یادداشت منتشرنشده حجتالاسلام ابوالحسنی(منذر)
چگونه یک هندو توسط امام حسین حاجتروا شد؟
حجتالاسلام مرحوم علی ابوالحسنی(مُنذِر) مقالهای با موضوعات جذابی چون عزاداری شورانگیز هندوها، اهل سنت، زردشتیان، عرض حاجت و نجوای هندیان با امام حسین(ع) نوشته است که فرزند ایشان در اختیار فارس گذاشته است.
عقیق:حماسه سیدالشهداء (ع) در سرخ روزِ عاشورا آنچنان شوری به پا کرد که زمان ها و مکان ها را در نوردید و در افقِ فرهنگ ها و تمدّن های رنگارنگِ دنیا درخشید و بر آنان تاثیری خیره کننده گذاشت.
نوشتار پیش رو در همین راستا، به تاثیرات فزاینده عاشورا بر تمدن هندوستان، تفکر رهبران هند و گل واژه ای از اشعار ادیبان و گفتار هنرمندان در این راستا می پردازد. خواننده این مقاله با موضوعات جذابی چون عزاداری شورانگیز هندوها، اهل سنت، زردشتیان، عرض حاجت و نجوای هندیان با امام حسین (ع) آشنا می شود.
وقتی می بینیم هندوستانی که آکنده از مذاهب، فرقه ها و اقوام است در پرتو عزاداری اصیل و شعائر سنتی این چنین در عزای عزیز زهرا (س) یکپارچه و متحد می شود، باید از خود بپرسیم اگر عزاداری اصیل و سنتی آنگونه که هست در آب و خاک ما اجرا گردد، با فرهنگ و ملت ما چه خواهد کرد؟ باری، تعزیه داری حسین (ع) تفرقه ها و اختلافات را از بین می برد و تحرکات شیطانی دشمنان را نقش بر آب می سازد.
از این روست که هر ساله دشمنان، شعائر حسینی را با قلم های مسموم و بیانات شبهه انگیز در ماهواره ها و سایت ها، - در نقاب فریبنده مبارزه با تحریفات و خرافات - زیر سوال می برند و هر محرم نوعی خاص از آن را محکوم می سازند. خبرگزاری فارس در راستای آگاهی بخشی در این باب، مقاله استاد علی ابوالحسنی (منذر) را - که خود احیاگر شعائر اسلامی به شمار می رفت – تقدیم میشود.
عشق و علاقۀ جمع بسیاری از هندوها به سالار شهیدان(ع)، اصولاً قصهای مشهور و مشهود است که آثار بسیاری را در طول تاریخ - به صورت مستقیم و غیر مستقیم- بر ادب و فرهنگ شبه قارّه بر جای نهاده است.
به عنوان یکی از آثار غیر مستقیمِ فرهنگ عاشورا بر ادب هندو، می توان از منظومۀ مشهور تولسیداس(شاعر و معلّم نامدار هند در قرن 16 و 17 م) موسوم به رامایانا یا سرگذشت راما یاد کرد که آن را تقلیدی از کلام مرثیه سرایان لکهنو در سوگ ائمۀ شیعه شمرده اند . و اما آثار مستقیم آن:سخن گاندی، مبنی بر اینکه تزِ مقاومت منفی خویش را از حسین بن علی (ع) آموخته و هند برای آزادی خویش از یوغ استعمار، راهی جز متابعت از شهیدان کربلا ندارد، معروف است. چنانکه همو، ضمن گفتاری در باب اسلام و پیامبر(ص) می نویسد:« حضرت محمد (ص) پیامبری بزرگ و مردی شجاع بود و از کسی جز خدا نمی ترسید. هرگز دیده نشد که چیزی بگوید و عملی غیر از آن به جای آورد و عمل وی، با احساسش برابر بود.
حضرت پیغمبر (ص) ثروت را اختیار نکرد، با اینکه اگر می خواست می توانست». و در ادامه اوجِ درد و دریغ خویش را اینگونه ابراز می دارد: «هنگامی که من خواندم که خود و خاندانش چه محرومیت هایی را، به طور اختیار، تحمل کردند، اشکها ریختم...».
گاندی، در اثر مطالعات نسبتاً وسیع اسلامی خویش، کما بیش با تاریخ سرخ و خونین تشیّع و تعالیم ائمۀ بزرگوار آن اجمالاً آشنا بود، و این سخن بِسیار مهم و قابل دقت او، شهرتی بسزا دارد که می گفت:
من برای مردم هند چیز تازه ای نیاورده ام؛ فقط نتیجه ای را که از مطالعات و تحقیقاتم دربارۀ تاریخ زندگی قهرمانان کربلا به دست آورده ام ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم، واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی پیمود.
پژوهندگان تاریخ و فرهنگ هند به راستی معتقدند: «تعزیه داری در هند، تأثیر بس مهمّی در پیدایش یکپارچگی ملّی و حسّ همنوعی داشته است».
نویسنده و محقق معاصر ، آقای سید حسین علی جعفری، تحت عنوان «تعزیه داری در هند»، به گوشه هایی از همدلی و همنوایی هندوها در سوگواری بر سالار شهیدان(ع) اشاره کرده اند که گزیده ای از آن را ذیلا می آوریم:در هندوستان، مرکز اصلی عزاداری لکهنو است. این مراسم در دوران حکومت شاهان [شیعی] اَوَده ریشه گرفت، در این دوره علاوه بر امام باره ها(عزاخانه) سه امام بارۀ بزرگ «آصف الدوله»، «حسین آباد» و «شاه نجف» به دست پادشاه اوده ساخته شد. کربلای تالکاتورن و درگاه کاظمین نیز از امام باره های تاریخی به شمار می آیند...
از اولین روز ماه محرم همۀ عزاخانه ها را به طرز خاصی با «عَلَمها» ، «تعزیه» و «ضریح» می آرایند. مجلس عزا در امام باره های بزرگ برپا می شوند. دربخشهای بزرگ کشور، غیر مسلمانان نیز در ایام محرم و «اربعین» تعزیه میگیرند و «مجلس عزا» برپا میکنند.
در هفتم محرم دسته های مهندی (ضریحی که نماد عروسی قاسم پسر امام حسن، و فاطمۀ کبری دخت امام حسین در کربلاست) به راه می افتند که پشت سر آنها «ذوالجناح» [نماد اسب با وفای امام حسین(ع)] و «علمها» حرکت می کنند. هر چند که دستۀ مهندی عملاً در هر کجای هند ظاهر می گردد، ولی در لکهنو این عمل دارای زمینۀ خاص تاریخی است. این دستۀ طویل که شامل «تبرکات» (خوردنی یا شربت که به اشخاصی که در مراسم مختلف محرم حضور دارند، پیشکش می شود) نیز هست، در قدیم توسط حکمرانان اوده رواج داده شد. قطارهای فیل و اسبهای حامل بیرق سیاه و دستۀ موزیک نظامی نیز بر شکوه و زیبایی دسته می افزایند.
دسته ها در خیابانهای اصلی شهر به حرکت در می آیند و هزاران نفر بدان ملحق می شوند. در تمام طول شب دهم ماه محرّم مجالس «مرثیه خوانی» و «نوحه خوانی» در امام باره ها برپاست، به عبارت دیگر نمایش [احیا و] «شب زنده داری» است. در دهم محرم، تعزیه به صورت دسته های مختلف «ماتم» (سینه زنی) و نوحه خوانی در حالیکه «ذو الجناح» و «عَلَمها» پیشاپیش آنها در حرکتند، به سوی کربلاهای محل به حرکت در می آیند.
