کد خبر : ۴۸۵۱۷
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۱
محسن اسماعیلی در شرح نهج البلاغه:

استفادۀبیش ازحداستخاره توصیه نشده است

گاهی اوقات برای ما این سؤال پیش می آید که آیا این کار شایسته من هست یا نه؟ بسیاری عادت کرده اند که فوری به استخاره پناه می برند و روزانه چندین استخاره می کنند. این روش قابل توصیه نیست.
عقیق:دکتر محسن اسماعیلی حقوقدان و استاد دانشگاه در ادامه سلسله جلسات شرح نهج البلاغه که در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی(سرچشمه) برگزار می شود، به  بحث درباره نامه ۶۹ نهج‌البلاغه پرداخت.

اکنون گزارشی کوتاه از سخنان وی را با هم می خوانیم:

به اینجا رسیدیم که: «وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ، وَيَکْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ، وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَلِ يَعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ، وَيُسْتَحَي مِنْهُ فِي الْعَلاَنِيَةِ، واحْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْکَرَهُ أَوِ اعتَذَرَ مِنْهُ». این سه جمله دارای یک منطق و به هم پیوسته اند و توصیه هایی عملی با کاربرد عملی روزانه هستند. برای اینکه مبنای نظری این توصیه ها و دلیل به هم پیوستگی آنها روشن تر شود مقدمه کوتاهی عرض می کنیم.

من و شما که ان شاءالله مقید هستیم رفتار و اعمالمان علاوه بر اینکه از نظر شرعی حرام نیست، از نظر اخلاقی هم قبیح نباشد؛ در طول روز بارها با این سوال مواجه می شویم که فلان کار را انجام دهیم یا نه؟ سر دوراهی قرار می گیریم و نمی دانیم تکلیف ما چیست و یا اگر کسی هست، به دلایلی نمی توانیم با او در میان بگذاریم.

اگر عملی از نظر فقهی و شرعی ممنوع باشد، ان شاءالله انجام نمی دهیم و مرتکب نمی شویم. اما خیلی وقت ها در طول زندگی شبانه روزی کارهایی پیش می آید که یا از نظر شرعی ممنوع نیستند و یا ما از ممنوعیت آن بی اطلاعیم، و برای ما این سوال پیش می آید که آیا این کار شایسته من هست یا نه؟ خیلی ها عادت کرده اند که فوری به استخاره پناه می برند و روزانه چندین استخاره می کنند. این روش قابل توصیه نیست. ائمه ما صلوات الله علیهم اجمعین بر اساس آنچه خداوند فرموده است، برای این مشکل راه حل های خوبی پیش بینی و پیش نهاد کرده اند.

من وقتی می خواهم کاری انجام دهم و حکم آن برایم روشن نیست، یک راه این است که به کسانی مراجعه کنم که خداوند حرف آنها را حرف خودش قلمداد کرده است. فرموده که اگر آنها گفتند انجام بده، انجام بده و اگر گفتند ترک کن، ترک کن. به این، حجت بیرونی می گوییم که همان انبیا و اولیا هستند. لکن اینها همیشه در دسترس ما نیستند. علاوه بر حجت بیرونی، حجت درونی هم برای ما گذاشته و پیامبری همراه ما قرار داده که اگر انسان صادقانه از او سوالی کند، حتما جواب درست می گیرد و می تواند به گفته او عمل کند. این پیامبر درونی، عقل و فطرت ماست. خداوند فطرت را به بهترین وجه ممکن که بهتر از آن ممکن نیست، آفریده و قدرت تشخیص خوب و بد را در او قرار داده است: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَ» ؛قسم به جان انسان و نفس و آفریننده جان انسان که به بهترین نحوی آن را آفرید، و سپس فهم خوبی و بدی را به او الهام کرد تا بتواند خوب و بد را بفهمد.

خداوند برای ما هم نیروی جوارحی یعنی گوش و چشم و دست و پا قرار داده و هم نیروی جوانحی. هر دوی اینها مهم است. خداوند در شمارش نعمت هایش به هر دو نعمت اشاره می کند. در سوره بلد آمده است: «ألم نجعل له عينين ولسانا وشفتين وهديناه النجدين» دو چشم و زبان و دو لب ندادیم؟ و هر دو چیز خوب و بد را یادتان دادیم. همه تان اگر به خودتان مراجعه کنید و با خودتان خلوت کنید، متوجه می شوید که کار خوبی کرده اید یا بد. نفس لوامه همان پیامبر درونی ماست. شب به سراغ انسان می آید و او را برای کارهای بدش سرزنش می کند. فطرت همه انسان ها، حتی غیر مسلمان ها، پاک است: «فطرة الله التي فطر الناس عليها».

