وساطت برای کار خیر
خواستم تا از راهى، آن سالكان و ياران را از اين مشكل نجات دهم ، به سوى خانه آن بزرگمرد رهسپار شدم.
عقیق:در کتاب حکایت هایی از گلستان اینچنین آمده: با چند نفر از سالكان و رهروان راه حق همنشين بودم ، در ظاهر همه آنها با شايستگى آراسته بودند، يكى از بزرگان دولت نسبت به آنها حسن ظن بسيار داشت و حقوق (ماهانه اى) برايشان تعيين كرده بود به آنها پرداخت مى شد، تا اينكه يكى از آن سالكان ، رفتار ناشايسته اى انجام داد، كه آن بزرگمرد نسبت به آن سالكان بدگمان گشت و در نتيجه رونق بازار آن سالكان كساد شد و حقوقشان قطع گرديد.من خواستم تا از راهى، آن سالكان و ياران را از اين مشكل نجات دهم ، به سوى خانه آن بزرگمرد رهسپار شدم ، دربان او اجازه ورود نمى داد و به من جفا كرد، ولى او را بخشيدم زيرا نكته سنجان گفته اند:در مير و وزير و سلطان رابى وسيلت مگرد پيرامن (1)سگ و دربان چو يافتند غريباين گريبانش گيرد، آن دامنولى وقتى كه مقربان آن بزرگمرد، از آمدن من آگاه شدند، با احترام شايان از من استقبال نموده و مرا به مجلس خود بردند و در صدر مجلس نشاندند، اما من رعايت تواضع كرده و در پايين مجلس نشستم و گفتم :بگذار كه بنده كمينم (2)تا در صف بندگان نشينمآن بزرگمرد گفت : تو را به خدا!تو را به خدا چنين نگو و جاى چنين گفتارى نيست :گر بر سر چشم ما نشينىبارت بكشم كه نازنينىخلاصه اين كه : نشستم و از هر درى به سخن پرداختم ، تا اينكه سخن از لغزش بعضى آن سالكان همنشينم را به پيش كشيدم و گفتم :چه جرم ديد خداوند سابق الانعامكه بنده در نظر خويش خوار مى داردخداى راست مسلم بزرگوارى و لطفكه جرم بيند و نان برقرار مى دارد(3)حاكم بزرگمرد، سخن مرا بسيار پسنديد، و دستور داد مانند گذشته ، حقوق ماهيانه ياران و سالكان را بپردازند و آنچه را كه قبلا قطع كرده اند نيز پرداخت نمايند، از او خاضعانه تشكر كردم و عذرخواهى نمودم ، و هنگام خداحافظى گفتم :چو كعبه قبله حاجت شد از ديار بعيدروند خلق به ديدارش از بسى فرسنگتو را تحمل امثال ما ببايد كردكه هيچكس نزند بر درخت بى بر، سنگ
پی نوشت ها:1) يعنى: به پيرامن درگاه فرانفرما و وزير و شاه ، بدون واسطه گردش نكن2)بنده كمين: كمترين و كوچكترين - چاكر3) يعنى: مولا و ولى نعمت ما چه گناهى از بندگان ديد كه آنان را خوار داشت ، فضل و لطف مخصوص و سزاوار خداوندى است كه گناه مى بيند ولى روزى انسانها را قطع نمى كند.4) يعنى : تو نيز مانند كعبه هستى كه از هر سو براى رواى حاجت نزدت مى آيند، بايد بر آمدن آنها تحمل كنى و خسته نشوى ، زيرا تو همانند درخت ميوه دار هستى ، به درخت بى ميوه سنگ نمى زنند، بلكه مزاحم درخت ميوه دار مى شوند.منبع:جام211008