عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۴۶۰۱
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۳ - ۰۱:۳۶
هشتم ربیع الاول سالروز شهادت امام یازدهم، حسن عسکری(ع) است که سال های زندگی و امامتش را به اجبار در سامرا و زیر نظر حکومت عباسی گذراند.
عقیق:امام حسن عسکری، یازدهمین امام شیعیان است که در ماه ربیع الثانی سال 231 یا 232 هجری قمری چشم به جهان گشود و 28 سال زندگی کرد.

شرایط زندگی امام در سامرا

با رحلت امام هادی در سال 254، فرزندش به سمت امامت شیعیان منصوب شد. امام عسکری همانند پدرش در مرکز خلافت عباسی، سامرا زندگی می کرد و حکومت خواسته بود که امام حضور خود را به طور مداوم به آگاهی حکومت برساند. چنان که طبق نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه مجبور بود در دارالخلافه حاضر شود.

شیعیان برای دیدن امام مشکل داشتند، آن گونه که یک بار، تنها موقعی که خلیفه برای دیدن صاحب البصره می رفت و امام را نیز همراه خود می برد، اصحاب در طول راه خود را برای دیدن آن حضرت آماده می کردند. بنابراین یکی از بهترین راه های ارتباطی شیعیان با امام، مکاتبه بود.

زندگی کردن در سامرا به معنای زندانی کردن امام عسکری و پدرشان در آن شهر به منظور کنترل آنها و روابطشان با شیعیان بود. در مواردی در بازداشت، سختگیری بیشتری اعمال می شد، به ویژه هنگام پیدایش جریانات خاصی که نوعی تهدید بر ضد حاکمیت بود، شخص امام با شماری از یاران نزدیکش به زندان می افتاد.

امام یازدهم به روایت وزیر دربار عباسی

دکتر رسول جعفریان در کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه می نویسد: «امام عسکری اگر چه بسیار جوان بود، ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی به ویژه رهبری شیعیان و اعتقاد بی شائبه آنان به امام و احترام بی چون و چرای مردم به ایشان، شهرت فراوانی پیدا کرده بود. به دلیل آن که مورد توجه عام و خاص بود، حاکمیت عباسی جز در مواردی چند، در ظاهر رفتار احترام آمیزی از خود نسبت به آن حضرت نشان می داد.

روایتی طولانی که در بسیاری از منابع نقل شده، حاکی از اهمیت و عظمت و موقعیت روزافزون امام در سامرا است. به دلیل اهمیت این روایت به ذکر قسمت هایی از آن می پردازیم.

«سعد بن عبدالله اشعری از علمای معروف شیعه که احتمالا به ملاقات امام عسکری نیز شرفیاب شده می گوید:
در شعبان سال 278 (18 سال پس از رحلت امام) در مجلس احمد بن عبیدالله بن خاقان ( پدرش وزیر معتمد عباسی بود)، که آن روزها مسئولیت خراج قم را برعهده داشت و به آل محمد و مردم قم نیز عداوت می ورزید، نشسته بودیم. سخن از طالبیون ساکن سامرا و مذهب و موقعیت آنان در پیش حاکم به میان آمد، احمد گفت: من کسی از علویان را چون حسن بن عسکری در سامرا ندیده و نشنیده بودم که این چنین به وقار و عفاف و زیرکی و بزرگ منشی در میان اهل بیت خود شناخته شده و پیش سلطان و بنی هاشم محترم باشد، چنان که او را بر افراد مسن حتی امراء و وزراء و منشیان نیز برتری می دادند.

