عقیق: تمام گفتارها و رفتارهای انسان های وارسته، نقشۀ راهی است برای آن ها که می خواهند در مسیر الهی قدم بردارند. به توفیق الهی، زین پس گفتارهایی کوتاه از دروس اخلاقی مرحوم مجتبی تهرانی را برای استفاده علاقه مندان منتشر خواهیم کرد.
افضل اعمال، دوستي براي خدا
حالا من روايتي را در همين رابطه ميخوانم. «أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِمُوسَى هَلْ عَمِلْتَ لِي عَمَلًا قَطُّ»؛ خداوند به موسي گفت آيا تا به حال کاري براي من انجام دادهاي؟ حضرت موسي که پيغمبر مرسل است، گفت: «قَالَ صَلَّيْتُ لَكَ»؛ براي تو نماز خواندهام. «وَ صُمْتُ وَ تَصَدَّقْتُ وَ ذَکَرتُ لَکَ»؛ روزه گرفتم، صدقه دادم و ذکر گفتم. «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ: أَمَّا الصَّلَاةُ فَلَكَ بُرْهَانٌ»؛ خداوند فرمود نمازي که خواندي دليل اين است که تو دين داري و مسلماني. «وَ الصَّوْمُ جُنَّةٌ»؛ روزه هم سپري است که در جهنم نروي. «وَ الصَّدَقَةُ ظِلٌّ»؛ صدقههايي هم که دادي براي اين است که در روز قيامت زير سايهبان آنها قرار بگيري و از حرارت روز قيامت که ميگويند چهقدر زياد است و طولاني، در امان بماني. «وَ الذِّکرُ نُورٌ»؛ ذکر هم که براي اين است که نورانيّت پيدا کني. «فَأَيَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِي»؛ چهکار براي من کردي؟
حضرت موسي در پاسخ درماند. «قَالَ مُوسَى دُلَّنِي عَلَى الْعَمَلِ الَّذِي هُوَ لَكَ»؛ عرض کرد خدايا، خودت مرا راهنمايي کن تا من آن را انجام دهم. «قَالَ يَا مُوسَى هَلْ وَالَيْتَ لِي وَلِيّاً»؛ خداوند فرمود اي موسي! آيا پيوند دوستي با دوستان من برقرار کردهاي؟ يعني آيا شده که به خاطر من کسي را دوست بداري؟ رفاقت براي خدا و رابطه براي خدا، عملي است که براي خدا است. قطع رابطه براي خدا هم هست که آن هم بايد باشد. «وَ هَلْ عَادَيْتَ لِي عَدُوّاً قَطُّ»؛ آيا با کسي به خاطر من قطع رابطه کردهاي؟ «فَعَلِمَ مُوسَى أَنَّ أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّه». پس موسي دانست که بافضيلتترين عمل، دوستي براي خدا، و جدايي براي خدا است. دقت کنيد که تعبير روايت داشت: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ» بالاترين عمل اين است. خيال نکنيد که دوستي يک چيز خيلي ساده است! اصلاً و ابداً اينطور نيست. دوستي براي خدا و دوستي در راه خدا از همه اعمال خير، برتر است و ارزشش نزد خداي متعال، از همه آنها بالاتر است.
دوستي براي خدا، محکمترين دستآويز ايمان
حالا چند روايت ميخوانم و بعد ميگويم که سرّش چيست که اينطور روي آن تأکيد شده است. اين روايات را هم عامه در منابعشان دارند و هم خاصه. از هر دو طريق نقل شده است که: «رُوِيَ عَن رَسُولِاللهِ(صَلَّياللهعليهِوَآلِهِوَسَلَّمَ): أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ». افضل اعمال همين بود که در روايت قبلي راجع به خطاب به حضرت موسي بود. روايت ديگر دوباره از پيغمبر اکرم: «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّهِ». يکي از محکمترين دستآويزهاي ايمان، اين است که براي خدا دوست بداري و براي او دشمن بداري. در منابع خاصّه دارد: «مِن أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ»، ولي در عامه نقل ميکنند: «إنَّ أَوْثَقِ عُرَى الإسلام أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّهِ». مضمونها يکي است. اختلافشان فقط در همين يک کلمه است. هر دو هم روايت را از پيغمبر نقل ميکنند. تمام شد. تعبر ديگري هست از پيغمبر اکرم هست که فرمودند: «الْحُبُّ فِي اللَّهِ فَرِيضَةٌ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ فَرِيضَةٌ». يعني بر روي دوستي براي خدا و دشمني براي او تأکيد شده است.
