محمدحسین رجبی دوانی در گفتوگوی تفصیلی با تسنیم:
مانندشهدای کربلا درهمۀدورانها میتوانند باشند
رجبی دوانی میگوید: شهدای کربلا امام زمان خود را از نزدیک دیده بودند اما شهدای ما امام خود را بهظاهر درک نکرده بودند. یقین بدانید برخی از این شهدا اگر در عصر امام حسین(ع) بودند از برترین یاران امام حسین(ع) میشدند.
عقیق:محمدحسین رجبی دوانی، پژوهشگر تاریخ اسلام و استاد دانشگاه امام حسین (ع) از ممتازترین چهرههایی است که میتوان با او مستندترین ارجاعات تاریخی را تا دوره معاصر دنبال کرد و به اکنون رسید. گفتوگوی ما با این اندیشمند و مورخ تاریخ و تمدن اسلامی و مولف کتابهای «کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی»، «تاریخ تحلیلی دوران امامت امیر المومنین علی (ع)»، «ترجمه و تلخیص و بازنویسی لهوف سید ابن طاوس» سعی میکند دریچههایی از رخداد تاریخی , فراتاریخی حماسه سیدالشهدا (ع) را در هر دو وجه گذشته و امروز به موازات هم پیش ببرد.
جناب دکتر رجبی دوانی! گاهی این تعبیر به ذهن میرسد که رخدادهای تاریخی مثل ماهیانی که به آب نیاز دارند نمیتوانند بیرون از زمان بایستند اما گاهی انگار معجزههایی پیش میآید و برخی رخدادها از دایره زمان بیرون میافتند و به مانایی و بیزمانی میرسند که از آن جمله اتفاقی است که در عاشورا روی میدهد. درک من از «کل یوم عاشورا کل ارض کربلا» یعنی آن وجه فرازمانی و فرامکانی آنچه در کربلا و عاشورا روی میدهد اما در آنجا متوقف نمیماند و عصرها را درمی نوردد و مثل نسیمی جانها را به گشایش میکشاند. دوست دارم بدانم نگاه یک مورخ به این شعار چه میتواند باشد؟
این عبارت که البته عبارت ارزشمندی است حدیث و کلام بزرگان و معصومین (ع) نیست و در دوران متأخر رایج شده است اما از هر کسی که باشد کلام حکیمانهای است. شما امروز میبینید دنیا به سبب رویگردانی از اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام خود را در معرض سختیها و تباهیها قرار داده است. اگر ولایت اهل بیت (ع) بعد از پیغمبر اکرم (ص) بر جامعه اسلامی پرتوافکنی میکرد، بشریت نجات مییافت و عدل و داد بر جهان سیطره پیدا میکرد و جهان به این شقاوتی که در این 14 قرن دچارش شده نمیرسید. وقتی شقاوت بشریت و به ظاهر مسلمانها به جایی رسید که حجت بزرگ الهی، چراغ هدایت و کشتی نجات خویش را از بین بردند آن اضمحلال معنوی در عصرها اتفاق افتاد و مشخص شد انتظار عدل و داد و رشد معرفتی به آخرالزمان و ظهور آقا امام زمان (عج) محول شده است.
کل یوم عاشورا کل ارض کربلا میخواهد بگوید این رویایی حق و باطل در همه زمانها و دورانها پدید میآید لذا اگر کسی در پی سعادت و رستگاری است و میخواهد شرافتمندانه زندگی کند و بمیرد، همان راه امام حسین (ع) را طی خواهد کرد. آن وجود مقدس نه تنها برای مسلمانان آزاده بلکه همه آزادگان جهان، سمبل و نمونه والای رستگاری و آزادگی و نجات است. امام با وجود آنکه از نظر امکانات و یاران در مضیقه عجیبی بودند اما حاضر نمیشوند در برابر ظلم و زور زانو بزنند.
اشارهای به رویایی حق و باطل در همه دورانها و زمانها داشتید. در طول تاریخ کم ستیزی اتفاق نیفتاده که در آن انسانهای بیگناه در جنگهایی که دیگران شعله آن را برافروختهاند ناجوانمردانه کشته شدهاند یا انسانهایی که در برابر ظالمان به پا خاستهاند و برای دفاع از سرزمین جغرافیایی و اعتقادی و باورشان جنگیدهاند اما انگار هیچ کدام از این مصافها و ستیزها و مقابلهها آن درخشش و تلألو و مانایی قیام حضرت اباعبدالله (ع) را ندارند. این تفاوت از کجا میآید؟
بله در تاریخ شاهد بودهایم برخی در اقلیت بودهاند و در مقام دفاع برآمدهاند. افرادی در منطقهای مورد هجوم واقع میشوند و مردانه در برابر دشمنی که برتری تعدادی و ادواتی داشته ایستادهاند و مقابله کردهاند و از بین رفتهاند اما تسلیم نشدهاند. ما این نمونهها را سراغ داریم اما اینکه کار امام حسین (ع) و یاران امام جاودانه شد و آن را متمایز کرد این است که امام حسین (ع) ناجوانمردانه به دست کسانی به شهادت رسید که او را به عنوان منجی و هدایتگر خود دعوت کرده بودند و تعهد شرعی و اخلاقی داده بودند که او را یاری کنند.