نزدیک عصر، تعزیه به این کربلاها می رسند و پیش از غروب آفتاب به خاک سپرده می شوند. پس از غروب آفتاب «مجلس شام غریبان » برپا می گردد... دهلی ، پایتخت هند، نیز در مراسم ماه محرم از لکهنو عقب نمی ماند.
در این شهر نیز از تاسوعا و عاشورا و اربعین و هفتم ربیع الأول دستۀ تعزیه به راه می افتد. این دسته از شهر خارج می شود و غروب به کربلای تاریخی «علی گنج» در دهلی می رسد.
مراسم اربعین در «درگاه شاه مردان» و «علی گنج» نیز انجام می شود که در مجلس عزای آن جمع کثیری حضور به هم می رسانند و خطبای برجستۀ ادیان و مذاهب مختلف و علمای اعلام سخنرانی می کنند.
پس از ختم «مجلس عزا» دسته ای از تعزیه، ذوالجناح و علمها از این درگاه آغاز می شود و در کربلای علی گنج پایان می یابد...
مراسم محرم در شهرهای کلکته، بمبئی و مدرس نیز شایان ذکر است. در این شهرها نیز امام باره های کهن تاریخی وجود دارند که در آنها مجالس تعزیه برپا می شوند و دسته های تعزیه به بیرون به راه می افتد .
حیدر آباد نیز شهری است از امام باره ها و عزاخانه ها، که به گونه دلپسند به ضریح و علم مزیّن میشود. در این شهر، تعزیۀ بی بی کاعلم در دسته ای بزرگ به راه می افتد. تعزیۀ حیدرآباد نیز معروف است. در حیدرآباد و بمبئی نیز ایرانیان کثیری مقیم هستند که بر شکوه و غنای تعزیه داری می افزایند. در شهرهای لکهنو، دهلی، مدرس، کلکته و سایر نقاط کشور، مراسم ماتم با بر افروختن آتش انجام می شود. در نقاط مذکور برادران حنفی و صوفیان نیز با یادکرد شهیدان کربلا مراسم و مجالس عزا برپا می دارند، ولی مانند شیعیان به سینه زنی نمی پردازند...
در گذشته بسیاری از مهاراجه های هند نیز در برگزاری تعزیه مشارکت فعال داشتند، مهارجۀ پیشین شهر گوالیور در تعزینه های رسمی شرکت می کرد و پا برهنه همراه دستۀ تعزیه راه می پیمود. از هندوهایی که مراسم ماه محرم را به طرزی با شکوه بر پا می دارند می توان از برهمنهای مُهیال (Mohyal) نام برد. اینان به اسامی خاصی چون دات و وید Vaid (اعقاب بهار ادوج، حکیم قدیم هند)، چهیبر (اعقاب بهاراگووا)، بالی (اعقاب پاراشارا)، موهان(اعقاب کشی پاپا)، لاو (اعقاب و اسیشها)، و بهیموال(اعقاب کوشال) ملقب هستند.
آقای جعفری ، سپس با اشاره به روایات تاریخی بومی- که حاکی از سوابق ارتباط مُهیالها با خاندان پیامبر و شرکت آنان در انتقام از قاتلان کربلاست – می نویسد:
طی ده روزی که من در خلال ماه محرم و اربعین، در جامو سخنرانیهایی در بارۀ نمایش مصیبت کربلا کرده ام، همیشه می دیدم که زنان برهمایی فرقۀ دات، چادرها (یا رداهایی) را به یاد زینب وام کلشوم به تعزینه داران هدیه می کردند.
برهمنان حسینی به همراه دستۀ تعزیه به سوی کربلاهای محلی حرکت می کردند و پس از اظهار ادب و احترام نسبت به شهیدان کربلا به خانه هایشان باز می گشتند.
شاعران پر آوازۀ هندو وسیک نظیر پاندیت امرنات ساحر(Pandit Amar- Nath Sahir)منشی ششچندر طالب(Munshi sheshchander Talib) ملک الشعرا آفاق لکهنوی، گوپینات امام لکهنوی، سردار سینگه دوگال، پرفسور جواد و شیئت ، راجکاوی ایندر جیت سینگه تولسی، پاندیت لبهورام جوش، پاندیت عرش مالیسانی، کانوار موهیندر سینگه بدی سحر، استاد تالوک چند محروم و دیگران، شاهکارهایی رثایی و اشعاری در مصیبت کربلا سروده اند، و آثارشان بخش مهمی از ادبیات هند را تشکیل می دهد. من به جرئت می توانم بگویم که تعزیه داری در هند، تأثیر بس مهمی در پیدایش یکپارچگی ملی و حسّ همنوعی داشته است... در هند، فرهنگ بومی (محلّی) بر شکوه تعزیه داری افزوده است. ما از بعضی از ایده ها و مظاهر جدید هنری برای دلنشینتر ساختن تعزیه داری بهره گرفته ایم. خطبا و شعرای غیر مسلمان نیز تا حدود زیادی بر موفقیت کار ما افزوده اند و از عوامل مهم مراسم ما به شمار می آیند. گفتارها و اشعار ایشان نیز به صورت کتابی به چاپ رسیده اند. دولت هند نیز کتاب ارزشمندی به نام «محرم در دو شهر لکهنو و دهلی» منتشر کرده است که حاوی عکسهایی از دسته های تعزیه و امام باره های مهم این دو شهر، و شرح مفصل مراسم ایام محرم و اربعین می باشد (این کتاب اثری گروهی است که در 1966 در دهلی انتشار یافته و از تک نگاریهای (Census of India, 1941) می باشد.
محتویات گزارش فوق، در نوشتۀ محقق و مورخ انگلیسی معاصر- جان نورمن هالیستر – تأیید شده است. هالیستر، فصل یازدهم کتاب خویش «تشیع در هند» را به شرح عزاداری ایّام محرّم در نقاط مختلف هند اختصاص داده، و از شرکت سنّیها و هندو ها علاوه بر شیعیان در آن سخن گفته است.
گزیده ای از کلام وی را – با حذف مآخذ آن – می آوریم:«از یکی از شیعیان علّت شرکت سنّیها را در این مراسم جویا شدم، گفت:
سنّیها قبول دارند که حسن(ع) و حسین (ع) نوه های پیامبر و عزیزان او بودند و هر دو شهید شدند. برخی نیز در این روزها دعایشان مستجاب می شود و بنابر این مایل به شرکت در این مراسم اند.
به هر تقدیر ، من احساس می کنم که باید تفسیری عمیقتر از اینها وجود داشته باشد؛ شاید قلب انسان تنشنۀ تفاهیم و همدردی است و این چیزها را در اسلامی خشک و غیر قابل انعطاف که تنها بر قدرت قاهره تأکید دارد نمی توان یافت؛ آن نایافتۀ بشر را باید در توسل و شفاعت و جنبۀ انسانی آن جست که تا اندازه ای خواستۀ بشر را در دیانت اسلام بر آورده می کند.
در سال 1353 ق/ 1934 م یکی از خاصه های مجالس محرّم در دهلی این بود که سنّی و هندو و شیعه با هم در آن شرکت می جستند.
شمار کثیری از سنّیان در مراسم محرّم شرکت می کنند و تعداد هندوها از آنها نیز افزونتر است، زیرا از نظر مذهب ایشان منعی برای شرکت آنان وجود ندارد. این مراسم و شرح وقایع کربلا، برای هندوان جاذبه دارد و ایشان را متأثر می کند.