مراقب دلبستگيهايت باش!
حال سؤالي در اينجا مطرح ميشود که چرا اينقدر روي اين نوع رابطه تأکيد شده است؟ پاسخ اين است که چون اين رابطه نقش سرنوشتساز دارد. اين دوستي و پيوند، يک پيوند سرنوشتساز در ابعاد گوناگون وجودي انسان است. يعني دلبستگي چه در بعد اعتقادي، چه در بعد نفساني و چه در بعد عقلي و چه در بعد رفتاري، اعم از کردار و گفتار، تأثيرگذار است. براي همين است که تا اين اندازه روي اين تأکيد ميکند که مراقب باش رفاقت، دلبستگي و محبّتت في الله و لله باشد. اگر غير اين باشد، براي تو خطرناک است. نعوذ بالله؛ زماني چشمت باز ميشود که ديگر راه برگشت نداري.
دلبستگيهاي انسان، ملاک ارزيابي هر شخص
مطلب ديگري در روايات هست که خيلي هم عجيب است؛ تا اينجا سخن از اين بود که رفيقت را ارزيابي کن و بعد خود رفاقت را محک بزن و عيارش را بسنج، امّا در روايات اين نکته را داريم که اگر ميخواهي خودت را ارزيابي کني باز هم به رفاقتها و دلبستگيهايت نگاه کن! مثلاً من ميخواهم خودم را بشناسم که آدم خوبي هستم يا آدم بدي هستم؟ شما دلتان نميخواهد بفهميد؟ هر کسي ميخواهد اين را بفهمد که خودش آدم خوبي است، يا آدم بدي است؟ با چه چيزي خودمان را بسنجيم؟ معيار سنجش «خودم» چيست؟
حالا من روايت ميخوانم تا مسأله روشن شود. در روايتي جابر جعفي که از اصحاب امام باقر(عليهالسلام) است، نقل ميکند که حضرت فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً»؛ اگر ميخواهي بفهمي که تو از نظر دروني آدم خوبي هستي يا نه، «فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِكَ»؛ به دلت نگاه کن! «نظر» هم که حضرت ميفرمايد، يعني «نگاه با دقت» که با رؤيت فرق ميکند. «فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِكَ»؛ برو به انتهاي دلت، نگاه کن که چه چيزي در آنجا هست. «فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفِيكَ خَيْرٌ»؛ اگر در عمق قلبت ديدي که دوستان خدا و کساني که اهل طاعت خدا هستند را دوست داري و از کساني هم که گناهکاراند و از فرمان الهي سرپيچي ميکنند، خوشت نميآيد، بفهم که تو درون خوبي داري. برو و از انتهاي دلت خبر بگير و ببين در آنجا چه خبر است! حضرت براي اينکه انسان خودش را بشناسد، «دوستي» را مطرح ميکند. «وَ اللَّهُ يُحِبُّكَ»؛ بدان که خدا هم تو را دوست ميدارد. «وَ إِذَا كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ»؛ امّا اگر ديدي، اهل طاعت و بندگي و کساني را که با خدا پيوند دارند، دوست نميداري، و برعکس، اهل معصيت را دوست داري، بفهم که در تو خيري نيست و آدم خوبي نيستي، «وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ». و خدا هم از تو بدش ميآيد. حتي معيار ارزيابي خود انسان هم همين است؛ يعني ببين که آيا حبّ و بغضت في الله هست يا نه.
من دو مطلب را از هم جدا کردم؛ دقّت کنيد! گاهي ميخواهيم دوستي و رفاقت را ارزيابي کنيم، اين مطلبي بود که در ابتداي بحث گفتيم. امّا اگر ميخواهي خودت را ارزيابي کني و ارزش خودت را بفهمي، راه اين است. در اينجا بحث اين است که ميخواهم خودم را ارزيابي کنم. حضرت ميگويد: خودت را نيز با همين دوستي ارزيابي کن! من جداسازي کردم و اميدوارم که انشاءالله، مطلب روشن شده باشد.
رفيقي برگزين که پاپيچت شود!
