شعر آئینی؛چند غزل ناب ویژه ایام فاطمیه
عقیق:در ادامه اشعاری از با صفا ترین شعرای آئینی کشورمان را با موضع ایام فاطمیه خواهید خواند. دایم به حال سجده دخیل دعا شویمشاید که حاجتش ز عنایت روا شودگوید علی به ناله خدایا مدد نمابار دگر سرای غمم با صفا شودیارب به حرمت و غرور شکسته امراضی مشو که فاطمه از من جدا شودیارب بیاو نذر علی را قبول کنزهرا شفا بگیردو حیدر فدا شودیارب مدد که باز نبینم مغیره رااز دیدنش تمام وجودم عزا شوداز هجمه ی پیاپی آن تازیانه اشدیگر امید نیست که زهرا بپا شودتا مزد بیشتری بگیرد ز دومیآنگونه زد که فاطمه دستش رها شودسروده ی جواد حیدری***افتاده شانه باز هم از دست لاغرتشرمنده ای دوباره زگیسوی دخترتدر گوشه ای نشسته فقط آه می کشدمادر!ز دست می رود آخر کبوترتآبی نخورده است غذایی نخورده استدارد حسین می شکند مثل شوهرتچیزی بگو گمان کنم امروز بهتریساکت نباش فاطمه جان جان مادرتزهرا !برای دلخوشی من کمی بماناین مرد خیبر است شکسته برابرتوقتی نفش که می کشی ای زخمی علیآلاله می چکد دل شبها به بسترتدارد سه ماه می شود ای مادر بهشتپنهان نشسته چهره ی تو زیر معجرتبانو ببین برای شما شعر گفته امدنیا !بدون فاطمه ام خاک بر سرتسروده سید محمد جوادی***ای تکیه گاهه شانه ی بی یاورم مروای بوسه گاه زخمی بال وپرم مروبر زندگی ساده نه ساله رحم کنمن التماس می کنمت همسرم مروروز مرا چو چادر خاکی سیه مکنای قبله گاه نور بیا از حرم مرودستم به دامنت قسمم را قبول کنزهرا به حق اشک دو چشم ترم مروخیبر شکن ببین که به زانو درآمدهبی تو غریب می شوم ای لشگرم مروباور نمی کنی که بدون تو بی کسمکی می شود جدایی تو باورم مرو"تبت یداه” آنکه ز ساقه تو را شکستیاس کبود من گل نیلوفرم مروزینب شبی لبش در گوشت نهاد و گفتکردم دعا که خوبشوی مادرم مروسروده قاسم نعمتی***از غصه آب می کنی ام فاطمه مروخانه خراب می کنی ام فاطمه مروهر دم که آه می کشی از هوش می رویدر اضطراب می کنی ام فاطمه مروزیبا بهشت سوخته ام با نگاه خوددائم عذاب می کنی ام فاطمه مروکشتی مرا ز بس که به شکل اشاره ایمولا خطاب می کنی ام فاطمه مرومن محرم توام ز چه پوشانده ای رختزین غم کباب می کنی ام فاطمه مرورویم به خاک می خورد از داغ تو بدانتو بوتراب می کنی ام فاطمه مروتا خواهم از شفا بنهم سر به سینه اتگویا جواب می کنی ام فاطمه مروکمتر نفس نفس بزن ای سینه چاک مناز خون خضاب می کنی ام فاطمه مروبعد تو عمر من به دوامی نمی رسدنقش بر آب می کنی ام فاطمه مروسروده قاسم نعمتی***وقتش شده نگاه به دور و برت کنیفکری برای این همه خاکسترت کنیعذر مرا ببخش دوایی نداشتمتا مرهم کبودی چشم ترت کنیامشب خودم برای تو نان می پزم ولیبا شرط اینکه نذر تب پیکرت کنیمجبور نیستی که برای دل علییک گوشه ای نشینی وچادر سرت کنیزحمت مکش خودم به حسین آب می دهمتو بهتر است فکری برای پرت کنیای کاش از بقیه پیراهن حسینمعجر ببافی و به سر دخترت کنیمن زینب و حسن….همه ناراحت توایموقتش شده نگاه به دور و برت کنیسروده علی اکبر لطیفیان***چشمای روضه ابریه دوبارهاز آسمون اشک عزا می بارهفرشته ی خدا توی مدینهشبا تا صب جم می کنه ستارهسیل اومد و یه خونه رو خراب کردشمع امیدشو سوزوندو آب کردآسمونم روشو گرفت از اهلشدعای زندگیشونو جواب کردمسلمونای بی خدا جم شدنتا مزد پیغمبر شونو بدنجلو چش علی تو شهر احمدبه پشت در کوثرشو سوزوندنبچه هی خدا خدا می کردنهیزما پشت خونه جا میکردنبال و پری می سوخ میون آتیشیه عده هم فقط نیگا می کردنوقتیکه حرف تازیونه اومدجراحتی رو دست و شونه اومدتازه غلاف نفس زنون سر رسیدکه دور بازو یه نشونه اومداونایی که از اینجا روزی خوردنطناب آوردن و علی رو بردنیه وضعی بود تو کوچه های یثربحقشه جا به جا همه می مردنسروده روح الله عیوضی***تا خانه بجز راه کم و مختصری نیستاهسته برو صبر کن اینجا خطری نیستبعد از پر و بالی که زدم دور و برم راگشتی که ببینی اثر از بال و پری نیست؟رفتیم به خانه نکند گریه کنی خب!قربان تو که خوب تر از تو پسری نیستوقتی که رسیدیم تنت باز نلرزدیک طور نشان می دهی اصلا خبری نیستحالا به رخم خیره شو تا خوب ببینیاز ضربه ان حادثه دیگر اثری نیستاز روسری و گوش من این منظره پیداستبر شاخه خونی شده دیگر ثمری نیستسروده حسین رستمی***امیر من امام آسمونیجونیمو دادم که تو بمونیمی سوزم و دورت می گردم تا کهخاکسترم بمونه بی نشونیبشکنه دستی که طناب اوردهشوهرمو زخونه تنها بردهفدای تارموت هزار تا محسنغصه نخور فاطمه که نمردهاگر چه زخمی ام زداغ بابامتو مسجدش دیدم که خیلی تنهامصداقتم زیر پای سئوال رفترسوا شد اما دشمنت با حرفامهمونکه ادما رو بیچاره کردلعنت بهش دنیارو آوراه کردچادر من شاهده که تو کوچهنامه باغ فدکو پاره کردسپردمش دست خدا تا فردانفرین کنم هر دو رو تو نمازابچه ها زود یتیم شدن علی جانتو می مونی و غربت یه دنیابه اسما گفتم یه تابوت بیارهچشماتو واکن آسمون ببارهمخفیانه غسل و کفن کن امشبدیگه حلال کن آخر بهارهسروده روح الله عیوضی***قصد داری بروی و بدنم می لرزدمادر اینه ها بی تو تنم می لرزدگرچه سخت است ولی خوب تماشایم کنبه خدا بازوی خیبر شکنم می لرزدبلبل زخمی باغم تو بگو علت چیستچه شده غنچه ی ناز چمنم می لرزداز همان روز که از کوچه ی غم برگشتیتا بدین ساعت غربت حسنم می لرزدآن قدر لرزه به اندام علی افتادهگوئیا بر تن من پیرهنم می لرزدتا به امروز ندیدند بلرزد کوهیکوه بودم ولی امروز تنم می لرزدسروده سید محمد جوادی***بگو چه شده که برای سفر شتاب کنی؟چرا تو بر سر من خانه را خراب کنی؟اگرچه پیکر پروانه ات کبود شده استقرار نیست مرا همچو شمع آب کنیهنوز اشک به راه گفت و گو بسته استمگر تو پلک گشایی و فتح باب کنیطروات گل سجاده, اشک صبح تو بودبمان که خانه ما را پر از گلاب کنیحضور سبز تو هجده بهار بیش نداشتتو این خزان شده را عمر خود حساب کنیدر این مدینه سلام علی جواب نداشتتو نیز با سفر خود, مرا جواب کنیبه اشتیاق حسین از کفن گشودی دستبه کربلا چه زغوغای آب آب کنی؟!سروده جواد محمد زمانی
منبع:نوانا
211008