روزی من بالای سر پدرم ایستاده بودم؛ آن روز پدرم برای دیدار با مردم نشسته بود. یکی از حاجبان وارد شد و گفت: این الرضا در بیرون در ایستاده است. پدرم با صدای بلندی گفت: او را اجازه ورود بدهید و آن حضرت وارد شد. وقتی پدرم او را دید چند قدم به سوی او رفت، کاری که ندیده بودم با کسی جز امرا و ولات عهد انجام بدهد. وقتی به او نزدیک شد، دست به گردنش انداخت و صورت و پیشانی او را بوسید. آن گاه دستش را گرفت و در جای خود نشاند. پدرم خود روبروی او نشست و با وی به گفت و گو پرداخت. در سخنان خود، او را با کنیه - که حاکی از احترام او بود - مورد خطاب قرار می داد و مرتب می گفت: پدر و مادرم به فدایت ...

شب هنگام نزد پدر رفتم و از وی پرسیدم: پدر! آن شخص که امروز آن همه اجلال و احترامش کردی، چه کسی بود که حتی پدر و مادرت را به فدای او می کردی؟ گفت: او ابن الرضا، امام رافضیان بود؛ آن گاه ساکت شد. چند لحظه بعد سکوتش را شکست و ادامه داد: فرزندم اگر روزی خلافت از دست بنی عباس بیرون رود، در میان بنی هاشم، جز او کسی شایستگی تصدی آن را ندارد. او به دلیل فضل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیکو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را دیده بودی مردی بود بزرگوار، عاقل، نیکوکار و فاضل. با شنیدن این سخنان آتش خشم سرتاسر وجودم را گرفت. در عین حال حس کنجکاویم برای شناختن او برانگیخته شد.

از هر کس از بنی هاشم، منشیان، قضات، فقها، حتی مردم عادی که درباره اش سوال می کردم او را نزد آنان در نهایت جلالت و بزرگواری و مقدم بر سایر اهل بیت می یافتم. همه می گفتند: او امام رافضیان است. از آن پس اهمیت وی پیش من رو به فزونی گذاشت، زیرا دوست و دشمن او را به نیکی می ستودند.»

این روایت با توجه به راوی آن که خود یکی از معاندان سرسخت اهل بیت بوده، موقعیت اخلاقی و اجتماعی امام را در میان عامه مردم و حتی خواص نشان می دهد.

واکنش مردم سامرا نسبت به رحلت امام

رحلت امام عسکری در هشتم ربیع الاول سال 260 بوده است. در این باره که آیا امام به مرگ طبیعی بدرود حیات گفته و یا به شهادت رسیده است، کماکان اختلاف نظر وجود دارد. روایتی درباره شهادت ایشان در یکی از منابع تاریخی قرن ششم وجود دارد. از این روی شهادت آن حضرت امری کاملا محتمل است و سوابق بازداشت و خطری که همواره از طرف دستگاه حاکم متوجه جان حضرتش بود و این که ایشان یک شخصیت مخالف سیاسی به حساب می آمد و نیز رحلت آن حضرت در سنین جوانی، همگی نشان از شهادت ایشان دارد.

ار آنجا که امام یک چهره کاملا شناخته شده در سامرا بود، هنگام رحلتش هاله ای از غم و بهت زدگی فضای سامرا را فرا گرفته بود. با حضور امام و پدرش (به مدت حداقل 17 سال) در سامرا، نه تنها مردم جذب آنان شده باشند، بلکه بسیاری از شیعیان نیز بدین شهر هجوم آورده بودند.
در چنین وضعیتی، طبیعی بود که هنگام رحلت آن حضرت سامرا یکپارچه در ماتم فرو رود و در سوگ از دست دادن فرزند رسول خدا بی تابی کند و عزا بگیرد.

تعریف عزت و ذلت در بیان امام عسکری

آیت الله جوادی آملی در نوشتاری با توجه به احادیث رسیده از امام یازدهم می گوید: «وجود مبارک امام عسکری (ع) طبق یک بیان نورانی فرمود: مَا اَقبَحَ بِالمُؤمِنْ اَنْ تَکُونَ لَهُ رَغبَهٌ تُذِلُّه. فرمود: ما یک گرایش هائی داریم، یک علاقه هائی داریم، یک اشتهاء و میلی هم داریم. این میل های ما گاهی صادق است، گاهی کاذب. همانطوری که عطش گاهی صادق است، گاهی کاذب؛ و تشخیص عطش صادق و کاذب به عهده پزشک معالج است. گاهی صبح؛ گاهی صادق است، گاهی کاذب. تشخیص صبح صادق و کاذب به عهدة منجّم اختر شناس است؛ رغبت و میل هم گاهی صادق است، گاهی کاذب. تشخیص اش به عهده انسان شناس واقعی است. انسان شناس واقعی همان انسان ‏آفرین واقعی است که خدای سبحان باشد. انبیاء و معصومین (ع) سخنان همان انسان آفرین را می گویند.

ما گاهی به یک غذائی اشتهاء داریم، و ذائقه ما لذّت می برد؛ لکن این لذّت، لذّت کاذب است. چرا؟ برای اینکه این غذا را که مصرف کردیم، به دستگاه گوارش دادیم، می بینیم که آسیب می بینیم، درد شروع می شود. معلوم می شود این لذّت، لذّت کاذب بود! ما به بعضی از امور رغبت داریم، میل داریم؛ نمی دانیم این میل، میل صادق است یا کاذب! این را طبیب ظاهری متوجه نمی شود‌؛ این را فطرت شناس می داند، نه معده شناس و روده شناس و طبیعت شناس! فطرت شناس، انسان کامل است. وجود مبارک امام عسکری (ع) فرمود: مَا اَقبَحَ بِالمُؤمِنْ اَنْ تَکُونَ لَهُ رَغبَهٌ تُذِلُّه. چقدر ناشایست است انسان به چیزی علاقه داشته باشد که باعث ذلّت اوست. فرمود: مبادا شما به چیزی رغبت داشته باشید که این با عزّت شما سازگار نیست!

این تفسیر انسان به انسان است. وجود مبارک امام عسکری فرمود: آن رغبتی که باعث ذلّت انسان است، به دنبال آن رغبت نروید. مؤمن به سراغ آن گرایش و میل و آن خواستنی که ذلّت او را به همراه دارد، نمی رود. ذلّت مؤمن به چیست؟ ذلّت مؤمن به این است که پیش کسی مثل خودش سر خم بکند، پیش غیر خدا سر خم بکند، به غیر خدا محتاج باشد، نیازی به غیر خدا داشته باشد؛‌ این «ذلّت» است. فرمود: شما عزیزید. این عزّت گران بهاست، این را با هر گرایشی از دست ندهید. بر فرض به آن مقام رسیدید؛ گرفتم صید تو شد آهوی مُشک، به تعبیر خواجه نصیر. ولی مکافات سگ و سگبان نیرزد!

حالا راه ذلت زدائی چیست؟ عزت کجاست؟ ما می خواهیم عزیز باشیم. «عزیز» نه یعنی تفاخر کننده! و گرنه آن عزّت کاذب است، می شود تکاثر. عزیز از سنخ کوثر است، نه تکاثر. کسی فخر فروشی نمی کند، ولی در چشم دیگران خیلی گرانبهاست؛ همه با احترام او را نگاه می کنند. او احترام نمی خواهد! بشر به کسی احترام می کند که او احترام نخواهد. پیش یک عدّه ای این عزیز است، گرامی است. این راهش چیست؟ قرآن کریم فرمود: تنها محور عزّت، ذات أقدس إله است؛ اَلعِزَّهُ لِلّهِ جَمیعاً. بعد هم فرمود: اَ یَبتَغُونَ عِندَهُمُ العِزَّهَ فَإنَّ العِزَّهَ لِلّهِ جَمیعاً ؛ بعد فرمود: اگر کسی بخواهد عزیز بشود، باید بداند غیر از خدا اوّل انبیاء و ائمه عزیزند، بعد مؤمنان. اَلعِزَّهُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینْ . حالا مؤمن اگر بخواهد عزیز بشود، باید پیش عزیز برود، باید این راه را طی کند. تا به لقای الهی نرسد، تا مقرّب عِندَ الله نشود؛ عزیز نمی شود.»

منبع:خبر آنلاین

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین