستاد و به زهير گفت: «أَجِب اباعَبدِالله!» بلند شو بیا که حسین(عليه‏السلام) تو را کار دارد. زهير تازه می­خواهد حق را بشناسد. می­نویسد: سکوتی تمام مجلس را فرا گرفت. لقمه­ها در دست‏ها ماند. همه ساکت شدند. «کأنَّ عَلی رُؤُسِنا الطَیرُ» مثل این‏که پرنده روی سرها نشسته باشد و هيچ كس تکان نخورد، همه در بُهت فرو رفتیم. کسی که سکوت را شکست زوجه زهیر بود. او به شوهرش رو کرد و گفت: سبحان الله! پسر پیغمبر تو را خواسته است، امّا تو نشسته­ای؟! چه می شود كه بلند شوی، بروی و حرف­هایش را گوش کنی و برگردي؟ زهیر از جا حرکت کرد و رفت.

وارد خیمه حسین شد. می­نویسند «فَمَا لَبِثَ أنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً» توقّف کوتاهی کرد و زود برگشت. امّا این زهیر، آن زهیر نیست. «قَدْ أشْرَقَ وَجْهُهُ» اصلاً یک نورانیّت ديگري پیدا کرده است، چون با حق مواجه شد. حق را تشخیص داد. حسین(عليه‏السلام) دستش را گرفت. یا حسین! امشب دست ما را هم بگیر! به این مجلس ما جلوه­ای کن! حسین! یک تجلّی کن!


پايداري زهير در ركاب حضرت تا آخرين نفس

زهير برگشت و به همراهانش گفت: همه بروید! من ديگر با هیچ کدام از شما کاری ندارم. حتی به همسرش هم گفت: برو! زنش از او پرسيد: مگر چه شده است؟ گفت: «عَزَمتُ عَلی صُحبَه الحُسَینِ» من دیگر از حسين جدا نمی‏شوم. همسر زهیر به او گفت: من منشأ سعادت تو بوده­ام، حالا کجا بروم؟! هم زهیر و هم همسرش آمدند و تا كربلا با حضرت بودند.

خیلی التماس دعا دارم! می­نویسند عصر عاشورا، زهير به ميدان رفت و كشته شد. همسرش به غلام او کفنی داد و گفت: برو و مولایت را کفن کن! غلام رفت، امّا زهير را کفن نکرد. همسر زهیر پرسید: چرا مولایت را کفن نکردی؟ گفت: چگونه مولایم را کفن کنم و حال اين‏که بدن پسر پیغمبر بی کفن ...

پی نوشت:

1) سوره مبارکه فصلت، آیه 30


منبع: رجانیوز
211001


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین