۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۰ : ۲۳
عقیق: مراسم اولین شب عزاداری ایام فاطمیه در هیئت میثاق با شهدا مسجد دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد.
به گزارش عقیق در این مراسم حجت الاسلام سید محمد مهدی میرباقری سخنرانی کرد و در ادامه حاج میثم مطیعی به مداحی و نوحه خوانی پرداخت.
در ادامه متن سخنان حجت الاسلام میرباقری را بخوانید:
سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا (شیخ صدوق، الأمالی، ص 235، کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376ش) شنیدم خداوند عزّ و جل فرمود : "کلمة "لا اله الا الله" حصار محکم من است، هر کس داخل آن گردید از عذاب من در امان خواهد بود.
البته امام رضا (علیهالسلام) در ادامه سخنان خود، آن را مشروط به پذیرش ولایت و امامت معصومان (علیهم السلام) که خود ایشان یکی از آنان بود، میکند.
سؤالاتی که در سلسله جلسات آینده به آنها پاسخ داده میشود:
در این چند جلسه پیرامون امنیت و پایگاه امنیت روابط اجتماعی سخن میگوییم. ندایی که در فطرت انسان وجود دارد، به دنبال امنیت روانی و اجتماعی است. چگونه میتواند به آن جواب دهد؟ چگونه انسان میتواند به فضای امن دست یابد و اصولاً عواملی که امنیت انسان را تهدید میکنند چه چیزهایی هستند؟
امنیت روانی
ریشهی اصلی اضطراب انسان بازگشت پیدا میکند به شرک در پرستش. یعنی انسان ناچار است، برای خود محبوبهایی را انتخاب کند و پای آنها بایستد و برای آنها فداکاری کند. انسان سرمایههای خود را در راههایی خرج میکند مهم این است که او کدام محبوب و معبود را انتخاب میکند.
اول نکته: اگر انسان مبتلا به محبوبهایی ناپایدار و فانی شد، ریشهی ناامنی در انسان را ایجاد میکند.
دو تحول بالاجبار در عالم وجود دارد. یکی تحول در درون ماست. یعنی تحولی که طی آن از نطفه به طفلی تبدیل شدیم و بعد به یک کودک و بعد هم بزرگ و بزرگ تر شدیم تا به بزرگسالی رسیدیم و بعد هم کهنسال میشویم و در نهایت میمیریم. این تحولات خارج از اراده و اختیار ما میباشد. دیگری تحول در بیرون ماست. تحولی که طی آن عالم پیرامون ما تغییر میکند. چه بخواهیم چه نخواهیم بهار پاییز میشود. ما نمیتوانیم کاری کنیم. این محبوبهای فانی که به آنها دل بستهایم ناگزیر کهنه میشوند.
با این دو تحول در دل انسان هم در انتظار وصال و هم وقتی که انسان در کنار محبوبش در خوف ایجاد میکند. چون فکر میکند و همچنین میرسد به اینکه حتما زمان جدایی از محبوب فرامیرسد. به بیان دیگر لازم نیست فراغ برسد تا ما نگران شویم بلکه قبل از آن در فرد اضطراب ایجاد میشود. پس یکی از ریشههای ناامنی و اضطراب در ما تعلق خاطر به محبوبهاست. (معبودها ، البته در مؤمن این شرکها خفی است ولی گرد و غبارهایی در دل انسان مینشاند که باعث نگرانی میشود) هر چه انسان به فراغ نزدیک تر میشود این خوف بیشتر میشود و هنگامی که رسید و رد شد این خوف جایش را به حسرت و حزن میدهد.
گاهی فرد عکسهای قبلی خود را نگاه میکند و یا تقویم را ورق میزند و میبیند که به چه محبوبهایی دل بسته است و احساس ناامنی و اضطراب میکند. اگر انسان به این محبوبها دل بسته باشد، در متن همراهی و وصال هم در دل انسان خوف و نگرانی ایجاد میکند.
وَ اصْرِفْنِی بِقَضَاءِ حَاجَتِی وَ كِفَایَةِ مَا أَهَمَّنِی هَمُّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی (بحارالأنوار، ج 97، ص 309) خداوندا! آنچه از خواستههای دنیایی و آخرتی برای من اهمیت دارد را برآورده کن.
