عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۷۵۰۱
تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۱
شما مخلوقات، فقير و محتاج به خالق و مدبر امر خود هستيد، و خالق و مدبر شما غنى و حميد است.
عقیق:در دیدگاه توحیدی، هرگونه تکیه به خود منشأ و مبدأ لغزش هاست و مهم ترین حجاب بین بنده و حق تعالی آنجاست که انسان در قلب و ذهن خود، نسبت به حق تعالی حس بی نیازی داشته باشد و خود را غنی بپندارد.  آیه 15 سوره فاطر در قرآن حکیم می فرماید: "يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ / ای مردم ، همه شما به خدا نيازمنديد.  اوست بی نياز و ستودنی."  آنچه حجاب میان فقر ذاتی انسان و او است، یعنی حجاب و حائلی که نمی گذارد آدمی متوجه فقر ذاتی خود شود، سرگرم شدن در دو چیز است؛ اول آن که تندرستی و سلامتی جسم و نیرو و توان جسمانی خود را به حساب خود بگذارد و بپندارد که این توانایی الی الابد با او خواهد بود. به عبارت دیگر با این که می بیند پیران در دور و بر او می زیند و آن قدر فرتوت می شوند که طعمه مرگ می شوند اما او گمان می کند پیری و کهنسالی و مرگ فقط برای همسایه است. چنین می پندارد که مالک سلامتی و تندرستی خود است و می تواند این ملک و دارایی را برای خود نگه دارد.
امام  علی (ع) در حکمت 426 نهج البلاغه می فرمایند: "لا یَنبَغی لِلعَبدِ اَن یَثِقَ بِخَصلَتَینِ: اَلعافِیه وَ الغِنیَ بَینا تَراهُ مُعافی اِذ سَقِم؛ وَ بَینا تَراهُ غَنِیّا اِذِ افتَقَرَ / بنده را نسزد که به دو خصلت اعتماد کند: تندرستی و توانگری، زیرا در این حال که او را تندرست می بینی ناگهان بیمار شود و همین طور که او را توانگر می بینی ناگهان تهیدست گردد."
در دیدگاه توحیدی، هرگونه تکیه به خود منشأ و مبدأ لغزش هاست و مهم ترین حجاب بین بنده و حق تعالی آنجاست که انسان در قلب و ذهن خود، نسبت به حق تعالی حس بی نیازی داشته باشد و خود را غنی بپندارد.  آیه 15 سوره فاطر در قرآن حکیم می فرماید: "يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ / ای مردم ، همه شما به خدا نيازمنديد.  اوست بی نياز و ستودنی."  آنچه حجاب میان فقر ذاتی انسان و او است، یعنی حجاب و حائلی که نمی گذارد آدمی متوجه فقر ذاتی خود شود، سرگرم شدن در دو چیز است؛ اول آن که تندرستی و سلامتی جسم و نیرو و توان جسمانی خود را به حساب خود بگذارد و بپندارد که این توانایی الی الابد با او خواهد بود. به عبارت دیگر با این که می بیند پیران در دور و بر او می زیند و آن قدر فرتوت می شوند که طعمه مرگ می شوند اما او گمان می کند پیری و کهنسالی و مرگ فقط برای همسایه است. چنین می پندارد که مالک سلامتی و تندرستی خود است و می تواند این ملک و دارایی را برای خود نگه دارد.
لطف هایی که ناخوشایند جلوه می کند
بسیاری از رخدادهایی که در ذهن و ذائقه ما تلخ می نماید،  تدبیری از جانب خداست که ما از دو حجاب میان خود و خدا رهانیده شویم. خداوند در آیه 155 سوره بقره می فرماید: "وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ /  البته شما را به اندکی ترس و گرسنگی و بينوايی و بيماری و نقصان در محصول می آزماييم و شکيبايان را بشارت ده."

