۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۸ : ۱۹
عقیق/حنانه کیهاندوست: شرکت در جلسات مذهبی زنانه تجربه بیشتر زنان ایرانی است و کمتر زنی پیدا میشود که پایش به روضههای زنانه باز نشده باشد؛ جلساتی که با گذشت زمان و بعضا هماهنگ با شرایط زمانه و مد روز تغییر کرده. حتی کیفیت و نوع پذیرایی و پوشش لباس هم عوض شده و گاهی اوقات خانمها ساعتها وقتشان را جلوی آئینه میگذرانند تا در این مجالس شرکت کنند. خبرنگار ما به دو مجلس زنانه در گوشه و کنار شهر رفته تا از حال و هوای بعضی از این مجالس که حتما خودتان هم دیدهاید برایتان گزارش کند.
.همه عکسها تزیینی است
ساعت از ۴ بعد از ظهر گذشته و میهمانان جز چند نفر بقیه آمدهاند. آنها که زودترآمدهاند در نبود دیگران با خیال راحت جای دلخواهشان را انتخاب کرده و به پشتیها تکیه دادهاند و مشغول حال و احوال با همند. همه همدیگر را میشناسند. چون اهالی همان محلهاند. سر و کله بقیه میهمانان یکی یکی پیدا میشود و با یک سلام گوشهای برای نشستن پیدا میکنند و جاگیر میشوند.
وام ۲ میلیون تومانی
دختر صاحبخانه با یک دفتر و مقداری پول گوشهای مینشیند. سر و صدا و هیجان اتاق را پرمیکند. چون قرار است به بهانه این جمع شدن قرعهکشی صندوق پسانداز ماهیانه که اهالی محل عضو آن هستند هم انجام شود. همه چشم بهدست دختر صاحبخانه دوختهاند تا ببینند نام چه کسی به قید قرعه از لیست خارج میشود تا صاحب وام ۲ میلیونی شوند. قرعه فال به نام دختر یکی از میهمانان میخورد و مادرش خوشحال از این اتفاق بلندبلند و هیجانزده میگوید به دلم افتاده بود که این ماه اسم دخترم درمیآید. سر و صداها فروکش میکند. از چهرههای بعضیها ناگفته پیداست که در دلشان بر بدشانسیشان لعنت میفرستند. گوشهای از اتاق سفرهای پهن شده و چندنفری دور و برش نشستهاند و تندتند تکههای پنیر و مشتی سبزی خوردن را لای نان لواش میپیچند و داخل کیسه میگذارند. بساط چای هم مهیاست که توی قوریهای چینی بزرگ و روی سماورهای بزرگ هیاتی دم شده و عطرش همه اتاق را پرکرده. هر که از راه میرسد میهمان استکانی کمرباریک از چای این قوری میشود.
دف و کف و ذکر یا علی
دیگر اتاق پرشده از میهمانانی که حسابی شیکپوش و آراستهاند به مد روز. خانم جلسهای همراه دو دختر جوان میآید و پشت میزش مینشیند. میگوید چند صلوات به نیت سلامتی آقا امام زمان(عج) بفرستید و خودش تا جمعیت سرگرم فرستادن صلواتها هستند، روی صندلیاش جاگیر میشود. میکروفونش را تست میکند. صاحبخانه سریع یک لیوان آب گرم مقابلش میگذارد و او که دفترچهاش را باز کرده شروع میکند به خواندن اشعاری در مدح امیرالمومنین(ع). در فواصلش ذکرهای صلوات است که با همراهی بقیه فرستاده میشود. کمکم ریتم اشعار عوض میشود و ضرباهنگی تند بهخود میگیرد. اینجاست که دیگر ذکر صلوات کارساز نیست. حاجخانم با اشاره دست به جمعیت میفهماند کف بزنند. صدای کف و هلهله و شادی است که خانه را پرمیکند. دو دختری که همراه خانم جلسهای آمدهاند و حالا راست و چپ او نشستهاند بلند میشوند و دفهایشان را آماده میکنند. شعر با ضرباهنگ دفها همراه شده و کف زدنهای جمعیت داغتر و پرشورتر میشود. حاجخانم با صدایی که اصلا خبری از ظرافتهای زنانه را با خود ندارد و کاملا کلفت و مردانه شده مجلس را مدیریت میکند. دفزنها شوری به پا میکنند. صدای کف زدنها و گاه کل کشیدنها حالا دیگر اوج گرفته.
