سلامي از ارادت، به پيشگاه سلطان
سلطان را از صميم قلب دوست ميدارم و به او عشق ميورزم. همو كه در خوشيها و ناخوشيها مانوسمان بوده و هست.
عقیق:سلطان را از صميم قلب دوست ميدارم و به او عشق ميورزم. همو كه در خوشيها و ناخوشيها مانوسمان بوده و هست.او كه حرمش براي دل خستگي ها، دل تنگيها و عقده گشايي هايمان ماُمن و ملجاُيي بي همتاست.اين را بارها و بارها آزموده بودم اما در مدينه النبي، ياد سلطان، رنگ و بويي ديگر داشت.روز آخر حضور ما در مدينه بود. گنبد سبز حرم رسول الله (ص) روبرويمان بود و با هزار جلوه دلبري ميكرد و بقيع با آن چهار گوهر مدفون در خود، كمي آن سوتر ما را ميطلبيد و فرياد ميكرد. گاه نگاهي از حسرت به اين سو و گاه نظاره اي با سوز به آن سو ميكردم و ميانديشيدم كه چگونه از اين سرزمين دل كنده و فردا عازم ميهن گردم.سي روز حضور در سرزمين وحي كه يك هفته آن مجاورت با رسول خدا و اولاد مطهرش بود ما را بدجور از خود بي خود كرده و وابسته مان كرده بود.خدايا لحظه وداع با خزّان علم، اصول كرم و ابواب ايمان چه سخت و جانكاه است. فكر رفتن و دوري جستن از خاندان نبوت و جايگاه رسالت آزارمان ميداد. دلي شكسته داشتم و حالي زار.راستي چه وقت ديگر ديدار از مدينه ما را قسمت و تقدير خواهد شد؟ در همين افكار غوطه ميخوردم و غصه ميخوردم كه ناگاه لطف حق شامل حالم شد و كبوتر قلبم بي اختيار هواي پرواز به مشهد را كرد و من به يكباره زيارت حضرت رضا (ع) را طلبيدم.و به شوق ديدار حضرتش زيارت وداع با اجداد مطهرش را قرائت نمودم. آري ياد سلطان باري ديگر بر دل و قلبم نشسته بود و آرامم ميكرد.سلطان، يا علي ابن موسي الرضا، از تو سپاسگزارم كه به من جرات و شجاعت ترك مدينه را عطا فرمودي.دكتر محسن شاهرضايي*عضو هيات علمي دانشگاه و مدير كل دفتر الگوسازي و تكريم نخبگان بنياد ملي نخبگانمنبع:حج211008