پیامبر در آن حدیث مشهور می فرماید: «کُلُّ مَولُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ ثُمَّ إِنَّ أَبَوَاهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرَانِهِ و یُمَجِّسَانِهِ‌«. هر بچه ای بر فطرت توحیذی به دنیا می آید ولی عوامل بیرونی است که این فطرت را از مسیر توحید منحرف می کنند. خداوند با حکمت و محبتی که دارد این پیامبر درونی را برای ما و در دسترس همه جایی ما قرار داده که اگر از او سوال کنیم، به ما جواب درست می دهد. روایتی است که در منابع شیعه ندیدم ولی روایت عجیبی است که اهل سنت نقل کرده اند. شخصی به اسم وابصه می گوید «قال أتيت النبي صلى الله عليه و سلم و أنا أريد أن لا أدع شيئا من البر و الاثم إلا سألته عنه» رفتم خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  و نیت داشتم درباره همه کارهای خوب و بد از ایشان سوال کنم و هیچ چیزی را جا نیندازم.

«فَقَالَ يَا وَابِصَةُ أُخْبِرُكَ مَا جِئْتَ تَسْأَلُنِي عَنْهُ أَوْ تَسْأَلُنِي فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِي» پیامبر فرمودند به تو بگویم برای چه اینجا آمده ای یا خودت می گویی؟ گفتم شما بفرمایید. « قَالَ جِئْتَ تَسْأَلُنِي عَنِ الْبِرِّ وَالإِثْمِ» آمده ای تا بپرسی چه کارهایی درست و چه کارهایی غلط است. «قُلْتُ نَعَمْ فَجَمَعَ أَصَابِعَهُ الثَّلَاثَ فَجَعَلَ يَنْكُتُ بِهَا فِي صَدْرِي وَيَقُولُ يَا وَابِصَةُ اسْتَفْتِ نَفْسَكَ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّ إِلَيْهِ الْقَلْبُ وَاطْمَأَنَّتْ إِلَيْهِ النَّفْسُ وَالإثْمُ مَا حَاكَ فِي الْقَلْبِ وَتَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ وَإِنْ أَفْتَاكَ النَّاسُ قَالَ سُفْيَانُ وَأَفْتَوْكَ» گفتم شما بفرمایید. سپس پیامبر انگشتانشان را به هم چسباندند و به سینه من زدند و فرمودند: از دلت بپرس! از خودت بپرس!

از پیامبر بیرونی نمی توانی همیشه سوال کنی ولی پیامبر درونی همیشه همراه توست. مولوی هم همین را به شعر در آورده که: پس پیمبر گفت استفتو ا القلوب گر چه مفتی تان برون گوید خطوب/ گوش کن استفت قلبک از رسول. گر چه مفتی برون گوید فضول. پیامر گفت از دلت بپرس که هیچ گاه به تو دروغ نمی گوید؛ اگر صادقانه بپرسی. با توجه به این مقدمه، امیرالمومنین می خواهند به ما یاد دهند که از این پیامبر درونی چه چیزهایی را و چگونه بپرسیم تا جواب لازم را بگیریم.

در جملاتی که در بالا اشاره شد و پشت سر هم آمده است، حضرت می فرماید سه سوال از او بکن و جوابی را که گرفتی از آنها بر حذر باشد. ابتدای هر سه جمله این است: «واحذر!»؛ بر حذر باش! دقت کنید که نفرموده اند «اجتنب» یا «اتّقِ» در حالی که ممکن است ما هر سه را به یک معنی در نظر بگیریم. وقتی می گویند «حذر» یعنی بترس! راغب اصفهانی می گوید «الحذر احتراز عن مخيف»؛ موقعی به کسی می گویند بر حذر باش که چیز ترسناکی وجود داشته باشد. انسان باید از این سه چیزی که حضرت فرموده اند بترسد.

اولین مورد: آیا این کاری که خودت می خواهی انجام دهی را اگر دیگران انجام دهند، باز هم خوب است؟ اگر پاسخ دلت مثبت بود، انجام بده؛ اما اگر برای دیگران نمی پسندی، «واحذر!»، بترس. خودداری کن. انجام نده. « وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ، وَيَکْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ» هر کاری را که اگر خودت انجام دهی می پسندی ولی اگر دیگران انجام دهند نمی پسندی، تو هم انجام نده. چرا؟ خوب دقت کنید. کاری که انسان برای دیگران نمی پسندد ولی برای خودش می پسندد، از دو حال خارج نیست. یا کار خیر است و یا شر.

