حکایتی دلنشین و آموزنده از گستان سعدی
كسى كه كار شايسته اى انجام دهد، سودش براى خود او است و هر كس بدى كند به خويشتن بدى كرده است.
عقیق:در كتاب داستان هايي از گلستان سعدي چنين آمده است: « با گروهى از بزرگان در كشتى نشسته بودم . كشتى كوچكى پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن كشتى كوچك ، در گردابى در حال غرق شدن بودند. يكى از بزرگان به كشتيبان گفت : «اين دو نفر را از غرق نجات بده كه اگر چنين كنى ، براى هر كدام پنجاه دينار به تو مى دهم.»كشتيبان خود را به آب افكند و شناكنان به سراغ آنها رفت و يكى از آنها را نجات داد، ولى ديگرى غرق و هلاك شد.به كشتيبان گفتم : لابد عمر او به سر آمده بود و باقيمانده اى نداشت ، از اين رو اين يكى نجات يافت و آن ديگر به خاطر تاءخير دستيابى تو به او، هلاك گرديد.كشتيبان خنديد و گفت: آنچه تو گفتى قطعى است كه عمر هر كسى به سر آمد، قابل نجات نيست ، ولى علت ديگرى نيز داشت و آن اينكه : ميل خاطرم به نجات اين يكى بيشتر از آن هلاك شده بود، زيرا سالها قبل ، روزى در بيابان مانده بودم ، اين شخص به سر رسيد و مرا بر شترش سوار كرد و به مقصد رسانيد، ولى در دوران كودكى از دست آن برادر هلاك شده ، تازيانه اى خورده بودم.گفتم : صدق الله ، خدا راست فرمود كه: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها؛ كسى كه كار شايسته اى انجام دهد، سودش براى خود او است و هر كس بدى كند به خويشتن بدى كرده است.»(فصلت / 46)تا توانى درون كس متراشكاندر اين راه خارها باشدكار درويش مستمند (1) برآركه تو را نيز كارها باشد پي نوشت:1)مستمند: غمگين و صاحب رنجمنبع:جام211008