عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۳۰۸۵
تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۶
عطا اسماعیلی/ سردبیر عقیق:
اول: سنگ هم که باشی باز با دیدن بال زخمی یک پرنده دلت می‌لرزد، اما در عجبم که چطور لشکر سنگ‌دلان نلرزیدند و نشکستند و همان شد که برای همیشه تاریخ پیراهن سیاه عزا بر تن همه هستی کرد. در عجبم که چگونه ایستادند و نگاه کردند و دیدند که کودک شش ماهه سیدالشهدا روی دستان پدر پرپر شد و نشکستند و نلرزیدند و این سنگ دلی موجب شد که تا ابد سوگوار باشیم و بر سینه بکوبیم و زمزمه کنیم: باز این چه شورش است که در خلق عالم است/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟


دوم: دکترها به او گفتند: گریه برای چشمانت ضرر دارد و اگر گریه کنی کور می‌شوی.

گفت: من چشم‌ را برای گریه بر حسین(ع) می‌خواهم. اگر قرار باشد نگریم پس چشم به چه کارم می‌آید؟

دکترها سکوت کردند و نمی‌دانستند چه پاسخی باید به شیخ محمد حسن زاهد، آن عارف نامی بدهند.

سوم: صدای خشن و فریاد گونه‌ای داشت. لباس سرخ یزیدیان را پوشیده بود و دور میدان می‌گشت و نعره می‌کشید. تعزیه حضرت عباس(ع) بود و دور تا دور صدها نفر نشسته بودند تا هنرنمایی او را ببینند. شیپورچی موسیقی رزم می‌نواخت و طبال محکم بر طبلش می‌کوبید. شبیه شمر آنچنان خوب این نقش را بازی می‌کرد که یکی، دوبار از میان مردم فریاد لعنت بر شمر بلند شد...
اباالفضل را که به شهادت رساندند و تعزیه تمام شد اما او گوشه‌ای ایستاده بود و آرام آرام اشک می‌ریخت. شمر را می‌گویم.

چهارم: دقت کرده‌اید، در و دیوار برخی حسینیه‌ها و تکایا بو می‌دهد؟ بوی محبت سیدالشهدا. بوی اشک بر حسین(ع). حسینیه با حسینیه فرق می‌کند. یک را وقتی می‌خواستند بسازند، روضه می‌خواندن و گریه می‌کردند و آجر روی آجر می گذاشتند، آن یکی اما با پول...پس دیگر لازم به توضیح نیست که چرا برخی حسینیه‌ها حس و حال دیگری دارند و برخی...درست مثل شکم‌هایی که با حلال پر شده‌اند و شکم‌هایی که ...

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین