چهارمین شماره از کتابمجله همشهری آیه منتشر شد:
عقیق/ زهرا رضائیان: نازنین!سخت تر از فرقت تو هیچ نیست ... گشایش دل من با یاد توست، تسلای خاطرم با نام توست ... تو که می روی، قحطی به پا می شود، دلم ترک ترک می خورد، طوفان شب ظلمت می شود ... تو که نیستی، با همه چیز غریبه می شوم، بهانه ای برای بودن ندارم، بهانه ای برای ماندن نمی ماند ... و آن گاه با حسرت و آرزو بسیار تکرار می کنم:
شاید نسیمی آید و بویی ز یارم آورد تا در هوایش گل کند خاکستر پرهای من
تو نازنینی و باید ناز کنی؛ و من گدایم و باید نیاز کنم ... و نمی دانم کدام مان زودتر دست می کشیم ... من یا تو؟ یعنی ممکن است روزی از تو دست کشیدن؟ اما دستی که از دامان تو کشیده شد، به کجا می تواند بیاویزد؟ جای دیگری می ماند؟ ...
دست خسته مرا، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر
خسته ام از این کویر ....
اگر دستم را نگیری، در این سوت و کور دل تمام می شوم، تاب نمی آورم، استقامتم کم است، آرزویم زیاد، همتم کم و رغبتم فراوان، در این هجر بی پایان و در این درد بی سامان، با نیم نگاهی مرا دریاب ...