اشعار ویژه ی شهادت حضرت زهرا(س)
شد حرمت بیت خدا شکستهخاکم به سر ، این در چرا شکستهآل کسا در این سرا چو جمعندشد حرمت آل کسا شکستهمرآت حق نماست قلب آنانسنگ جفا ، آئینه ها شکستهاین در چو قبله گاه جبرئیل استباب حریم کبریا شکستهاینجا ملک اذن ورود گیرداز چیست باب این سرا شکسته؟چون خانه ی مولود کعبه اینجاستشد حرمت بیت خدا شکستهاین خانه بیت رحمت الهی ستدشمن چرا این باب را شکستهمابین این دیوار و در خدایاآئینه احمد نما شکستهزهرا بُوَد چون بضعه ی پیمبرزین ضربه صدر مصطفی شکستهاز کشتن ششماهه محسن اوقلب علیّ مرتضی شکستهبر سینه دست غم چگونه کوبد؟چون سینه ی صاحب عزا شکسته***استاد حبیب الله چایچیان (حسان)***آیه آیه کوثرت آتش گرفتسوره ی چشم ترت آتش گرفتلخته لخته بغض های بی کسیدر نگاه پرپرت آتش گرفتهمنفس با شعله ها ققنوس وارناگهان بال و پرت آتش گرفتگوشوارت در هجوم غم شکستگوشه های معجرت آتش گرفتلاله لاله پر شد اقلیم تنتیاس های بسترت آتش گرفتگریه کردی غربت لب تشنه رالحظه های آخرت آتش گرفتشعله از بغض نگاهت می چکیدسوره ی چشم ترت آتش گرفت***یوسف رحیمی***بدون یار شدم، رفت آن که یارم بودهمان که وقت غم و غصّه غمگسارم بوداز این قنوت و از این دست های سرد تهیمشخص است که هم دار و هم ندارم بودمرا به تیغ نیازی نبود تا او بودبه ذوالفقار چه حاجت که ذوالفقارم بودنکشت و کشت مرا، جان گرفت و هم جان دادتبسّمش، که تسلّای جان زارم بودهزار گل پس از او روی بسترش جا ماندولی مدینه نفهمید او بهارم بودمنم پیمبرِ بعد از پیمبر خاتمکه گریه، وحی من و چاه کوفه، غارم بوددر آن زمان که عدو خواست تا مرا ببردجواب محکم زهرا «نمی گذارم» بودسکوت کردم و آهی کشیدم آن وقتی –که در نماز پسین، دومی کنارم بود***پیمان طالبی*** روزگاری دلم پر از غم بودهرچه میخواستم فراهم بودداشتم باغ حیرتی سرشارچشمم آیینهدار شبنم بودهر خیالی به غیر خاطر دوستدر دلم مینشست، مُبهم بوددل به سستی به دست غم دادمرشته مهرِ دوست محکم بودحیف شد در ترازوی کرَمشبار سنگین جُرم من کم بوداینکه ما را به توبه عادت داداولین اشتباهِ آدم بوددادم آیینه را به دستِ دلمخود شدم باعث شکستِ دلمشعلهوارم، زبانه ای دارمداغدارم، نشانه ای دارمجان زهرا، به عشق توست اگرنالهها را بهانه ای دارمهمنوا با ترنمِ دلِِ خوننینوایی ترانه ای دارمبی تو گم در مسیر طوفانهابا تو اما کرانه ای دارممیتوانی بپرسی از مهتابنالههای شبانه ای دارمتا سحر با ستارههای صبورقصه از تازیانه ای دارمقصه از تازیانه ای که هنوزبر تن عشق میخورد شب و روزخواست آتش مرا که آب شومدر تب و تاب غم کباب شوماگر آتش زبانه غمِ توستدوست دارم در آتش آب شومعاشقم، از بلا نپرهیزمتا ابد هم اگر عذاب شومذرهام در پناه سایه تومیتوانم که آفتاب شومآمدم تا حریم خانه توشاید از محرمان حساب شوماولین فصل عشق را خواندمعنقریب است لاکتاب شومروسیاهم، عنایتی، زهرابیپناهم، بگیر دستم رابه حسینی که زاده زهراستدو جهان در اراده زهراستعشق با آن شکوهِ بیمانندعضوی از خانواده زهراستخیمه نُه فلک از آن بر پاستکه به پا ایستاده زهراستاین سبکسیرِ شعلهور ، خورشیدتا ابد مست باده زهراستچرخ گردون به دوستی سوگندکه دل از دست داده زهراستآنچه شرحش همیشه دشوار استزندگانی ساده زهراستوصف او چون کنم که زهرا کیست؟شعر من لایق ثنایش نیست***ناصر فیض**
منبع:نوانا
211008