نخست نیت کنید و بعد پول بریزید
ذکر «یا علی» که قطع میشود دفها پایین میآیند. حاجخانم که نفسنفس میزند، میگوید: «نیت کنید و به عشق آقا امیرالمومنین(ع) داخل دف بچهها را پرکنید. انشاءالله حاجتروا شوید». بعد تاکید میکند: «کم نریزید و هرچه ارادت دارید نسبت به امیرالمومنین کرم کنید». بعد تعریف میکند: «دیروز جایی مجلس بودم. الان که داشتم میآمدم صاحبخانه زنگ زد و گفت یکی از میهمانان مجلسش دیروز شفای بچهاش را گرفته. پس گدای کاهل نباشید». باز تکرار میکند: «انشاءالله حاجتروا شوید». همزمان دست میبرد داخل کیفش و یک دسته کارت بیرون میآورد و میگوید: «این کارت من است. هر کسی خواست بردارد». دو دختر دفزن راه میافتند بین جمعیت که بیشتر آنها میانسال و پیرند.
حدیث جعلی و تحریف تاریخ
اسکناسهای 10 هزار تومانی و ۵ هزار تومانی داخل دفها جا خوش میکنند. هر کسی موقع پول انداختن چیزی زیر لب میگوید. بعضی بلندبلندمیگویند: «یا امیرالمومنین! خودت حاجتم را برآورده کن. ما را هم صاحبخانه کن». در این بین چشمم به چند فقره تراولچک ۵۰ هزار تومانی میافتد که داخل دخل دفزنها افتاده و ناگفته پیداست که آنها از خوشی دل توی دلشان نیست. همانطور که دفزنها مشغول جمع کردن بهای مادی نیتهای مردم هستند، حاجخانم صدایش را صاف میکند و با یک صلوات حواس جمعیت را متوجه خودش میکند. او حدیثی را نقل میکند که هرچه دو دو تا میکنم میبینم صحت و سقمش با عقل جور درنمیآید. نهتنها رنگ و بویی از مدح نداشت بلکه آشکارا توهینی بود به امیرالمومنین. او حرفهایش را اینگونه ادامه میدهد: «چند وقت پیش حدیثی را میخواندم که برای من جالب بود و شنیدنش برای اطلاعات عمومی شما خوب است». نگاهی به نوشته روی دفترچهاش میاندازد و میگوید: «در حدیث آمده روزی به پیامبر(ص) گفته شد علی بن ابیطالب از دختر ابوجهل خواستگاری کرده. حضرت وقتی این حرف را شنید برای مردم خطبهای خواند و فرمود: «فاطمه پاره تن من است. هرچه فاطمه را ناراحت کند، مرا ناراحت میکند و آنچه فاطمه را شادمان کند مرا شادمان میکند. من حق ندارم آنچه را خدا حلال کرده حرام و آنچه را خدا حرام کرده حلال کنم». سپس فرمود: «اگر علی تصمیم به ازدواج با دختر ابوجهل دارد دختر من را طلاق دهد. به خدا قسم دختر دشمن خدا و دختر رسول خدا بهعنوان همسر یک نفر جمع نمیشوند». این حدیث را از این جهت خواندم تا جایگاه حضرت فاطمه(س) نزد پیامبر(ص) را بدانید که چقدر عزیز و ارزشمند بوده». آنهایی که سن و سالی از آنها گذشته اصلا متوجه حدیثی که خانم جلسهای خواند نشدند. جوانترهای مجلس بعضیهایشان با تعجب به خانم جلسهای نگاه میکنند و بعضی دیگر حیرتزده از بغل دستیشان میپرسند: «چه گفت؟ یعنی چه؟ دختر ابوجهل چه ربطی به حضرت علی(ع) داشته؟!» تا آنها بیایند بفهمند چه شنیدهاند حاجخانم و دفزنها شال و کلاه میکنند و با بدرقه صاحبخانه که پاکتی سفیدرنگ کف دستش جا خوش کرده راهی میشوند. میهمانان خوشحال از چند ساعت همنشینی کنار هم با چاشنی ذکر «یا علی» و دف و کف، کارت خانمجلسهای را آرام و بیصدا داخل کیفشان میگذارند برای روزی که بخواهند میهمان مجلس خانهشان شود.