بنابراین به هیچ آیاتی از خداوند دل نمیبندد و هر یک از جلوههایی که از مظهر حق تعالی میآید به یاد خدا میافتد و شور و اشتیاق او به حضرت حق بیشتر میشود . و هیچگاه نگران رفتن این جلوهها نمیباشد چون میداند که در هر لحظه این جلوهها در حال آمدن و شد هستند و هیچگاه آنها تمام نمیشوند.
منشأ خوف از مرگ
خوف و اضطرابی که ما نسبت به مرگ داریم هم چیزی جز این خوف نیست. دلیل آن هم تکیهگاههایی است که از ما گرفته میشود. ما نیاز به تکیهگاه داریم و نمیتوانیم تکیه ندهیم. ما ناچار به این پناه گاهیم. ما فقیریم. اگر تکیهگاههای ما از جنس خود ما باشند مانند این است که هزار تا صفر را روی هم بگذارید چیزی حاصل نمیشود.
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَآءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ * إنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَىْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * وَتِلْكَ الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَآ إلاَّ الْعَالِمُونَ (العنكبوت:41-43).
اگر الههی انسان محبوبهایی بودند که فانی و زایل هستند و نمیمانند، در ما ایجاد اضطراب و ناامنی و خوف میکنند و این خوفها در دل ما میمانند تا آن لحظه که همه با هم سر بر میآورند. در سختیها یکجا سر بر میآورند و از ما مطالبه میکنند. در واقع موت انسان به معنای موت الهههای او است. و الا اگر کسی به هیچ یک از امور دنیای تکیه نکرده باشد هیچ دل نگرانی ندارد. چون نقض دیگر عوامل غیر خداوند را میداند و به راحتی از آنها جدا میشود. همین گونه است که میتوانند با یک بسمالله پا بر آب بگذارد و از این دنیا به دنیای دیگر منتقل شود.
مخلوقات خداوند متفاوت و متعدد هستند . از جمله، مناظر زیبا و دوستان خوب و خانه و ماشین و خانواده و ... . هنگامی که از نعمات الهی به حدی که برای او تعیین شده است با در نظر گرفتن لطف حق تعالی استفاده کند در همان لحظه به یا خدا هست و هیچ به آنها دل نمیبندد.
لازم به ذکر است، میل به کتاب خواندن و تحصیل در رشتههای علمی هم میتواند الهههای انسان باشد و محبوبهای انسان میشوند.
نکته دوم: همهی الهههایی غیر خداوند که انسان انتخاب میکند ظرفیتی محدود دارند و چون ظرفیت محدود دارند نمیتوانند از انسان که خواهان بینهایت است رفع نیاز کنند. علاوه بر این چون همهی این الههها
هستند یعنی میخواهند که انسان را به طور کامل به خود مشغول کنند، انسان را راحت نمیگذارند.
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (زمر، 29) خداوند مثالى زده است: مردى را كه مملوك شريكانى است كه درباره او پيوسته با هم به مشاجره مشغولاند، و مردى كه تنها تسليم يك نفر است آيا اين دو یکساناند؟! حمد، مخصوص خداست، ولى بيشتر آنان نمىدانند.
چون معبودهای انسان متعدد هستند و هر یک تمامیتخواه هستند به کم راضی نمیشوند و میخواهند که تمام انسان را به خود مشغول کنند پس در او ایجاد نگرانی میکنند. اگر خداوند ظرفیت انسان را به اندازهی هر یک از این محبوبیتها قرار میداد، دیگر طلبی برای او باقی نمیماند. اما انسان ظرفیتی دارد که هر یک از این محبوبهای محدود نمیتواند به او پاسخ دهد. به همین دلیل هم است که اگر به انسان بگویند که در کرهی ما هم یک پاسخی به طلب تو هست او میل به دستیابی به آن میکنند و تا به او دست پیدا نکند قرار، آرام و سکون پیدا نمیکند.