اگر خیر است و انسان این کار خیر را برای عامه مسلمین نمی پسندد؛ این نشانه بخل و عداوت با بندگان خداست. در این صورت فرق انسان با کفار چیست؟ در دو آیه قرآن هم هست که « إن تَمسَسْکم حَسَنَۀٌ تَسُؤهم و إن تُصِبْکم سَیِّئَۀٌ یَفرَحُوا» از موفقیت شما ناراحت می شوند و از اینکه بلایی سرتان بیاید خوشحال می شوند. کسی که در دل از خیر و نیکی به عامه مسلمین ناراحت می شود، نشانه بخل اوست و شاید یگ گام فراتر؛ نشانه لئامت. فرق لئیم و بخیل چیست؟ لئیم بالاتر از بخیل است.اما اگر آن کاری که برای دیگران بد می دانی، بد است و عیب و زشت است؛ پس چرا خودت انجام می دهی؟ نشانه عداوت با خودت است. بلکه به تعبیر امیرالمومنین در نهج البلاغه، نشانه حماقت است.

در حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه می فرمایند: «مَنْ نَظَرَ فِى عُيُوبِ النَّاسِ فَأَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ الْأَحْمَقُ بِعَيْنِهِ»؛ کسی که به رفتار دیگران نگاه کند و عیبی ببیند و آن را نپسندد ولی وقتی نوبت خودش که می شود، بپسندد، همانا این تجسم حماقت است. می فهمد که بد است. دلش برای دیگران می سوزد. ولی انجام می دهد. این عین حماقت است. کسی که آنچه برای دیگران نمی پسندد را برای خودش می پسندد، یا دشمن خودش است یا دشمن بندگان خدا. این هولناک است برای انسان که آنچه برای دیگران نمی پسندد را برای خودش بپسندد. این جنبه سلبی روایت است. در جای دیگری امیرالمومنین جنبه ایجابی را هم فرموده اند و فرموده اند که آنچه برای خودت می پسندی را برای دیگران هم بپسند. معیار می دهند.

در نامه به امام حسن(علیه السلام) فرموده اند: «يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَاكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا وَلَا تَظْلِمْ كَمَا لا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَأَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ وَلَا تَقُلْ مَا لا تَعْلَمُ وَإِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَلَا تَقُلْ مَا لا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ»؛ پسرم، خودت را معیار و محک سنجش در ارتباط هایت قرار بده. هرچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و چیزی که برای خودت نمی پسندی را برای دیگران هم نپسند. (سپس وارد مصادیق می شوند:) به کسی ستم نکن، چراکه دوست نداری به تو ستم شود. نیکی کن به دیگران کما اینکه دوست داری به تو نیکی کنند. هر کاری که از دیگران قبیح می دانی، برای خودت هم نمره منفی بده. آنچه نمی دانی را درباره دیگران نگو، کما اینکه دوست نداری درباره آنچه نمی دانند را درباره تو بگویند. اگر حرفی برای گفتن نداری و آنچه برای گفتن داری کم است، سکوت کن. سکوت بهتر است. راجع به مردم به گونه ای که دوست نداری درباره تو سخن بگویند، سخن نگو.

ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند/ بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی رفت. اگر بردن مال و آبروی مردم بد است، خوب تو هم رعایت کن. این را میزان تصمیم گیری هایت قرار بده. قبل از هر چیز به خودت مراجعه کن. جمله ای هست در ماجرای حضرت ابراهیم که بسیار مهم است. در سوره انبیا و پس از نقل داستان حضرت ابراهیم و شکستن بت ها می فرماید وقتی مردم بر می گردند و می بینند که بت ها شکسته و تبر بر دوش بت بزرگ است، می گردند تا مقصر را بیابند. می گویند که کسی به نام ابراهیم هست که بت ها را قبول نداشته و او را دستگیر می کنند. از او می پرسند: « أأنت فعلت هذا بآلهتنا يا إبراهيم؟ قال بل فعله كبيرهم هذا فاسألوهم إن كانوا ينطقون.»؛ از ابراهیم پرسیدند: تو این کار را با خدایان ما کردی؟ حضرت جواب می دهند: از خدای خودتان بپرسید ببینید چه کسی این کار را کرده است. اینجا جمله بسیار مهمی در قرآن آمده است: « فرجعوا إلى أنفسهم فقالوا إنكم أنتم الظالمون»؛ ناگهان به خودشان آمدند. « فرجعوا إلى أنفسهم »؛ به خودشان برگشتند. از خوشان دور شده بودند. خودشان را فراموش کرده بودند. اگر کسی از خودش دور نشده باشد که کار زشت نمی کند. آنها به خودشان آمدند و بعد به خودشان جواب دادند: « إنكم أنتم الظالمون »؛ گفتند: راست می گوید. ما به خودمان ظلم کردیم. این ناشی از فطرت است و همیشه در اختیار ما قرار داده است.

