به مناسبت سالروز تخریب حرمین عسکریین(ع)؛
صدها هزار فرشته بوسه بر این صحن میزنند
پس از زیارت کاظمین(ع) به گاراژ خودروها رفتیم، هر یک از رانندهها مقصد ما را میپرسیدند و پس از شنیدن نام مقصد ما،امتناع میکردند. آنها در ادامه گفتوگو با ما به گونهای، گاهی برای ابراز ترس خود دستشان را به گردن خود میکشیدند و کشته شدن خود را به نمایش در میآوردند.
عقیق: هر چه ترس آنها را بیشتر میدیدم مصمم تر میشدم برای رفتن. اینقدر منتظر ماندیم و رانندهها ما را نبردند تا اینکه با یک پیرمرد و پیرزن اصفهانی در گاراژ آشنا شدیم. مقصدمان یکی بوداما هیچکس حاضر به بردن ما نمیشد.چند لحظهای از آخرین پیشنهاد ما به راننده نگذشته بود که همسرم آمد و گفت فلان ماشین ما را تا سامرا خواهد برد. ما با پیرزن و پیرمرد اصفهانی با شوقی سرشار به سوی محل توقف ماشین حرکت کردیم و سوار شدیم. بلد، حرم عهدامام زمان(عج)از پدرم نام "سیدمحمد" را شنیده بودم. و آرزوی زیارت آن حضرت را در دل پرورانده بودم. اکنون که نام او را بر لب میآورم قلبم از دوری و فراقش میتپد و میلرزد. "سیدمحمد" جایی بود که جانم را با صاحب جانم پیوند زده بود. عربهای عراقی نیز اعم از شیعه و سنی به "سیدمحمد" اعتقاد ویژهای دارند سیدمحمد پسر مولای غریبمانامام هادی(ع) و برادر آقاامام حسن عسکری(ع) است. دو راهی تکریت، سامرادر دو راهی تکریت - سامرا فقط کافی است سرت را به سمت (سامرا) برگردانی تا حرمینامامین عسکریین (ع) را ببینی. به سیطره یا همان ایست و بازرسی، مأمور تفتیش، ملیت ما را از راننده میپرسد، راننده میگوید همه ایرانی هستند، مأمور تفتیش تا میفهمد که ما برای زیارت آمدهایم با عشقی دوچندان و لبی خندان راه را بر روی ما میگشاید. محل استقرار عشاقسامرا محل استقرار عشاق است و نگهبانان و پاسداران در قلب شهر از حرمین عسکریین(ع) مراقبت میکنند. شهر سوت و کور است، مرغان دریایی بر روی دریاچه و سدی که بر روی دجله بسته شده، پرواز میکنند. راننده از اهالی شیعه سامراست، او ما را میهمان پرتقال های مزرعه اش میکند و جلوی تفتیش حرم مارا نگه میدارد. مأموران تفتیش از دیدن ما خوشحال میشوند، آنها با نهایت عشق به زائر جد و پدرامام زمان خدمت میکنند. طعم خدمت مأموران این حرم گویی با مأموران دیگر حرم های عتبات متفاوتتر است. کام آنها را با رطب کربلا که با خود به همراه داشتم شیرین کردم، آنان تنها محافظان حرم هستند. آنان هستند که سینه خود را آماده پذیرش گلوله های داغ کرده اند تا مبادا خانهامام زمان بیش از گذشته طعمه گرد و غبار غفلت و جهالت وهابیت کور را بچشد، آنان تنها زائران حرم نیز به شمار میآمدند. آنان بیشتر از جنوب عراق بودند و از خانوادههای خود کیلومترها فاصله داشتند تا حرم پابرجا بماند. یک قدم تا حرمالان تفتیش ما به پایان میرسد. گنبد طلایی نمایان میشود. ضربان قلبم با تمام وجودم حس میشود.چند قدم دیگر هجران و غم دوری به پایان میرسد. لحظه وصال معشوق است. آه ه ه ... سلام آقاجانبا خود میگفتم آیا باز روزیام میشود به حرم بیایم. به درب حرم رسیدیم، گامهایم در اختیار خودم نیست، این جاذبه معشوق است که من را به سوی خود میکشد، این لحظه وصال را تا پایان عمرم فراموش نخواهم کرد. ما عاشق حرمینامامین غریبین عسکریین هستیم و خادمان حرم که از قبل مرا میشناختند به سمتمامدند. اینقدر از دیدن آنها خوشحال شدم که گویا از اعضای خانوادهام را دیدهام. پس از خواندن دعای اذن دخول وارد حرم نورانی آقاامام هادی و آقاامام حسن عسکری شدم و همچنین نرجس خاتون و حکیمه خاتون را زیارت کردم!