این ناامنی چگونه حل میشود؟
حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيرْ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فىِ مَكاَنٍ سَحِيق (حج، 31) : (برنامه و مناسك حج را انجام دهيد) در حالى كه همگى خالص براى خدا باشد! هيچ گونه همتايى براى او قائل نشويد! و هر كس همتايى براى خدا قرار دهد، گويى از آسمان سقوب كرده، و پرندگان (در وسط هوا) او را مىربايند و يا تندباد او را به جاى دوردستى پرتاب مىكند.
از هر طرف ما را رها کنند از همان طرف میلغزیم. و طعمهی شیطان میشویم.
قلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ (یوسف، 108)
وَ هُوَ مَعَكمُْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ (حدید، 4)
الحمدالله الذی وکلنی الیه ولم یکلنی الی الناس،فیهینونی والحمدالله الذی تحبب الی وهو غنی عنی: ستایش خدایی را که مرا به غیر خویش وا ننهاد ، چون بر او توکل نمودم ، کرامت وبزرگی ام بخشید و مرا به مردم ،حوالت نداد تا گرد خواری بر وجودم بنشیند.
اگر خزائن نامحدود خداوند هم دست ما بود ما حریص میشدیم و به دیگری نمیدادیم ما بخیل هستیم و او جواد است. اگر در این عالم چیزی را به ما میبخشد از جود اوست. از طریق وسایط است که به ما چیزی را میرساند. طفل خیال میکند که این شیرهاست که به ما آب میدهد و یک خرده بزرگ تر میشود میرسد به اینکه این شیرها به منبعی وصل است و بعد هم میفهمد که به چشمهای وصل است و بعد هم میفهمد که از آسمان آمده است . بعد هم بیده ملکوت کل شیء را درک میکند.
اگر من مملوک هستم او مالک است. اگر من فقرم او غنی است . اگر من مذنب هستم او غفور است. اگر من خرابکاری میکنم او جبران میکند.
اللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ ، وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ ، وَ بِکَ اسْتِغَاثَتِی إِنْ کَرِثْتُ ، وَ عِنْدَکَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ ، وَ لِمَا فَسَدَ صَلَاحٌ ، وَ فِیما أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ ، فَامْنُنْ عَلَیَّ قَبْلَ الْبَلَاءِ بِالْعَافِیَةِ ، وَ قَبْلَ الطَّلَبِ بِالْجِدَةِ ، وَ قَبْلَ الضَّلَالِ بِالرَّشَادِ ، وَ اکْفِنِی مَؤُونَةَ مَعَرَّةِ الْعِبَادِ ، وَ هَبْ لِی أَمْنَ یَوْمِ الْمَعَادِ ، وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الْاِرْشَادِ (دعای بیستم صحیفه سجادیه)
خدایا! اگر غم لشکر انگیزد که کارم را به هم ریزد، دل خوشىام تنها تویى، و اگر محروم و ناامید شوم، چشم امیدم به توست، و اگر با مصیبتها رو به رو گردم، فریادرسم تویى، و هر آنچه که از دستم رفته است، جایگزین آن در پیش توست، و هر آنچه تباه گردد تنها تویى که سامانش دهى و آنچه را که نمىپسندى، دگرگون سازى. پس بر من منت نه و پیش از بلا و گرفتارى، عافیت عطا کن، و پیش از طلب، توانگرى؛ و پیش از گمراهى، مرا هدایت فرما، و از عیبجویى و شماتت این و آن، مرا کفایت فرما، و امنیت روز رستاخیز را ارزانىام دار، و از هدایت نیکو برخوردارم فرما!
جوانی رفته است ولی خدای جوانی که نرفته است. فرصتها هم که رفتهاند مگر فرصتها کارهای بودهاند، بلکه خداوند هر چه را که فوت شده است را جایگزین میکند. وَ فِیما أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ
به هر یک از صفات خداوند که توجهی داشته باشیم یک انبساط خاطری در ما ایجاد میشود. معنا ندارد کسی که در کنار چنان خدای کریم و رحمان و رحیم و عظیم و ... است جایی برای اضطراب باقی نمیماند. بیشترین چیزی که خداوند به او اعطا میکند محبت است. اگر انسان هیچچیزی هم نداشته باشد ولی مورد محبت حق تعالی باشد کافی است. خداوند در کنار تمام صفاتش رحمان و رحیم است. بسمالله الرحمن و الرحیم به همین معنا است.