تاریخ یاد ندارد کسانی، فردی را که به صلاح و درستی و پاکی شهره است دعوت کنند که به عنوان منجی سوی ما بیا، ما خون خود را در راه تو نثار کنیم تا تو ما را نجات دهی و حتی اگر ما از بین رفتیم فرزندان ما از نعمت رهبری تو برخوردار شوند، آن وقت آن همه ناجوانمریها را در حق همان که او را منجی خطاب میکردند روا بدارند. اگرچه تکلیف امام حسین (ع)، ایستادن در برابر چنین فاجعهای است که با حاکمیت یزید، دین در خطر نابودی است و امام باید میایستاد و اگر حتی کسی ایشان را یاری نمیکرد تکلیف بر امام بود که بایستد، اما وقتی مردم دعوت کردند که تو برای نجات ما به سوی ما حرکت کن امام به خاطر معرفت رحمانی که دارد و میخواهد مردم را از شقاوت نجات دهد به سوی آنها حرکت میکند اما جفای عجیبی به امام میشود، این همان واقعه استثنایی است که در تاریخ روی داده است. کسانی نه با یک مهاجم بلکه در حق مهمانی که خود دعوت کردهاند چنین ظلمی را روا بدارد، دعوت کنی به خانه و آن همه جنایت کنی. این همان بزرگترین مظلومیت تاریخ است و ما سراغ نداریم قومی و ملتی با ناجی خود چنین رفتاری داشته باشد و آن ناجی به دست همانهایی که او را برای نجات فرا خوانده بودند به شهادت برسد.
امروز در شبکههای مجازی، رویکردهای انحرافی با ژستهای روشنفکری شکل گرفته است. آنها مخالفت صریحی با امام حسین (ع) ندارند و حتی خود را مدافع فرهنگ حسینی (ع) هم معرفی میکنند منتها به شکل زیرکانهای از در مخالفت با مراسمها و آیینهای عاشورایی برمی آیند. به اسم عقلگرایی مینویسند که امام حسین (ع) به شعور نیاز دارد نه به شور، به شک نیاز دارد نه به اشک. از آن طرف هم البته این چالش وجود دارد که نکند ما صرفا در یک بعد از ابعاد عاشورا متوقف شویم. شما بهتر از بنده میدانید که ابعاد معرفتی و اخلاقی و سیاسی و عرفانی و فلسفه قیام امام حسین (ع) وجوه کم اهمیتی نیستند و اگر صرفا ما یک بعد را بخواهیم برجسته کنیم آسیبزا خواهد بود. من فقط اشاره میکنم به آن جمله معروف حضرت زینب کبری (س) که در توصیف آنچه بر شهدا و خاندان و اهل بیت (ع) در روز عاشورا و پس از آن گذشته میفرماید: «ما رأیت الا جمیلا / من جز زیبایی ندیدم» که انصافا نیاز دارد فحوای این معرفت اصیل و عالی برای جامعه ما شکافته شود و تحلیلیتر در این باره برخورد کنیم. دیدگاهتان درباره این دو ضلع و زاویه چیست؟
بله، معلوم است که ما نباید گرفتار افراط و تفریطها باشیم. اینکه کسی بگوید آن بعد عاطفی و حزن انگیز و احساسی باید برچیده شود زاویه نگاه جامعی ندارد چون اساسا آن بعد عاطفی هم بیدارگر است. بنابراین ضرورت دارد اما این هم حرف درستی است که امام حسین (ع) قیام نکرد که کشته و فقط در مصیبت او گریسته شود بلکه آن حضرت راه نجات و فلاح را به آزادگان عالم آموخت و از این حیث معلوم است هر کدام از ما باید از خود بپرسد چرا جامعهای به آن درجه از رخوت و سقوط میرسد که با امام و منجی خود آن گونه برخورد میکند. در این صورت واکاوی آن درسها، آموزهها و عبرتها بسیار مهم خواهد بود و چراهای متعددی باید پاسخ داده شود. چرا جامعهای به آن بدبختی و شقاوت میرسد که صدای استغاثه امام را پاسخ نمیدهد و زمینه شهادت او را مهیا میکند. حال پیامد این قضیه چه خواهد بود؟ آیا فقط منجی از میان برداشته شده است یا نه، جامعه تاوان سنگینی را خواهد داد و بدبختی دنیا و آخرت نصیب آن مردمان خواهد بود؟
اگر حماسه حسینی (ع) از این بعد دردآور است و چنین جنایتی در تاریخ بیسابقه است اما این حماسه از جهات متعددی درسآموز و عبرت آفرین است و مسلما این ابعاد باید مورد کنکاش قرار گیرد. به خاطر اینکه در هر زمانی امکان رویارویی حق و باطل و مصاف با حاکمیت ظلمه و جور وجود دارد. بنابراین آن درسها و عبرتها همیشه باید جلوی چشم باشد.