نماز شکسته صبح چند رکعت است؟
اطلاعیهاش مقابل درب مسجد نصب شده: جلسه هفتگی ختم انعام ویژه بانوان، سهشنبه از ساعت ۱۵ با حضور سرکار خانم استاد... . خط آخر اطلاعیه هم آدرس را نوشتهاند و اینکه ورود برای عموم بانوان آزاد است. وارد که میشوم مجلس شروع شده و خانم جلسهای میکروفون بهدست در حال گفتن احکام است. زنها که قریب به اتفاقشان بالای ۵۰ سال سن دارند دور تا دور اتاق به پشتیها تکیه زدهاند و کیپ تا کیپ هم نشستهاند. بعضیها هم هنوز چیزی از مراسم نگذشته سرشان روی سینه خم شده و چرت میزنند. بیشتر سوالاتی که از خانم استاد... میشود در حوزه سادهترین احکام نماز است که خود دلیلی است بر کمسوادی و بیمطالعه بودن آنها در حوزه مسائل شرعی و احکام که دانستنش واجب است. میان همه سوالات، این پرسش که: «حاجخانم! نماز شکسته صبح چند رکعت است»، باعث خنده همه میشود! معمول است که هر سوال احکام را با استناد به نظر مرجعی که شخص سوالکننده از آن تقلید میکند، پاسخ دهند ولی خانم استاد... بیهیچ سوالی درباره مرجع تقلید سوالکننده احکام را کلی توضیح میدهد که همین باعث اختلاف در جلسه میشود. یکی میگوید: «حاجخانم! ببخشید ولی نظر فلان مرجع تقلید این است». آن یکی میگوید: «من یکبار در این زمینه با دفتر آیتالله... تماس گرفتم، این طور گفتند». خانم جلسهای که انگار خیلی نمیداند چه بگوید با مهارت تمام بحث را عوض میکند و میرود سراغ سوال دیگر. نوبت خواندن سوره انعام میرسد. قرآنها بین آنهایی که سواد خواندن و چشم دیدن دارند پخش میشوند. بعضیها ترجیح میدهند شنونده باشند. خانم جلسهای با آغاز تلاوت سوره انعام چراغ اول را روشن میکند. با صدایی بلند و رسا بیغلط میخواند. چند آیه که میخواند میگوید فرد دیگری ادامه دهد. یک نفر از بین جمع داوطلب میشود و شروع به خواندن میکند. هنوز چند آیه بیشتر نخوانده که روی قرائت کلمهای میماند و هی تکرارش میکند و فتحه و کسرهاش را بالا و پایین میکند تا بتواند صحیح آن را قرائت کند. خانم جلسهای از پشت میکروفون، درست مثل معلمین مدرسه در تلفظ صحیح کلمه کمکش میکند. خانم جلسهای با اعلام صلواتی میگوید: «لطفا کسی که صحیح میخواند داوطلب شود تا وقت مجلس گرفته نشود». دختر جوان چنان دمغ میشود که تا آخر جلسه سرش را بلند نمیکند. شاید همین یک نکته برای نسل جوان کافی است که کمتر علاقهای به شرکت در اینگونه جلسات از خود نشان دهد و جذبش شود.
لیلایی که بر سر جنازه علیاکبر(ع) حاضر شد
نوبت روضهخوانی ذکر مصیبت میرسد که معمول جلسات ختم انعام است. خانم جلسهای از روی صندلیاش بلند میشود و جایش را به یک روضهخوان زن میدهد. او هم در دم میرود سراغ ذکر مصیبت امام حسین(ع) و هنوز شروع نکرده که روسریهای بعضی از خانمها روی صورتهایشان کشیده میشود. روضهخوان با سوز و گداز تمام روضه علیاکبر و لیلا را میخواند؛ «مادران جوان از دست داده! بمیرم برای آن ساعتی که لیلا بر سر جنازه چاکچاک علیاکبر حاضر شد». شیون زنهاست که بلند میشود. بعضیها با دست روی پایشان میکوبند و برخی روی سینهشان. میان آن هیاهوی اشک و شیون یاد این نقل از شیخ عباس قمی در «نفس المهموم» میافتم؛ «به مأخذی دست نیافتم که دال بر آمدن لیلا به کربلا باشد». با وجودی که هیچیک از مورخین از حضور لیلا در کربلا نگفتهاند اما نمونههایی از تحریف در وقایع عاشورا در مورد ماجرای حضور آن حضرت وجود دارد.
شهید مرتضی مطهری: اگر متوجه شدید دروغ میگویند حرام است بنشینید
شهید مرتضی مطهری در کتاب «حماسه حسینی» طی مباحثی به بیان تحریفات صورت گرفته در واقعه کربلا میپردازد و البته در خلال آن توصیههایی به شرکتکنندگان در این مراسم دارد و وظیفه نهی از منکر را واجبی نهتنها بر دوش علما و خطبا بلکه برعهده همگان میداند؛ «برای مصیبت حسین بن علی(ع) باید گریست ولی نه برای شمشیرها و نیزههایی که در آن روز بر پیکر شریف آن حضرت وارد شدند بلکه بهخاطر دروغها. بنابراین وقتی مردم میفهمند و میدانند که دروغ است، نباید در آن مجلس بنشینند چراکه حرام است».
شهید مطهری در خلال این بحث، همگان را موظف میداند تمایلات نادرست خود را در گرمتر ساختن مراسم کنترل کنند؛ از بین بردن تمایلاتی که صاحبان مجلس و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و بهاصطلاح مجلس باید بگیرد و مثل کربلا شود. روضهخوان بیچاره میبیند اگر هرچه میگوید راست و درست باشد آن طور که باید و شاید مجلس نمیگیرد و مردم دعوتش نمیکنند. بنابراین ناچار میشود یک چیزهایی اضافه کند. این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند، خود دروغساز است. مثلا میگویند روزی امیرالمومنین(ع) بالای منبر بود و خطبه میخواند. امام حسین(ع) فرمود: «من تشنهام و آب میخواهم». امیرالمومنین فرمود: «کسی برای فرزندم آب بیاورد». اولین کسی که از جا بلند شد، حضرت عباس(ع) بود. آن حضرت رفت و از مادرش یک کاسه آب گرفت و آورد. در حالی که آب را روی سرش گرفته بود وارد شد و قسمتی از آب هم از ظرف میریخت. وقتی چشم امیرالمومنین(ع) به این منظره افتاد اشک از چشمانش جاری شد. به آقا عرض کردند چرا گریه میکنید؟ فرمود: «قضایای اینها یادم افتاد». شما که میگویید علی در بالای منبر خطبه میخواند، باید بدانید که آن حضرت فقط در زمان خلافتش (۳۶ تا ۴۱ قمری) منبر میرفت و خطبه میخواند. پس در کوفه بوده و در آن وقت امام حسین(ع) مردی تقریبا 33 ساله بوده. اصلا آیا این حرف معقول است که یک مرد 33 ساله در حالی که پدرش دارد خطبه میخواند ناگهان وسط خطبه بگوید آقا! من تشنهام آب میخواهم. اگر یک آدم معمولی این کار را بکند، میگویند چه آدم بیادب و بیتربیتی است. آیا این قضیه در شأن امام حسین است؟ مسلم است که این مسئله شأن آن حضرت را پایین میآورد.
هیات های مردونه مگه چین و کیا هستن ؟ میخوای بدونی ؟
البته میدونم که میدونی
(.....)
چیمون درسته آخه ؟ کاسبی هامون که اینه
...
راست می گوید عیقیق ما هم در محل خودمان یک نفر داریم
که یک کلاس سواد حوزوی یا... ندارد
در جلسات احکام میگه
خدا اجرتان دهد.
العاقبه للمتقین. ..