مفسر قرآن کریم تبیین نمود:
حکایت طلافروشی که نمی توانست شام بخورد
استاد انصاریان گفت: کسانی که دنیا را آنچنان که خدا راضی است ساخته اند تمام اعمال شان عبادت است حتی مسافرت، تفریح، خواب و غیره.
عقیق:حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان، مفسر قرآن کریم و استاد برجسته حوزه در جمع عزاداران حسینی گفت: منابع الهی دنیا را دو گونه ترسیم کردند اول دنیایی که افکار و خیالات انحرافی مردم آنها را ساخته و دوم دنیایی که مومنان و صالحان آن را ترسیم کرده اند.
وی ادامه داد: قرآن در سوره ابراهیم درباره دسته اول می فرماید تمام نعمت های الهی را که به دستشان می رسد به خاطر خیال به انعکاس هوای نفس شان تبدیل به کفر می کند.
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان با اشاره به اینکه این گروه تمام وابستگان شان را نیز وارد دوزخ می کنند، گفت: عده ای از حاضران کربلا اقوام شان را نیز آوردند و در حالی که وعده پول، زمین و جایزه ای به آنها داده شده بود.
وی افزود: دنیای دیگر را پروردگار متعال هدفدار ساخته و مردم این دنیا به تعبیر حضرت علی (ع) دنیا را چون معبدی می بینند به این معنا که با وجود تلاش برای کسب حلال همه امورشان را برای رضای خدا انجام می دهند لذا تمام اعمال شان عبادت است حتی فکر، تفریح و غیره.
وی ادامه داد: کسانی که همه چیز را هزینه عبادت می کنند از هوای نفس به دور هستند در مقابل کسی که دنیا انعکاس هوای نفس اش است با وعده های دنیایی 72 تن را قطعه قطعه می کند.
مفسر برجسته قرآن کریم با اشاره به اینکه کسانی که نگاهشان به دنیا خدایی است شب هایشان بسیار دیدنی است به نقل ماجرایی پرداخت: پیرزنی در دهی تنها زندگی می کرد و با توصیه برخی از دهاتی ها به دیدنش رفتیم در میانه صحبت یکی از دوستان گفت این حاج خانم پسری داشت که در جوانی شهید شد پیرزن از شنیدن این صحبت بسیار ناراحت شد و گفت چرا حرف پسرم را می زنید باید حرف پسر ابی عبدالله را بزنید.
استاد انصاریان در همین ارتباط افزود: اینها همان انسان هایی هستند که پیامبر درباره آنها فرمودند خداوند چشمه های حکمت بر دلشان جاری می کند.
وی در ادامه به نقل ماجرایی جالب توجه پرداخت: طلافروشی در حالی که خسته بود به منزل می آید و هر چه خانمش اصرار می کند که شام بخورد این کار را نمی کند همسرش از او می پرسد که چرا شام نمی خوری که او می گوید گویی خداوند با من قهر کرده زیرا امروز کار هیچ یک از بندگانش را انجام ندادند. این طلافروش بلند شد و به همسرش گفت می روم خانه به خانه می گردم تا شاید فرد گرفتاری را پیدا کرده تا بتوانم مشکلش را حل کنم سرانجام جوانی را پیدا می کنند که به شدت گریه می کرد می پرسند چه شده است جوان می گوید دختری در این خانه هست که او را می خواهم اما به دلایل مختلف از جمله اینکه صاحب شغل و پول نیستم او را به من نمی دهند با آنکه نصفه شب بود طلافروش در خانه را زد در همان شب آن جوان را به وصلت آن دختر درآورد و پس از انجام این کار به خانه برگشت و به همسرش گفت الان شام بیاور که می توانم بخورم.
وی ادامه داد: برادرانی که نعمت ثروت مانند این طلافروش را دارند کار خیر انجام داده و به این شکل نزد خداوند صاحب آبرو شوند.
منبع:شبستان