حتی بین کاستهای اصیل هندو (کایستا ، اگر والا، وراجپوت) مردان و زنان نذر می کنند که اگر صاحب فرزند پسر شوند، او را چند سال – معمولاً سه تا پنج و گاه تمام عمر- به عنوان «پیک» به چاکری عزادران محرّم بفرستند. در این روزهای آنها نمک و لحوم نمی خورند و از تجملات پرهیز می کنند. پیکها زنگهای کوچکی دور کمر خود می بندند و عمامۀ کوچک مخروطی شکل بر سر می نهند و در حالیکه دم گاوی با خود دارند به عنوان پیک بین اخاداها رفت و آمد می کنند. گویند در دربنگا[ واقع در شمال ایالت بیهار هند] بیشتر اسباب و لوازم مراسم محرّم ، از آنِ هندوهاست.
در بارودا چندین کاست هندو تعزیه را مقدّس می شمارند و اعمال مختلفی برای برآورده شدن نذرهای خودبه جای می آورند؛ از جمله از زیر تعزیه ها رد می شوند و یا در مسیر تعزیه ها خود را جلوی آن می افکنند.
یک خبرنگار روزنامۀ نیواستیتسمَن، چاپ کلکلته، در گزارشی از جنوب هند (احتمالاً دکن) مینویسد که تمام کاستهای هندو، بجز برهمنها، عَلَم را «پیر» خود میدانند و آن را وارد آیین مذهبی خود کردهاند.
از جمله علم حضرت علی (ع) را «لال صاحب» می خوانند، و سه علم دیگر به عنوان سه سوار معروف است، از جمله وندی سوار(سوار نقره ای)، انکس سوار وتانگالور سوار. اصل این اسامی به تحقیق معلوم نیست؛ ولی هر سۀ این علمها را «چون الهه های دهکده محترم می شمارند».
در این جا نیز به همان نذرهایی که باید در روزهای محرّم ادا شود بر می خوریم. زنانی که می خواهند صاحب فرزند شوند، خود را جلوی علم به زمین می افکنند وسعی می کنند خود را به پرهای طاووسی (که به صورت بادبزن روی علم قرار گرفته) بسایند تا حاجت آنها برآورده شود. کودکانی که در نتیجۀ این نذرها متولّد می شوند به نامهای چون حسنه، حسینه، فقیره، فاطمه، بای، ننچیاما ومانند آن خوانده می شوند؛ این کودکان در واقع «وقف پیرها» هستند و هر سال در روزهای محرّم نذر والدین خود را ادا می کنند و در این اوقات آنهارا فقیر می خوانند. یکی ازاینها پسری بود به نام «سایلو» از کاست بافندگان، نیای او مبتلا به بیماری رماتیسم بود و برای «پیرها» نذر کرده بود که اگر بهبودی یابد در محرّم سال آینده هدیه ای تقدیم کند. او به زودی شفا یافت، ولی نذر خود را نتوانست ادا کند. دیری نپایید که بیماری او عود کرد ، ولی پس از اینکه دوباره تجدید عهد نمود، مرض بر طرف گردید.
او در محرّم سال بعد نذر خود را ادا کرد و از آن پس ، هر سال یکی از اعضای خانوادۀ او به عنوان «فقیر» در مراسم محرّم خدمت می کند. یکی از سالها خانوادۀ «سایلو» سه دیگ شیره و یک دیگ پلو برای این مراسم فراهم کردند؛ غذا را به عاشورا خانه بردند و پس از برگزاری مراسم پوجا [ از مراسم خاص هندوها در ستایش مقدّسات خود] آن را در برابر«پیرها» قرار دادند و دو ظرف شیره و نیمی از پلو را به متولیان مسلمانان دادند و باقی مانده را نیز بین هندوها تقسیم کردند.
روز عاشورا، دسته ای علمها را سر مخزن آب دهکده می برد. چوب علم «لال صاحب» را به تخت روانی متصل می نمایند و علمهای دیگر را پسرهای «فقیر» هندو حمل می کنند.
پنج مسلمان (همه سنّی) که کلّ مسلمانان دو دهکده را تشکیل می دهند همراه دسته می روند و در پیشاپیش دسته طبالها (چمر) در حالیکه بهترین جامه های خودر ا به تن کرده اند حرکت می کنند.
وقتی به مخزن آب می رسند علمها را عریان کرده چوب و علامتهای آنها را می شویند و سپس تمام این قطعات را تا سال بعد در جعبه ای محفوظ نگاه می دارند. همان دسته دوباره جعبه را به دهکده باز می گرداند و در عاشورا خانه به امانت می گذارد.
هیچ شک نداریم که هندوها این «پیرها» را حرمت می نهند و آنها را عنوان جزئی از معتقدات مذهبی خود پذیرفته اند...
در بارودا، بانی مراسم محرّم هندویی به نام گیکوار است، و در گوالیور مهاراجۀ این ناحیه، که هندو است، پیشاپیش دسته ای که در محرّم در پایتخت او به راه می افتد حرکت می کند. دربارۀ منشأ این رسم در این شهر، داستانی را برای من نقل کرده اند:
حدود پنجاه سال پیش مهاراجۀ مزبور بیمار می شود و در حال بیماری امام حسین(ع) به خواب او می آید و به او می فرماید چنانچه مجلسی به نام او برگزار و خیرات و صدقاتی نثار کند شفا خواهد یافت. مهاراجه، روضه خوان این مجلس را نیز در خواب می بیند. به محض بهبودی در صدد یافتن این مرد بر می آید و سرانجام وی را در اقامتگاهش در بنارس می یابد. از آن زمان تاکنون این شخص، بایکی از اعضای خانوادۀ او، برای ادای مأموریت خاص ادارۀ این مراسم به خدمت حکومت گوالیور در آمده اند و در ازای انجام این وظیفه پاداش کریمانه ای نیز دریافت می دارند. حکمرانی که این سنّت را آغاز کرد ظاهراً خود در میان دسته می آمد و تعزیه حمل می کرد، ولی می گویند مهاراجۀ فعلی به این اکتفا می نماید که بر اسب زیبایی سوار شود و در روز عاشورا پیشاپیش دسته حرکت کند. خزانۀ ایالت هزینۀ این مراسم را تأمین می کند».
مشاهدۀ صحنه های جانسوز عزاداری شیفتگان اباعبدالله(ع) ، شخصیتی چون شاعرۀ مشهور معاصر هندو – ساروجینی نایدو، معروف به بلبل هند – را سخت تحت تأثیر قرار داده و بر آن داشته است که در ضمن شعری چنین بگوید:
«شب شهادت، در زیر پیراهن سیاه و با پای برهنه و چشمان اشکبار، که باران اشک را به یاد واقعه ای جانسور فرو می ریزد، و دستهای به هم پیوسته که فشار اندوه آنها را به نوسان می آورد، نوای سینه های آغشته به خون با لحنی محزون بلند است و این کهن داستانِ مکرّر و دردناک را بیان می دارد.
مریدانت، به پاس این شب پُر اَلَم و اشک آور، با صدایی سرشار از اندوه می گویند و می خوانند: حسین...
ای حسین، چرا هزاران هزار دوستان تو این طور اشک می ریزند؟! ای مقدّس والامقام، آیا به پاس فداکاری بی نظیر تو نیست؟!
تو پرچم زنده و پیمان عزیز دین بزرگ پیامبر را استوار داشتی و در مقابل دیدگان شگفت زدۀ جهانیان، عشق عجیب خود را به خدا ثابت کردی».