خداوند حکیم است و همه افعالی که از حکیم سر می زند موجه و معتبر است.چرا خداوند می خواهد آدمی را با ترس و گرسنگی و نقص در دارایی ها و بیماری ها بیازماید؟ ریشه این آزمایش چیزی جز لطف حق در برابر بنده نیست. اگرچه این نعمت ها در چشم مخلوق رنج و مزاحمت به نظر آید و در ذائقه او تلخ نماید، همچنان که قرآن حکیم در آیه 216 سوره بقره می فرماید: "وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ /  شايد چيزی را، ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد و شايد چيزی را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد" حقیقتی که در این آیه بیان می شود این است که ذائقه و دریافت های بشر چه بسا نمی تواند معتبر باشد و او را به صلاح  و فلاح رهنمون شود. چه بسا تلخی هایی که در ذهن و ذائقه انسان ناخوشایند جلوه می نماید در حالی که خیر و سعادت او در همان تلخی هاست و چه بسا حق تعالی با برداشتن سلامتی و گرفتن مال بنده می خواهد او را از وهم غنی بودن بیرون بیاورد و فقر ذاتی او را به او نشان دهد. در واقع آن پرده هایی که در برابر مخلوق و خالق کشیده شده است به واسطه اموری ناخوشایند مانند بیماری یا از دست رفتن مال و دارایی کنار می رود.
انسان‏ها غير از فقر ندارند و خدا غير از غنى ندارد
علامه طباطبایی در "تفسیر المیزان" در شرح و تبیین آیه "يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ" می فرماید: تمامى انحاى فقر در مردم و تمامى انحاى بى‏نيازى در خداى سبحان است و چون فقر و غنى عبارت از فقدان و  وجدان است و اين دو، دو صفت متقابل يكديگرند، ممكن نيست موضوعى از هر دو خالى باشد، هر چيزى كه تصور شود يا فقير است يا غنى، و لازمه انحصار فقر در انسان و انحصار غنى در خدا انحصارى ديگر است و آن عبارت از اين است كه: انسان‏ها منحصر در فقر باشند و خدا منحصر در غنى، پس انسان‏ها غير از فقر ندارند و خدا غير از غنى ندارد.
پس خداى سبحان غنى بالذات است، او مى‏تواند همه انسان‏ها را از بين ببرد، چون از آنان بى‏نياز است، و آنان بالذات فقيرند، و نمى‏توانند به چيزى غير از خدا، از خدا بى‏نياز شوند و ملاك در غناى خدا از خلق، و فقر خلق به خداى تعالى، اين است كه: خدا خالق و مدبر امور ايشان است و آوردن لفظ جلاله" اللَّه" اشاره به فقر خلق و غناى خدا دارد. و آوردن جمله" اگر بخواهد شما را از بين مى‏برد، و خلقى جديد مى‏آورد" اشاره به خلقت و تدبير او دارد، و همچنين آوردن كلمه" الحميد" براى اين است كه او در فعل خودش كه همان خلقت و تدبر باشد، محمود و ستايش شده است.
در نتيجه برگشت معناى كلام به نظير اين مى‏شود كه بگوييم: هان اى انسانها! شما بدان جهت كه مخلوق و مدبر خداييد، فقراء و محتاجان به او هستيد، در شما همه گونه‏ فقر و احتياج هست، و خدا بدان جهت كه خالق و مدبر است، غنى است و غير از او كسى غنى نيست، بنابراين ديگر جاى آن باقى نمى‏ماند كه كسى اشكال كند كه:"چرا در اين آيه فقر را منحصر در مردم كرد- حال چه اينكه منظور از مردم عموم مردم باشد، يا خصوص مشركين، كه آيات خدا را تكذيب مى‏كنند- با اينكه غير از مردم نيز همه فقيرند، و تمامى موجودات محتاج خدايند". زيرا وقتى براى فقر مردم علتى آورد كه اين علت - مخلوق بودن، و مدبر بودن- در تمامى موجودات وجود داشت، خود باعث مى‏شودحكم هم عموميت داشته باشد. پس گويا فرموده: شما مخلوقات، فقير و محتاج به خالق و مدبر امر خود هستيد، و خالق و مدبر شما غنى و حميد است.
آن کس که تندرست است می گوید: خدا کو؟
مولانا در فیه مافیه سخن عزیز و گرانمایه ای درباره حجاب شدن تندرستی و توانگری دارد و می گوید: میان بنده و حق، حجاب همین دو است و باقی حُجُب از این دو ظاهر می شود. و آن صحّت است و مال. آن کس که تندرست است می گوید: خدا کو؟ من نمی دانم و نمی بینم. همین که رنجش پیدا می شود آغاز می کند که: یا الله! یا الله! و به حقّ، همراز و هم سخن می گردد.
پس دیدی که صحت، حجاب او بود و حق، زیر آن درد پنهان بود، و چندان که آدمی را مال و نوا هست، اسباب مرادات مهیا می کند و شب و روز به آن مشغول است. همین که بی نوایی اش رو نمود، نفس ضعیف گشت و گِرد حق گردد.
حق تعالی فرعون را چهار صد سال عمر و ملک و پادشاهی و کامروایی داد، جمله حجاب بود که او را از حضرت حق دور می داست. یک روزش بی مرادی و  دردسر نداد تا نبادا که حقّ را یاد آرد. گفت: تو به مراد خود مشغول می باش و ما را یاد مکن. شبت خوش باد!


منبع:شبستان
211008

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین