۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۵ : ۰۵
بی تو یا فاطمه ای بانوی عظمی چه کنم؟ با غم مرگ تو ای اُسوه تقوا چه کنم؟
محرم راز دل و مونس تنهایی من داغ جانسوز تو را ای گل زیبا چه کنم؟
تا تو بودی به بَرَم، غم ز دلم می بردی غم فزون شد به دل ای دلبر دل ها چه کنم؟
همه غم ها شده از رفتن تو، بار دلم قدّم از بار غمت خم شده جانا چه کنم؟
یاور و یار علی، همسر خوبم، زهرا روزم از هجر تو گردیده چو شب ها چه کنم؟
باغبان رفتی و گل ها همه پژمرده شدند بی گل روی تو ای نوگل طاها چه کنم؟
فاطمه رفتی و شد روز علی چون شب تار زان همه فتنه که شد بعد تو برپا چه کنم؟
مرگت ای راحت جان، از دو جهان سیرم کرد عمر، اگر طول کشد بی تو من اینجا چه کنم؟
زندگی با تو صفا داشت، ولی صد افسوس رفتی ای همسر والا، من تنها چه کنم؟
محسنت کشته شد از ضرب لگد در پسِ در با عزیزان تو و گریه آنها چه کنم؟
صورت و بازوی خود را زِ پدر پنهان کن گر ببیند رخ نیلی ز تو زهرا چه کنم؟
نور رخسار تو می داد به این خانه، صفا خانه، غمخانه شد ای زُهره زهرا چه کنم؟
فاطمه ای گل گلزار نبی، یار علی ای شهید از ستم فرقه اعدا چه کنم؟
بس کن این قصه که شد باعث سوزاندن شمع گر شفاعت نکند فاطمه فردا چه کنم؟
هاشم کلانتری
منبع:حوزه