از رئیس سابق کنگرۀ ملّی هند، پورشوتا ملاس توندن، نیز نقل شده است که می گوید:«شهادت امام حسین از همان زمان که طفلی بیش نبودم در من تأثیر عمیق و حزن آوری می بخشید. من اهمیّت برپا داشتن این خاطرۀ بزرگ تاریخی را می دانم. این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت امام حسین سطح فکر بشریّت را ارتقا بخشیده و شایسته است که خاطرۀ آن همیشه زنده بماند و یادآوری شود».
جلوه هایی دیگر از شرکت گستردۀ هندوها و اهل سنّت در مراسم عزاداری سیدالشهداء(ع)به همدلی و همنوایی هندوان( و اهل سنت) با شیعیان در سوگواری بر حسین بن علی (ع) اشاره کردیم و اظهاراتی از محققین را در این باره آوردیم. اینک به گزارشهای دیگری در تأیید و توضیح بیشتر قضیه توجه کنید:نویسندۀ محترم، جناب آقای سید صادق شفائی زاده، که آثار گوناگونی نظیر «قمر بنی هاشم(ع) پرچمدار عاشورا» دارند، طی مرقومه ای در تاریخ 24 محرم الحرام 1417 ق خطاب به حقیر چنین آورده اند:این جانب، محرم الحرام سال 1409 ق در هندوستان به سر برده و از نزدیک شاهد انواع عزاداری شیعیان، اهل سنت و حتی هندوها در سوگ سالار شهیدان (ع) بوده ام. پاره ای از آنچه را که در خاطرم مانده برای استحضار شما ... بازگو می کنم.
عزارداری شیعیان: شیعیان هند، از دیرباز تاکنون، ایام محرم را به طور مفصّل عزاداری می کنند و مجالس آنان نیز، غالباً ، از شب اول ماه محرم آغاز شده و بدون انقطاع تا شب هشتم ربیع الأول ، که به قولی شب شهادت حضرت امام حسن عسگری(ع) است، ادامه می یابد. شب هشتم ربیع الأول را «ختم عزاداری» می نامند.
شب پنجم محرم 1409، توفیق دست داد که در مکانی موسوم به «روضۀ شبیه نجف اشرف» واقع در شهر لکهنو، شخصاً شاهد انجام مراسم عزاداری «آگ پَرماتم» (یعنی عزاداری داخل شدن در آتش) باشم. مراسم مزبور از این قرار است:قبلاً گودالی تقریبا به عمق 20 سانتی متر، عرض 1 متر و طول 3 متر کنده و از عصر روز چهارم محرم در آن هیزم خوش سوخت (هیزم جنگلی) می ریزند و آتش می زنند تا خوب بسوزد و مشتعل شود. پس از نماز مغرب و عشا، عده ای غسل کرده وبه سینه زنی می پردازند و با فریاد «یا حسین، یا حسین» ، با گامهایی آرام و آهسته، پای برهنه داخل گودال آتش می شوند، و این در حالی است که هیزمهای مشتعل در گودال، همگی کاملاً سرخ شده و به صورت گُل آتش در آمده است و افزون بر آن، چندتن نیز اطراف گودال نشسته و آتش را باد می زنند تا به هنگام ورود عزادران در آن، خاکستری روی گُلهای آتش ننشسته باشد!
در میان عزادارانی که - به عنوان عزای سالار شهیدان و همدردی با اهل بیت داغدار وی(علیهما السلام) - داخل گودال آتش می شوند، افراد گوناگون با سنین مختلف، از کودکان 7- 8 ساله گرفته تا پیر مردان 60-70 ساله به چشم می خورند، و جالب آن است که عزادران مزبور با پای کاملاً برهنه و بدون کفش و جوراب، وارد آتش می شوند و طول تقریباً سه متر را آرام آرام بر روی گُلهای بسیار داغ آتش می پیمایند ولی آتش هیچگونه صدمه ای به پایشان نمی زند! (تصویر آنان ضمیمه مقاله شده و درج گردد).پس از پایان مراسم «آگ پَر ماتم» ، جمع بسیاری از علاقمندان حسین(ع) در همان محوطه به سینه زنی و عزاداری می پردازند و در پی آن، مراسم جالب «گرفتاری» پیش می آید که تفصیل آن را در ادامه می خوانید.
از نظر قانونی (به علّت اعمال نفوذ وهابیان) در شهر لکهنو عزاداری به صورت علنی و در ملأ عام ممنوع بوده و همه ساله از سوی دولت ، رسماً اعلام می شود: « هر که در ملأ عام عزاداری کند، دستگیر خواهد شد».شیعیان لکهنو، در برابر این اخطار ، آمادگی خویش را برای دستگیر شدن اعلام کرده و آشکارا به عزاداری می پردازند . پلیس ، با مشاهدۀ این عمل، چند دستگاه خودرو جلوی درب «روضۀ شبیه نجف اشرف» آورده و عزاداران را در حال سینه زنی و نوحه خوانی دستگیر و به داخل ماشینها می برد و با پاسگاه انتقال می دهد. شیعیان نیز هیچگونه تغییری در برنامۀ خود نداده و در طول راه از «روضۀ شبیه نجف» تا پاسگاه، به عزاداری و سینه زنی خویش ادامه می دهند! نیروهای انتظامی، آنان را حدوداً 24 ساعت بازداشت کرده و سپس آزاد می کنند. این مراسم را شیعیان هند، «گرفتاری» (یعنی دستگیر شدن) می نامند و به آن افتخار می کنند: «سِر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی»!
سر، که نه در راه عزیزان بود بار گرانی است کشیدن به دوش!
در خور ذکر است که دولت هند نیز نسبتاً پخته و مدبّرانه با قضیه برخورد می کند و فی المثل، در آن سال که من شاهد بودم، رئیس مأمورین را فردی شیعه قرار داده بودند که بالطبع، در تعدیل و تلطیف ماجرا مؤثر بود.
عزاداری هندوها و اهل سنّت: در محرم همان سال، روز هفتم محرم، به همراه تنی چند از دوستان ، به روستای «بَهَوّا» ، واقع در 100 – 150 کیلومتری لکهنو رفتیم. شب هشتم، به علت گرمای شدید و نبودن برق، میزبان تختی را کنار کوچه قرار داده و بنا شد شب را روی همان تخت بخوابیم. حدوداً ساعت یک نیمه شب بود که صدایی شبیه صدای «زنگوله» توجهم را به خود جلب کرد. از شخص میزبان پرسیدم: این چه صدایی است؟! گفت: صدای پیک است. گفتم: پیک دیگر چیست؟! گفت: پیک حضرت امام حسین(ع) که (طبق بعضی روایات تاریخی) عازم مدینه الرسول(ص) شد تا خبر شهادت جانسوز آن حضرت را برای دختر ایشان، حضرت فاطمۀ صغری(س) ، ببرد.
موضوع جالبی بود. از میزبان خواستم که جریان مراسم پیک را مفصّلاً برایم شرح دهد و او چنین توضیح داد:
در این حوالی، تا شعاع حدوداً بیست کیلومتری از هر طرف، زنان بسیاری بوده اند که بچه دار نشده و از دوا درمانهای مختلف نیز بهره ای نگرفته اند. لذا ملتجی به حضرت امام حسین (ع) شده و با آن حضرت عهد کرده اند که چنانچه به دعای خیر ایشان بچه دار شدند فرزندشان را «پیک» آن حضرت قرار دهند. پس از مدتی خدای متعال، به پاس حرمت سالار شهیدان(ع) ، به آنها لطف فرموده و بچه دار شده اند، این کودکان، از زمانی که خود را می شناسند تا آخر عمر، همه ساله از شب هشتم محرم تا ظهر عاشورا از منزل خود خارج شده و در روستاهای اطراف به عزاداری می پردازند. نحوۀ عزاداری نیز به این صورت است که ، لباس مخصوصی بر تن می کنند، چوبدستی و نیز خورجین مانندی همراه بر می دارند، و گروه گروه حرکت می کنند. ضمناً هر گروه، راهنمایی ویژه دارد که وی را «اُستاد» می نامند.