من بحث را به يک جنبه ظاهري ميکشم که انسان در روابط اجتماعي خود، خودش تشخيص ميدهد که چرا با يک نفر رفاقت دارد و چرا با ديگري رابطه را قطع کرده است. اينطور نيست که انسان تشخيص ندهد. گفتيم که آدم پيش از انتخاب بايد اختبار کند که آيا طرف مقابل مهارگسيخته است يا قيد عقل و شرع دارد. حال که اختبار کرديم و ديديم که مثلاً آدم متديّني است امّا پاپيچ ميشود، بايد ببينيم که براي خدا با او رفاقت ميکنيم يا نه! مثلاً تا من ميآيم حرفي بزنم، ميگويد: پشت سر مردم حرف نزن! اين کار حرام است عزيز من! تا ميخواهم کاري انجام دهم، سنگ جلوي پايم مياندازد، ولي سنگهايش، سنگهاي الهي است. پاپيچم ميشود ولي براي اين است که من خلافي را مرتکب نشوم. آيا با اين آدم رفاقت ميکني يا با کسي که خودش خوب است و کاري به کار تو ندارد؟! خودت ميفهمي که اين رفاقت هر چند که سنگاندازي دارد، ولي به نفع تو است. اين موجب نشود که تو رابطهات را با او قطع کني. اين به نفع تو است که او در هر جايي تو را نهي از منکر کند. دوستي بايد في الله باشد، يعني براي انجام دستورات خدا باشد وگرنه ضرر دارد.
با کسي که براي اصلاح تو با تو کلنجار ميرود قطع رابطه نکن!
البتّه ممکن است که چنين رفيقي و چنين رفاقتي در اين نشئه ماديت و دنيا که موافق با هواي نفس است، خوب باشد و من آن را بپسندم، و اگر مخالف با نفس باشد، من آن را نپسندم، ولي نبايد از اين رفاقت گريز داشته باشي! نبايد از افرادي که براي تو از نظر الهي، نقش سازندگي دارند، نبايد فرار کني! دوستي براي خدا در بعد اجتماعي يعني همين که با چنين افرادي رفاقت کني. ما در روايت داريم که دوست بدار کسي را که با تو کلنجار ميرود؛ براي اينکه تو را اصلاح کند. اين اعتراضها و بگو مگوها موجب نشود که پيوند دوستي الهي شما با يکديگر تضعيف شود. آدمي باش که اگر در رفاقت و دوستي، برخوردهايي پيدا شد که در راستاي اوامر الهي بود، دست از اين رفاقت نکشي! علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «أحبِب فِي اللهِ مَن يُجَاهِدُکَ عَلَي صَلاحِ دِينٍ»؛ کسي که براي نفع دينت با تو کلنجار ميرود را در راه خدا دوست بدار! «وَ يَکسِبُکَ حُسنَ يَقِينٍ». و کسي را دوست بدار که باعث ميشود يقين نيکو پيدا کني! البتّه اين قسمت مربوط به جنبههاي دروني است. يعني او کاري ميکند که تو را از نظر بعد معنوي و پيوند الهي درست ميکند، يقينت را محکم ميکند. کلنجار رفتنش موجب نشود که دوستي بر محور الهي شما ضربه بخورد. برخوردهاي ظاهري با خواستههاي نفساني نميسازد. لذا مواظب باش که به خاطر نفس، دوستي الهي را کنار نگذاري و قطع پيوند در راه هواي نفس نکني!
جمعبندي مطالب
در نتيجه ما به اينجا ميرسيم که محيط رفاقتي نقش سازندگياش از دو محيط قبلي، اَقوي است؛ آن هم نسبت به تمام ابعاد وجودي انسان. لذا در محيط رفاقتي از آنجا که رابطه تنگاتنگ وجود دارد و اين رابطه محبّت را در پي دارد، بايد محور محبّت خدا باشد. رفاقتها بايد براي خدا باشد. رابطه براي خدا، قطع رابطه هم براي خدا! آنجا که ميبينم من نميتوانم کسي را درست کنم و بلکه او ممکن است من را خراب کند، انسان بايدرابطهاش را قطع کند. اين يعني همان معياري که روايات به دست ما داده است: «الحبُّ في الله و البغضُ في الله».
منبع: ابنا
کد خبرنگار:211005