گمان نکنید که سیل جمعیت مانع از این میشود که ضریح را در آغوش بگیرم. من بودم و ضریح و خادم، خادم پیش از من تنها زائر ضریح بود. ضریح همچون نگینی سبز میدرخشد. دنبال مقصر نیستم ولی هر جا نام و یادی ازامام زمان(عج) است، غریبی بیش از همه چیز خود را نشان میدهد. نماز مغرب و عشامؤذن که خود خادم حرم است اذان میگوید. مؤذن امام جماعت هم هست. کارگران ستاد بازسازی عتبات و جمعی از مأموران به نماز میآیند. همه 3 صف بیشتر نمی شوند و بعد از نماز به زیارت میروند. اتفاقی شگرف برای مندر صحن حرم سامرا نشسته بودم. یکی از خادمان مرا برای شستشوی صحن دعوت کرد. همراه با چند ایرانی دیگری که با ما آمده بودند برای کمک به خادمان رفتیم. آنقدر این توفیق برایم لذتبخش بود که هیچ گاه دوست نداشتم به پایان برسد.یکی از خادمان حرم آب میریخت و من زنگارهای دلم را بر روی سنگ فرشها شست وشو میدادم، آبی که هم سنگ حرم را شست و هم دل و روح و جان مرا... یک روز بهاری؛ صبح روز بعد آوای خدمتساعت هشت بود که جمعی از خدام حرم در گوشهای از صحن برای خواندن تواشیح جمع شدند -چند ایرانی هم در صف خدام قرار گرفتند و مؤذن حرم پس از خواندن قرآن و حال سلامتیامام زمان شعر "سلام علی آل یاسین... را خواند و ما نیز همنوا با خادمان رو به ضریح منور تکرار میکردیم. کبوترهای نامرییغریبی را در سامرا بیش از هر جایی میتوان دید، وقتی چشمت به کبوترهای نامریی حرم میافتد کبوترهایی که دیده نمی شوند. مگر اینکه چشمان خود را بر روی تلخی های غربت ببندی و کبوترانی تصور کنی. هر جا که زائر دارد کبوتر دارد، شاید هر جا که زائر کبوتر ندارد فرشته دارد. صد هزار فرشته بوسه بر این صحن میزنند... تفاوت حرم با حرمنماز ظهر را میخوانیم. شیخ یعقوب متولی حرم تازه به سامرا رسیده است. بین دو نماز برای زائران و خدام صحبت میکند، او فارسی بلد است زیرا زائر و کارگزاران حرم فقط ایرانیها هستند. او میگوید: حرم عسکریین(ع) با دیگر حرم های ائمه معصومین(ع) متفاوت است. حرمامامین عسکریین(ع) خانهامام، محل تولدامام و محل شهادتامام است. بغض او میترکد وقتی اسمی از زائران میآید، او نیز از غم غربت حرم دلش عقدهها دارد و نمازگزاران نیز با اشک او میگریند... اینجا خادم، زائر است...آشنایی ها در حرم سامرا خیلی زود به ثمر مینشیند زیرا تعداد زائران کم است، و خادمان از شدت تنهایی و غریبی با زائران ارتباط میگیرند و خیلی به آنان خدمت و ابراز محبت میکنند. یکی از خدام پیش من آمد و بعد از اینکه فهمید که مشهدی هستم گفت:امام رضا غریب نیست، اینجا حرم سامرا غریب است. برگشت زائریک روز صبح پیرمرد اصفهانی پس از اینکه کتابهای دعا، زیارتنامه ها و قرآنها را مرتب کرده بود، پیش من آمد و برای رفتن خداحافظی کرد. سلام آخر را با اشک دادند و رفتند... با صحنه دیدن آنها یاد خداحافظی خود با محبوبم افتادم. پیرمرد رفت. به قصد زیارت به سمت ضریح رفتم و پس از زیارت بازگشتم و چشم در چشم پیرمرد اصفهانی شدم، گفتم چرا برگشتی؟ گفت هر چه با خود فکر کردم دیدم اینجا خیلی غریب است خواستیم بیشتر پیش آقا باشیم! سرداب و سینه زنیعصر روز دوم طلبه های مدرسه علمیه از مشهدآمدند. ما از شلوغ شدن حرم خیلی خوشحال شدیم رنگ غربت کمتر شده بود سربازانامام زمانآمده بودند...زیارت جامعه را کنار ضریح به نیابت مادر خواندیم و بعد از نماز مغرب و عشا به سرداب رفتیم و روضه و سینه زنی در سرداب حال و هوای دیگر داشت، آخر آنجا خانهامام زمان بود، محلی بود که حضرت در آنجا به غیبت رفته بودند. خداحافظی و غم هجرانبا خود میگفتم با غم هجران چه کنم، تنهای نیروی درونی که مرا در ترک حرم یاری میکردامید به زیارتی در آینده بود.وقت هجران رسیده بود تا بین من و حرم جدایی بیندازد، وقت هجران رسیده بود تا چشم بر حرم دلبر فرو ببندم، هجران رسید تا داغ زیارت حرم تا بهامروز بر دلم باقی بماند. با خود عهد کردم تا چشم در این جهان میگشایم، تا هر شب به صبح میرسد، هر روز صبح بهامامین غریبین عسکریین و مهدی(عج) سلام بدهم.منبع:قدس211008