در این منطقه ، حسینیه ها و امام باره های متعددی وجود دارد. گروههای مزبور هر کدام به سمتی حرکت می کنند و در طول راه به حسینیه های متعددی بر می خورند. به هر حسینیه که می رسند، با حالت منظم و مرتّبی می ایستند و استادشان برای آنها مرثیه خوانده و شمّه ای از حکایات سوزناک عاشورا را بازگو می کند. در اثنای نوحه خوانی استاد، آنان به اتفاق بالحنی جانسوز و جگر خراش فریاد بر می آورند: « یا حسین، یا حسین».
تعداد این افراد، در آن تاریخ که این جانب مشاهده کردم(محرم 1409 ق ) به بیست هزار نفر رسیده بود. در اینجا ، چند نکتۀ قابل توجه به ذهنم رسید، که عرض می کنم:
* از این تعداد 000/20 نفر، تقریباً 70% آنان هندو، 20% مسلمان غیر شیعه، و 10% شیعه می باشند.
* استادها و راهنمایان این عدّه، تماماً بدون استثنا سُنّی هستند؛ سنّیهای که دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت سلام اللّه علیهم اجمعین بوده ، به وقایع عاشورا کاملاً آگاهی دارند.
آنها تمام مصائب آل اللّه را از مقاتل معتبر حفظ کرده و برای دیگران بازگو میکنند( بنده با سه تن از استادها، شخصاً گفتگو کردم و آمار و ارقام فوق را ، مستقیماً ، از زبان خود آنان شنیده و نقل می کنم).
* در میان این افراد(پیک) کودکان حدوداً 10 ساله تا مردانی حدوداً 40 – 50 ساله به چشم می خورد.
در خور ذکر است که گذشته از عزادری دستجات «پیک» مزبور، کراراً به دستجات سینه زنی(پنجاه نفره یا بیشتر) دیگری در همان منطقۀ یَهَوّا برخوردم که از شب هشتم تا ظهر عاشورا به مراسم عزاداری اشتغال داشتند و زمانی که از اهل محل یا آشنایان درباب هویّت و مذهب آنان سؤال می کردم، گفته می شد که اینان، هندو مذهبند.
آقای شفائی زاده با تذکر این نکته که ، «روز عاشورا ، از معدود مناسبتهای اسلامیی است که در سراسر هند، تعطیل رسمی عمومی است» افزوده اند:
در لکهنو، یکی از شیعیان محترم ساکن در محلۀ شیعه نشین «کشمیری محلّه» ، موسوم به سید ابوقمر زیدی، نقل می کرد: یک زن از طبقۀ به اصطلاح «نجسها» و «مطرودین» هند، هر ساله مبلغی از در آمد (بسیار اندک) خویش را کنار می گذاشت و پس انداز می کرد و روز عاشورا که فرا می رسید آن را، به عنوان نذر امام حسین (ع) ، به شیعیان می داد تا به مصرف غذا در مجالس عزای حسینی برسانند. خانم مزبور تصریح می کرد: ما می دانیم که چنانچه خود غذا بپزیم شما شیعیان از دست پخت ما نخواهید خورد، زیرا ما را نامسلمان و کافر می شناسید. به همین جهت پولش را به شما می دهیم که خود غذا بپزید و به عزداری امام حسین (ع) بدهید.
سید ابوقمر زیدی توضیح می داد که: طبقۀ مطرودین در هند پایینترین طبقۀ هندو محسوب شده و مجبور به انجام شغلهای پستی نظیر نظافت کردن توالتها و... هستند. در آمد این طبقه، عموماً خیلی اندک است، به نحوی که در بسیاری از اوقات قدرت تهیۀ غذا را نداشته و فی المثل به نان و چای مختصری قناعت می کنند. با این حال، شدّت علاقه و ارادت خانم مزبور به ساحت ابی عبداللّه الحسین (ع) در حدی بود که در طول سال، از همین درآمد ناچیز خویش مبلغ قابل توجهی را کنار می گذاشت و روز عاشورا تقدیم عزاداران آن حضرت می نمود.
آقای شفائی زاده همچنین آورده اند: به روستای دیگری به نام جَوراس ( واقع در 40 ، 50 کیلومتری لکهنو – منتها در سمتی دیگر) رفتم که در آن، تنها یک خانوادۀ 17 نفری شیعه (از سادات محترم و متشخّص منطقه) وجود دارد و بقیه، نوعاً هندو بودند.
بزرگ آن خانواده، متمکنترین شخص روستا بود و برای ادارۀ باغ و مزرعۀ خویش افراد متعددی از هندو ها را استخدام کرده بود و به علت حسن سلوک با مردم، محبوبیت زیادی در میان روستائیان هندو مذهب داشت. وی اهتمام بسیاری به تعظیم شعائر مذهبی شیعه (همچون اذان گفتن با تصریح به شهادت ثالثه، و برگزاری مراسم عزاداری و....) از خود نشان می داد و در این راه، به انواع و انحاء گوناگون مورد مخالفت و مزاحمت وهّابیهای منطقه قرار داشت. خاصّه، دستجات عزاداری که در ایام محرّم به راه می افکند، از هجوم و آزار وهابیها ایمن نبود. امّا جالب است بدانیم که در هنگام برگزاری مراسم عزا، جمعی از خود هندوها می آمدند و گرداگرد دستۀ عزاداری حرکت می کردند و از حملات و تعرّضات وهابیها به صفوف عزاداران ممانعت می کردند!
از یکی از طلاب هندی مقیم قم، حجه الاسلام سید علی اختر زیدی، شنیدم که می گفت: عزاداری هندوها در ایام محرم اختصاص به شمال هند نداشته بلکه در سایر نقاط آن کشور نیز، هندوهای بسیاری در ایام عاشورا به عزاداری پرداخته و مجلس می گیرند و زن و مردشان در آن شرکت می کنند. منتها، در کلکته، زنان هندو در عزاداری شرکت فعالتر و چشمگیرتری دارند و حتی از خوردن شیر در روز عاشورا اجتناب کرده و بعضاً آن را بر زمین می ریزند و می گویند: چگونه شیر بنوشیم، در حالیکه علی اصغر امام حسین (ع) در چنین روزی در کربلا بی شیر بوده است (پایان نوشتۀ آقای شفائی زاده). در تأیید گفتار فوق، به گزارشهای دیگری از اظهار علاقه و ارادت هندوها و اهل سنّت به ساحت سالار شهیدان(ع) توجه کنید:1. یکی از علما و دانشمندان بزرگ کشمیر، که سالها مقیم آن دیار بوده و اینک در ایران سکونت دارند و به جهاتی اجازۀ ذکر نام خویش در کتاب را ندادند، برای حقیر نقل کردند: زمانی که در کشمیر اقامت داشتم، از آنجا که فصل زمستان در آن منطقه بسیار سرد بود، خانه ای در مُمرا (از مضافات بمبئی، در جنوب هند) اجاره کرده و همراه خانواده در فصل سرما به آنجا می رفتم.