به همین دلیل است که ما شیعیان، برخلاف اشاعره، معتقد به حسن و قبح ذاتی هستیم. خدا این قدرت را به انسان داده که درست و نادرستی کارها را درک کند و این حجت برای انسان است. در سوره هود هست که قوم حضرت شعیب با ایشان جر و بحث می کرده اند. حضرت به آنها گفت که «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ»؛ من کسی نیستم اگر کاری را به شما گفتم چون زشت است، نکنید؛ خودم هم انجام نمی دهم. راجع به امیرالمومنین داریم که ایشان می فرماید من قبل از اینکه به شما بگویم کاری را انجام دهید، خودم آن کار را انجام داده ام و شما را از کاری نهی نمی کنم، مگر اینکه خودم از قبل آن را ترک کرده ام. من جلوتر از شما هستم.

اگر مربی چیزی را به مخاطبش بگوید ولی در عمل رعایت نکند؛ نه اینکه حرفش اثر نمی گذارد، بلکه اثر منفی می گذارد. زیرا مخاطب می گوید اگر راست می گفت و اعتقاد داشت خودش هم عمل می کرد. پس اعتقاد به حرفش ندارد. لابد دروغ می گوید. به همین دلیل این جمله نورانی امیرالمومنین مختص شیعه یا اسلام نیست و دردیگر ادیان هم بوده است. مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه می گوید این موعظه امیرالمومنین «شائعه و قدیمه» است. معروف و قدیمی است. «یرجع تاریخها الی ما قبل المیلاد بقرون» تاریخ آن به قرن ها قبل از میلاد حضرت مسیح بر می گردد و با بیان های مختلف در دین های مختلف آمده است. اگر همه تلاش کنند به همین یک جمله عمل کنند، زندگی بشر از وضع موجود نجات پیدا می کند. همه همانطور رفتار کنند که دوست دارند دیگران با او رفتار کنند.

در رواتی هست که پیامبر قصد رفتن به یکی از غزوات را داشتند که یک اعرابی آمد جلو (روایاتی که به این صورت است و یک اعرابی حرفی زده یا سوالی کرده به علت صاف و ساده بودن آن فرد خیلی دلنشین است) و افسار مرکب پیامبر را گرفت تا سوالی کند. «جاء أعرابي إلى النبي(صلى الله عليه و آله )، و هو يريد بعض غزواته، فاخذ بغرز راحلته، فقال: يا رسول الله علمني عملا ادخل الجنة به، فقال: ما أحببت أن يأتيه الناس إليك فائته إليهم، خل سبيل الراحلة». پرسید: یک کار به من یاد دهید تا با آن یک کار من وارد بهشت شوم. فرمودند: هرجوری دوست داری مردم با تو رفتار کنند، تو هم با مردم همان طور رفتار کن و اگر دیدی دوست نداری مردم به گونه ای با تو رفتار کنند، تو هم با دیگران آن طور رفتار نکن. سپس فرمودند: افسار را رها کن تا برویم. اگر یک دستور از ائمه هدی صلوات الله علیهم اجمعین و امیرالومنین بخواهیم انتخاب کنیم تا با آن وارد بهشت شویم، همین یک جمله است: «وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ، وَيُکْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ»

دو نکته کوتاه:

یک. ما عبارت را اینطور خواندیم: «وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ، وَيَکْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ»؛ اما در بعضی نسخه ها « وَيُکْرَهُ» نقل کرده اند که در این صورت معنی آن می شود: برحذر باش از کاری که خودت خوشت می آید اما «عموم مسلمین» یا «عرف متشرعه» یا به قول امروز «افکار عمومی» آن را نمی پسندد. این معنی هم بد نیست و حرف درستی است ولی با سیاق این جمله نمی خواند، و در جمله ی سوم و جلوتر همین نکته ذکر شده است و تکرار آن توجیهی ندارد.

نکته دوم که شاید ظرافتی در اینجا باشد، این است که در اینجا می فرمایند کاری که برای خودت و «عموم مسلمانان» می پسندی، و نفرموده اند برای نزدیکانت و خواصت می پسندی. چون اگر انسان اگر نزدیکانش را معیار قرار دهد، باز هم ممکن است به خطا رود. کما اینکه بعضی چیزها را برای دوستمان می پسندیم ولی برای دیگران نمی پسندیم. یا اگر خطایی را دوستمان مرتکب شود، برادرمان مرتکب شود؛ می گوییم عیبی ندارد ولی از دیگران عیب می دانیم. به این روحیه «عصبیت» می گویند. انسان نباید بین افراد فرق بگذارد. معیار قرار دادن رفیق من و حزب من و .... شیوه مسلمانی نیست.


منبع:مهر


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین