عقیق: زهرا رضائیان/ مرد میخواست ما این را بفهمیم که در مسابقه زندگی، یا باید نمره کامل به دست بیاوریم یا هیچ! نمره میانهای وجود ندارد! یا هستی است یا نیستی! میخواست ما یاد بگیریم توی این مسابقه نمره کامل را فقط بشناسیم، هر چقدر هم که سختی کنارش باشد! یاد بگیریم که مسابقه زندگی وقتی برایمان به حلاوت ختم میشود که نمره تامش را به دست آورده باشیم، هستی را که با خودش طراوت داشت و تازگی و شادابی، نه نیستی را که با خودش راههای نادرست داشت و سرنوشت شوم ...
مرد میخواست ما این را بفهمیم که در این جزیره هزار رنگ لختی بیش نیستیم برای اندکی شاید استراحت! اندکی شاید نفس تازه کردن! اندکی شاید توشه جمع کردن برای ادامه راه! اندکی شاید ...؛ میخواست مابفهمیم اینجا، جای ماندن نیست، که ما را برای اینجا نیافریدهاند! میخواست ما بفهمیم که در این مسابقه هر که سبکبارتر باشد، به پیروزی نزدیکتر است ... میخواست در تمام راه مسابقه ما یادمان باشد که در مسابقه زندگی همه شرکت کنندهها نمره میگیرند، اما برخی خوب و برخی بد و میخواست ما بهترین نمرهها را بگیریم ...
مرد میخواست ما در دالانهای تاریک راه را گم نکنیم، برایمان فانوس آورده بود که روشنای راه باشد، فانوسی که نورش ما را از تاریکیها و ظلمات به سوی روشناییها دعوت میکرد ... مرد میخواست ما بهترینها را داشته باشیم، بهترینها باشیم، بهترینها را نقطه کمالمان قرار دهیم، بهترینها را ...
مرد سبد سبد مهربانی آورده بود برای ما،طبق طبق آرامش را ... میخواست قلب ما را به هم نزدیک کند، نزدیکتر از هر چیز دیگری ... میخواست رشته ارتباط ما را از هر چه بغض و کینه و ناراحتی است پاک کند، به مهربانی و آرامش و صفا ... به یکدلی و یگانگی و مودت ... میخواست پایان مسابقه ما دست در دست هم، ضربان نامنظم قلبهایمان را آرامش دهیم ... میخواست پایان راه وقتی کمر خم کرده، دست بر قلبمان میفشاریم تا ضربانش را آرامش دهیم، به شادی و حلاوت نمره کامل برخیزیم ...
میخواست دور کند ما را از هر چه راه نادرست است و سرنوشت شوم ... از هرچه بینمرگی است! از هر چه تاریکی است! از هر چه توشههای سنگینی که ما را از ادامه راه باز میدارند ...
مرد بشیر بود و نذیر بود و سراج روشن ... مرد آمده بود برای ما... برای زندگیمان ... برای رستگاریمان ... مرد مهربان بود و راهنما به سوی رستگاری ... و مرد شاهد است بر ما که فانوسهایش را یکی یکی دنبال میکنیم برای نمره کامل از این مسابقه یا تاریکیها و راههای نادرست و سرنوشت شوم را ...
نمره کامل میخواهی از مسابقه زندگیت یا هیچ؟... مرد مخیر کرده است تو را ... و من را ... همان مرد مهربان که دلش برای تمام لحظههای زندگی ما تپیده است ...