در ممرا که بودم ، روزی یکی از شیعیان که با ما آشنا بود به منزل ما آمد و با رویی گشاده و مسرور، برایم تعریف کرد که یکی از مقامات بلند پایۀ شهر (رئیس کلانتری) که هندو مذهب است، سالهاست دلش بچه می خواهد ولی همسرش بچه دار نمی شود و هر چه هم به دکترها مراجعه کرده و داروهای مختلف مصرف نموده نتیجه ای نگرفته است. امروز، که سفرۀ دلش را پیش من گشوده بود، به او گفتم:
- فلانی، تو با پای برهنه در «جلوس» (یعنی مراسم عزای امام حسین علیه السلام) شرکت کن، من تضمین می کنم که امام حسین (ع) حتماً به تو بچه می دهد.
و او هم پذیرفت که چنین کند (در هند، به حرکت با شکوه دستجات عزاداری سینه زن و زنجیر زن در ایام محرم، که گاه در پیشاپیش آنان اسبی نیز به عنوان «ذوالجناح» حرکت داده می شود، «جلوس» گفته می شود. پرشکوهترین مراسم جلوس، در روز عاشور را انجام می گیرد که از صبح تا عصر به طول می انجامد و از انبوه جمعیت شرکت کننده، در طول راه، توسط افراد خیّر با آب و شربت و... پذیرایی به عمل می آید).
عالم مزبور گوید: من به او گفتم، امام حسین (ع) در درگاه الهی – از نظر ما شیعیان- مقامی بسیار والا داشته و ما معتقدیم که گره هایی بسیار مهمتر از این گونه امور، در دستگاه آفرینش به دست این بندۀ برگزیده و مقرّب الهی گشوده می شود. امّا در عین حال ممکن است خدای متعال و ائمه (علیهما السلام) برآورده شدن بعضی حاجات را(به جهاتی که ما از آنها بی اطلاعیم) مصلحت ندانند و خواستۀ این مرد هندو نیز از آن قبیل باشد. در نتیجه، این احتمال وجود دارد که حاجت وی برآورده نشود و آنگاه، اعتقاد او و دیگران به امام حسین (ع) سلب گردد. تو چطور به ضرس قاطع به او قول دادی که در صورت شرکت در مراسم عزای ابی عبداللّه (ع) ، حتماً و جزماً به مطلوب خود خواهد رسید؟!
می گوید: به محض این که این حرف را زدم، فرد مزبور انقلاب حال عجیبی پیدا کرد، اشک چشمانش را فرا گرفت، نگاهی بسیار معنی دار به من کرد و با حالتی که خود مرا نیز شدیداً تحت تأثیر قرار داد گفت: امام حسینی که ما می شناسیم، نمی شود که ما شیعه اش باشیم و به کسی ضمانت بدهیم و او ضمانت ما را رد کند... نه، نه، شفای این مرد هندو را از خدا خواهد گرفت!
گفتار او با آن دل بریان و چشم گریان و لحن سوزان ، مرا سخت تکان داد و با مشاهدۀ سوز و گداز عجیب او یقین کردم که، به عنایت سالار شهیدان(ع) ، مشکل آن فرد هندو بر طرف خواهد شد. لذا رو به او کرده و گفتم:
- فلانی، نترس، من هم – اکنون، با حال خوشی که در تو می بینم- به تو تضمین قطعی می دهم که وعده ای که به این مرده داده ای حتماً محقق شده و او صاحب فرزند خواهد گشت.
بعد هم، در وقت مقرّر ، آن مرد هندو پای برهنه در مراسم عزای امام حسین (ع) شرکت جست و بزودی صاحب فرزند گردید.
عالم مزبور افزود: دکتر فارق عبداللّه (پسر شیخ عبداللّه مشهور به «شیر کشمیر») با من دوستی و صمیمیت داشت. وی، که رئیس حزب «نِشنِل کانفِرِنس» بود، در انتخابات کشمیر رأی آورد و مدتی نخست وزیر محبوب و مقتدر آن ایالت گردید (آن زمان، هنوز قیام اسلامی کشمیر شروع نشده بود و او – و پدرش- در میان طبقات مختلف مردم، از نفوذ و محبوبیت بسیار زیادی برخوردار بودند). باری، دکتر فاروق (که سنّی، و حنفی مذهب بود) در زمان نخست وزیری خویش، یک روز عاشورا از صبح که جلوس در آوردند، خود شخصاً به حالت عزا پیشاپیش دستجات عزادار به راه افتاد و عنان «ذوالجناح» را در دست گرفت و تا عصر آن روز که مراسم پایان یافت، گرسنه و تشنه، به حالت اندوه و انکسار، این عمل را ادامه داد. ایشان به خود من می گفت: من هر چه دارم از امام حسین (ع) دارم و می افزود که: من تا زنده باشم در جلوس امام حسین (ع) شرکت خواهم کرد.
نیز گفتنی است که دستجات عزادار، گاه از ناحیۀ برخی گروههای وهابی مآب مورد حمله و هجوم واقع می شدند. دکتر فاروق عبداللّه ، خود در مراسم شرکت می کرد و همزمان، به نیروهای انتظامی نیز دستور می داد که کاملاً مراقب اوضاع بوده و از حملات احتمالی مخالفین به مردم عزادار جلوگیری کنند. خوب به خاطر دارم که روزی به من گفت: شرکت من (به عنوان نخست وزیر ایالت) در مراسم جلوس، گذشته از تأثیری که در تعظیم و ترویج این مراسم دارد، از وقوع فتنه و آشوب در شهر نیز جلوگیری می کند و مانع جرئت خرابکاران در حمله به صفوف مردم می گردد؛ و علت شرکت من هم – علاوه بر اظهار ارادت به امام حسین (ع) – همین امر است (پایان گفتار عالم مزبور).
2. آقای حیدر آبادی(از ایرانی تبارانی که در هند متولد شده و بیش از 25 سال در آن کشور زیسته است) نیز طی نوشته ای تحت عنوان «یک اعجاز بزرگ امام حسین (ع) در هندوستان» آورده است:
سحر و جادو در بین مردم هندوستان در حد قابل توجهی شایع است و مصیبتهای ناگواری برای بعضی از مردم ایجاد می کند که اغلب علاج هم ندارد. منشأ این عمل غیر انسانی جریانات پلید و جهالت پیشۀ موجود در جامعۀ هند است. در حدود یکصد و بیست سال پیش در یکی از شهرهای کوچک هند در روز اربعین اعجازی بزرگ رخ می دهد که بعد از این رخداد، این محل تبدیل به یک زیارتگاه و شفاگاه می شود و به نام تپه حسین معروف می گردد.
اکثر زائرین تپه حسین، غیر مسلمانان هستند و جهت نجات یافتن از بیماریهای مختلف از جمله سحر و جادو به آنجا می آیند. هر هفته دهها بیمار در مقابل چشمان حیرت زدۀ مردم و بستگان خود آشکارا شفا می گیرند و با خوشحالی و با چهره های بشّاش آنجا را ترک می کنند.
همه ساله در ایّام اربعین امام حسین (ع) تجمّع بسیار عظیمی از پیروان هر دین و مذهب، با اخلاصی غیر قابل توصیف در این مکان انجام می گیرد و طی مراسمی فرشی از آتش مهیّا می شود و قبل از همه یک هندو، عَلَم امام حسین(ع) به دست، حسین حسین گویان با آرامی و خونسردی با پاههای کاملاً برهنه از روی آتش رد می شود.