انسان در کنار چنین خدایی باشد هیچچیزی نمیتواند آرامش روانی او را خدشهدار کند. طوفان آید زلزله آید و ... خوب این اتفاقها چه میخواهند بکنند. مگر موجودی میتواند به ما ضرر بزند بدون اذن خداوند.
تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (ملک، 1) مگر میتوانند من را از محبوبم جدا بکنند. مگر میتوانند بدون اذن او در ملک و ملوک من ورود پیدا کنند.
ملک کبیر برای انسان است. یعنی ملائکه مأموریت دارند هنگامی که وارد خانهی مؤمن میشوند از او اجازه میگیرند.
تذکر: اما شیطان اکنون از ما اجازه نمیگیرند. و وارد دل ما میشوند.
اول ملائکه که بر زمین فرود میآیند به اجازهی ولی الهی اقدامی انجام میدهند. و بعد هم از مؤمنی که تنها تکیهگاه او میباشد اجازه میگیرند.
آمریکا و انگلیس مگر خودشان میتوانند برای خودشان امنیت و آرامش بیاورند. اگر خداوند تبارک و تعالی بخواهد این دشمنان چه کاره میباشند. هرچه نقشه بکشند چه کاری میتوانند پیش ببرند.
قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكمُ مِّنْ خِلَافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فىِ جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَ أَبْقَى* قَالُواْ لَن نُّؤْثِرَكَ عَلىَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الَّذِى فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضىِ هَاذِهِ الحَيَوةَ الدُّنْيَا * إِنَّا ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيرْ وَ أَبْقَى (طه، 71-73)
(فرعون) گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! مسلّماً او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است! به يقين دستها و پاهايتان را بطور مخالف قطع مىكنم و شما را از تنههاى نخل به دار مىآويزم و خواهيد دانست مجازات كدام يك از ما دردناكتر و پايدارتر است!» * گفتند: «سوگند به آن كسى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده، مقدّم نخواهيم داشت! هر حكمى مىخواهى بكن تو تنها در اين زندگى دنيا مىتوانى حكم كنى! * ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است!»
مگر غیر از این است که ما میخواهیم به مقام شهادت خداوند برسیم پس هر کاری که قوم باطل انجام میدهد ما را به این نزدیک تر میکند. فرعون با مؤمنی که ایمان آورده است چه کار میتواند انجام دهد. در احوال شهدا هم آمده است. که این احوالات را فقط میتواند در شرایط اولیای الهی آورد.
انسان مجبور نیست این خدا را انتخاب کند. ولی اجباراً این محبت خود را باید به پای معبودی بریزد. همهی سؤال انسان در دنیا این است که انسان در دنیا به چه کسی عشق بورزد.
فَفِرُّواْ إِلىَ اللَّهِ إِنىِّ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِين (ذاریات، 50) چون من منذر هستم و اعلام خطر میکنم . منذر کسی است که خطر را دیده است و اعلام خطر میکند. إِنىِّ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِين که اگر به سمت خداوند پناه نبرد همان معبودهایشان باعث عذاب آنها میشود.
اگر انسان میتوانست هم تصورش نسبتش را با عالم عوض کند و در خصوصیاتش تغییر ایجاد کند به این معنا که عذاب الهی بر او مؤثر نباشد العیاذ بالله دست خداوند بسته میشد. یا اینکه میتوانست در عالم تأثیر بگذارد و جهنم را بهشت کند. ولی خداوند هم الهه در بیرون ماست و هم در درون ما. پس اگر ما به دنبال الله دیگر رفتیم رنج دوری از خداوند ما را میسوزاند. بنابراین تکیهگاههای ناپایدار ما و بتکدههای ما همینها عذاب ما میشوند. هنگامی که روی زمین زایل پا گذاشته باشید خود این زمین نمیتواند خود را نگه دارد چگونه انتظار داری که شما را نگه دارد.