هر سال شب اربعین ، قبل از شروع مراسم عبور از روی آتش، مسئولین محلّی وایالتی سخنرانیهای کوتاهی ایراد می کنند. در سال 1371 [شمسی] که در این مکان توفیق حضور یافته بودم، در سخنرانی یکی از مسئولین ایالتی که هندو بوده است، جمله ای شنیدم که در کمال سادگی، معرفتی بسیار زیبا از خدا، امام حسین و کلمۀ فداکاری را بیانگر بوده است. وی گفت:
«خالق هستی هر کس را که برای انسانیت فداکاری کند پاداش می دهد و به هر مقدار این فداکاری بزرگتر باشد پاداشی را که می دهد به همان اندازه بزرگتر است؛ و امام حسین (ع) بزرگترین فداکاری را برای انسانیت انجام داده است و لذا همه شاهد هستیم که چه قدری را خالق هستی به امام حسین (ع) عنایت کرده است و در این مکان می توانیم درس بگیریم که اگر برای انسانیت فداکاری انجام بدهیم توسط خالق هستی پاداش آن داده می شود»...
اماکن زیارتی مسلمانان، بهترین تجلیگاه مهر اسلام ناب محمدی(ص) نسبت به انسانها، و همچنین اخلاص، احترام و احساس هندوها نسبت به مقدسات اسلامی در هند می باشد.
3. مرحوم حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ عباسعلی اسلامی ، بنیانگذار جامعۀ تعلیمات اسلامی، در خاطرات خویش که اخیراً منتشر شده، سفر تحقیقی – تبلیغی خویش در اوایل دهۀ 1310 شمسی از ایران به هند و برمه را شرح داده است. وی در بخش مربوط به خاطرات ایام توقف در بمبئی می نویسد:
«ماه محرّم فرار رسیده بود و هندوستان، بخصوص مراکز شیعه نشین آن خود را برای برگزاری مراسم سوگواری مهّیا می کرد. البته قابل ذکر است که تشکیل مجالس سوگواری سرور شهیدان و برپایی مراسم عزاداری خامس آل عبا منحصر به شیعیان نیست، بلکه فرق مختلف اسلامی و حتی پیروان ادیان و مذاهب دیگر نیز خاطرۀ شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) را گرامی می دارند و در این مأتم عالمگیر سوگوارند...
بدون تردید ازمهمترین انگیزهای که ایشان را به این امر وا می دارد ( در حالیکه از نظر ایمان و اعتقاد، با تفکر شیعی کاملاً بیگانه اند) برکات بسیاری است که از رهگذر اقامۀ عزای سرور شهیدان، بدان دست یافته اند. من در اینجا یک نمونه از مشاهدات هندوها را در این ارتباط بازگو می کنم:
در ایام عاشورا دختری هندو به تماشای گروههای عزادار می آمد و زمانی که ایشان به رسم سوگواری به سینۀ خود می کوفتند، وی نیز به تقلید دست به سینه می کوفت. از قضا پس از مدتی، دختر به بیماری مبتلا گشت و بدرود حیات گفت. به شیوۀ هندویان بدن دختر را در آتش نهادند تا سوزانده شود. آتش سراسر پیکر دختر را سوزاند اما دست و سینۀ وی را نسوخت! و این حادثۀ عجیب جلوه هایی از شیفتگی و شیدایی خالصانۀ هندویان نسبت به ساحت مقدّس حسینی را بیش از پیش ساخت. از یکی از اهل منبر شنیدم که می گفت:
سنّت بر پایی سقاخانه به یاد تشنه کامی حضرت سید الشهداء(ع) از اختصاصات و ویژگیهای شیعیان است و به تقلید از ایشان ، هندویان نیز در ایام عاشورا سقاخانه های متعددی بپا می دارند. من روزی در خیابان می رفتم، تشنگی بر من غلبه کرد. در برابر سقاخانه ای توقف کردم تا آب بنوشم، ناگاه متوجه شدم که متصدی سقاخانه هندو مذهب است. لیوان آب را بر جای خود نهادم و حرکت کردم. هندو که علّت حرکت مرا دریافته بود بالحنی آکنده از تأثر گفت:
- آقا! چرا آب نمی نوشید؟ این آب متعلق به ما نیست، این آب به «حسین» تعلق دارد! «حسین» پیشوای ما نیست، امام و رهبر شماست!...
این سخنان چنان انقلابی در روح من بپا کرد که بی اختیار ظرفی پر از آب کرده و نوشیدم.همچنین روز عاشورا ، پس از اتمام مراسم سوگواری ، در معیّت یکی از تجار ایرانی به نام آقا حاج محمد حسن به تراموا سوار شدیم. ترن به میدان «علقه» رسید. اینجا مرکز تجمّع تجار بود و گروهی از تجار ایرانی نیز حضور داشتند. پس از انجام معارفه و آشنایی با ایشان، سخن از عزاداری هندوها و پیروان دیگر ادیان در ایام عاشورا به میان آمد و آقای حاج محمد غضنفر، یکی از بازرگانان ایرانی، توجه ما را به گوشه ای از میدان جلب نمود که دیگهای متعدد غذا، به رسم ایران، به منظور اطعام مردم برپا بود. حاج محمد غضنفر می گفت: آقای اسلامی، این بساط ، متعلق به تجار زردشتی ایرانی است و آنان هه ساله برای حضرت سید الشهداء(ع) خیرات می دهند! آنگاه افزود: البته ایشان عقیده دارند که حضرت اباعبداللّه (ع) «داماد» ایرانیان است؛ چرا که دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه سلسله ساسانی، را به همسری برگزید و این دختر افتخار مادری پیشوای چهارم ، حضرت سید الساجدین(ع) ، را یافت».
مرحوم اسلامی در ادامۀ سفر، از هند به برمه می رود و در محرم سال بعد، در بندر رانگون(پایتخت برمه) مجدداً شاهد هندوها در مراسم عزای حسینی (ع) می گردد. در این زمینه نیز، تحت عنوان «رانگون و عزاداری حسینی» ، می نویسد:
«ایام محرم الحرام از راه رسیده بود و دوستداران سرور شهیدان خود را برای تعظیم شعائر حسینی مهیا ساخته بودند. من پیش از این نیز برگزاری مراسم سوگواری شیعیان را در هند مشاهده کرده بودم و همچنین از ارادت پیروان ادیان و مذاهب دیگر نسبت به ساحت مقدّس حضرت سید الشهداء(ع) آگاه بودم. اینک در «رانگون» نیز برنامۀ مشابهی برقرار بود. از روز هشتم محرم صندوقی بزرگ در حسینیۀ ایرانیان می نهادند و مردم نذرهای خود را درون آن می ریختند.
در این میان ، هجوم زنان هندو قابل توجه بود. گفته شد که ایشان در طول سال به هر مشکلی که گرفتار شوند یا هر ابتلا و بیماری بر ایشان پیش آید ، با حضرت امام حسین (ع) عهد می بندند که اگر از آن مشکل یا ابتلا رهایی یابند در ایام عاشورا هدیه ای به پیشگاه حضرتش تقدیم دارند!
رسم شیعیان در رانگون آن بود که در روز محرم، گروههای عزادار به خیابانها می آیند و به سوگواری می پردازند. ضمناً اسبی را نیز، به منزلۀ مرکب حضرت اباعبداللّه ، با خود همراه دارند و تابوتی را حمل می کنند. من و مرحوم آقای شهیدی در جمع مردم ایستاده بودیم و حرکت گروههای عزاداری را نظاره می کردیم. در این میان عده ای از کودکان با لباسهای الوان در زیر تابوت حرکت می کردند. من از آقای شهیدی سؤال کردم اینان کیستند؟ گفت:
- ایشان همه کودکان هندو هستند که به برکت حضرت سید الشهدا (ع) زاده شده اند؛ این امر در بین هندوها رایج است که هر گاه پدر و مادر فرزندی نیابند، نذر می کنند که اگر خداوند به ایشان فرزندی دهد همه ساله خود و فرزندانشان در مراسم سوگواری اباعبداللّه (ع) شرکت جویند؛ اینک آمده اند تا به عهد و نذر خود عمل نمایند!
همچنین در روز هفتم مرسوم است که زمینی را به طول دو متر، عرض حدوداً یک متر و عمق یک متر حفر می کنند و آن را از هیزم خشک، متراکم و انباشته می سازند. آنگاه آتش در هیزم می نهند. شدّت حرارت آتش به حدّی است که از شعاع بیست متری گودال کسی نمی تواند به آن نزدیک شود. من و مرحوم شهیدی نیز همراه گروهی بیشمار از مردم از فاصلۀ دور نظاره گر مراسم بودیم. در این حال گروهی از جوانان شیعه در حالیکه همه غسل شهادت کرده بودند و همگان پیراهن سرخ بر تن و پرچمی سرخ در دست داشتند، با خاطرۀ شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع) به سوی گودالِ افروختۀ آتش به حرکت آمدند. جوانان ابتدا «یا حسین» گویان گرداگرد گودال ایستادند و سپس به ترتیب درون آتش می رفتند و از سوی دیگر حفره بیرون می آمدند! این عمل آنقدر تکرار گردید تا شعله های آتش به تدریج فروکش کرد و از شدّت حرارت آن کاسته شد. آنگاه جوانان محوطه را ترک گفتند و به سوی جمعیت بازگشتند، در حالیکه از مراسم حضرت سید الشهداء(ع) کمترین اثری از جراحت و یا سوختگی بر بدن ایشان نبود!
گفته می شد که در چندین سال قبل در مراسمی اینگونه، گروهی از اطبای خارجی حضور یافتند و زمانی که مراسم به پایان رسید درخواست کردند که بدن جوانان مذکور را معاینه کنند و بر این گمان بودند که ایشان حتماً بدن و بخصوص پای خود را به ماده ای آغشته کرده اند که آتش بر آن اثری ندارد، اما پس از معاینه اعتراف نمودند که کمترین نشانه ای از وجود مادۀ مخصوصی بر بدن یا پای آنان نیست و عمل یاد شده قطعاً خرق عادت است و به اعجاز شباهت دارد؛ آری:
با کوردل مگویید اسرار عشق و مستی بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی
آن کس که حسین (ع) را نشناخته و عاشورا را ندانسته و تقرّب سرور شهیدان را به پیشگاه الهی ادارک نکرده است، چگونه می تواند به رمز و راز سوگ حسینی پی ببرد؟ و چه سان می تواند منزلت سبط رسول و زادۀ بتول را نزد حضرت رب العالمین در یابد؟
بوعلی سینا در خصوص خداشناسی و معرفت نسبت به ذات پروردگار کلامی دارد وی می گوید:«جلّ جَنابُ الحقّ من أن یکونَ شِرعهً لکلِّ واردٍ بل لایردُ علَیه الاّ واحدٌ بَعدَ واحدٍ».
آستانۀ حضرت رب العزه شکوهمندتر از آن است که هر وارد شونده ای بتواند به آن در آید، آری چه نادرند آنان که توانسته اند به این بارگاه بار یابند!این سخن به تمام معنای خویش نسبت به وجود مقدّس امام (ع) مصداق دارد و چرا این چنین نباشد؟ مگر حضرتش مَثَلِ اعلا و مظهر عظمای خداوندی نمی باشد؟ کیست که یارای آن داشته باشد که ادعا نماید امام (ع) را شناخته است؟ از همین رو در زیارت شریف جامعه... خطاب به ائمۀ هدی (ع) می گوییم:«موالیّ لا اُحصی ثنائکم ولا أبلغُ من المدحِ کُنهکم و منَ الوصفِ قدرکم».سروران من! هرگز نتوانیم والاییهایتان را به شمار آورم و نه به ژرفای مدحتتان رسم و نه آن که ارزشتان را به توصیف آورم!...»نیز در بخش خاطرات ایام اقامت در ایالت مَدرَس هند(که مربوط به چندی بعد از آن تاریخ می شود) با اشاره به حاج میرزا خلیل شیرازی، تاجر خیّر متدین و مُعَنوَنِ مدرس، تحت عنوان «عباسیه و ذکر علی!» می نویسد:آقا حاج میراز خلیل همواره اهتمام بر آن داشت که گره گشای مشکلات عامّۀ مردم محروم باشد و از تمکّن مالی که خداوند به وی عطا فرموده در این راه بهره ببرد و این حسن توفیق وی بود.
نامبرده اخیراً اقدام کرده بود تا برای تازه واردین به مدارس اقامتگاهی بنا نماید به یُمن وجود مقدّس حضرت باب الحوائج عباس بن علی (ع) آن را «عباسیه» نام گذارد.
روزی در معیت ایشان وآقای مولوی محمد مهدی برای بازدید عباسیه رفتیم. کارگران که عموماً هندو به نظر می رسیدند هنگام جابجایی قطعات بزرگ آهن یکصدا می گفتند: علی علی، علی علی ، .... از آقای مولی محمد مهدی سؤال کردم: اینان شیعه اند یا غیر شیعه؟ گفت : نه ، شیعه نیستند، هندویند. پرسیدم: در زبان هندو« علی علی...» چه معنی می دهد؟! گفت: مقصود نام مقدّس امیر مؤمنان علی بن ابیطالب(ع) است. سپس افزود: در سراسر هند عموم مردم اعم از مسلمانان، هندو، نصرانی و یهودی در هر امر دشواری همواره از حضرت امیر المؤمنین علیه الصلاه و السلام استمداد می جویند، مثلاً پهلوان در میدان مسابقه هنگام مواجهه با حریف به صدای بلند فریاد می کشد و نام مقدّس «علی» را بر زبان می راند، یا در هنگام جنگ آنگاه که سپاه آمادۀ یورش به دشمن می شود، فرمانده لشگر فریاد می زند که «نعرۀ حیدری»، سپس لشکریان یکصدا می گویند: یا علی... و حمله آغاز می شود!
از شرکت گستردۀ هندوها در مراسم عزاداری سالار شهیدان(ع) (و حتی به میان آتش رفتن آنان) حکایتهای و گزارشتهای مکتوب و شفاهی دیگری وجود دارد که ضیق مجال، رخصت درج آنها را نمی دهد و برای اهل نظر، همین مقدار که نقل شد وافی به مقصود است.
آری، در عصر ما که قرن ها از «حماسه عاشورا» می گذرد، دهم محرم هر سال در هند و پاکستان هندوهای بسیاری را می بینیم که در عزای امام حسین (ع) شرکت می جویند و حتی بعضا به سینه می زنند و یا در آتش می روند؛ و این در حالی است که تنها نام و یادی از آن حضرت شنیده اند. این گونه کسان، اگر شهدِ دیدار با حسین را می چشیدند و خُلق خوش و کریمانه اش را از نزدیک می دیدند، چه می کردند؟!
منبع:فارس