اما اینکه حضرت زینب (س) چنین حادثه دلخراش و تکان دهنده و مصیبت عظمایی را زیبایی میبیند برجستهسازی آن بعد ارزشمند عمل به تکلیف الهی است. همین زینب (س) که این قدر روح محکمی دارد از عواطف و احساسات سرشار است وقتی عصر عاشورا بر بالین برادر و پیکر قطعه قطعه شده امام وارد میشود چنان نوحه سرایی میکند و با تعابیری حزین و سوزناک در این عزاداری بزرگ اشک میریزد و سخن میگوید که به نقل از راوی – راویای که در سپاه و سوی دشمن است – دوست و دشمن با شنیدن سخنان زینب (س) میگریند. اما همین زینب (س) در برابر عبیدالله ابن زیاد وقتی آن ملعون به حضرت زینب (س) میگوید دیدی خدا با عزیزانت چه کرد؟ آن پاسخ کوبنده، درخشان و زیبا را میشود که: «ما رأیت الا جمیلا». در واقع حضرت با این پاسخ میخواهد بگوید تو فهم این موضوعات را نداری، شهدای ما به عهد خود با خداوند عمل کردند و بهترین درجه عبودیت و اطاعت از خدواند را نشان دادند. اصلا شهید یعنی گواه به حقیقت و آن شهدا با استقبال از چنین مرگی خود را به خدای خویش رساندند. همه آرزو دارند کاری کنند که خدا از آنها راضی باشد و آنها در عالیترین سطح جانفشانی کردند و به رتبهای رسیدند که آن گونه مورد پسند خداست، اما تو فهم اینها را نداری. تو ظاهر دستهای بریده و سرهای بریده و بدنهای قطعه قطعه شده و خونهای ریخته را میبینی اما آنچه بر شهدای کربلا گذشته، زیباترین درجه از عبودیتی است که عابدان آرزویش را دارند و به گرد آن نمیرسند. لذا حضرت در ادامه عبارت معروف «ما رأیت الا جمیلا» میفرماید اینها گروهی بودند که به عهد و پیمان خود با خدای خویش عمل کردند و به زودی خدا بین تو و آنها را جمع خواهد کرد. آن روز مشخص خواهد شد چه کسی پیروز است و چه کسی باخته است. در آخر کلام هم ضربه نهایی و تیر خلاص را به آن ملعون میزند، وقتی او را پسر مرجانه خطاب میکند.ای پسر مرجانه! تو باختهای و حالی نیستی. تو به ظاهر پیروز شدهای و جشن گرفتهای و ما را شکست دادهای اما آن سرها به زیبایی به تکلیف خود عمل کردند.
از جمله نقاط تمایز حادثه عاشورا با جنگهای مشابه، نوع رفتارهای خاص امام حسین (ع) است که اتفاقا آن بعد عاطفی را تشدید میکند و فضای قرابت و همذات پنداری را تقویت میکند. ما در جنگهای معمول و کلاسیک، این فضا را نداریم که مثلا کسی با طفل شیرخواره و اهل بیت (ع) خود وارد چنین فضایی شود. شما در این جنگ از یک طفل شیرخواره تا پیرمردها را میبینید، از کودک و نوجوان تا جوانها، مرد و زن و همه آن عواطف بشری نمایندگانی در این روز بزرگ دارد. متفکران هر کدام از زاویهای به این اتفاق نگاه کردهاند. زاویه نگاه تاریخی شما به این بحث چیست؟
انسان وقتی نگاه میکند میبیند امام حسین (ع) به قصد جنگ حرکت نکرد. امام آمد به دعوت مردم کوفه به شهر آنها وارد شود. کوفه یک شهر نظامی بود. مثل دورانی که امیرالمؤمنین، کوفه را مقر حکومت قرار دادند و خانواده و فرزندان خود را به کوفه آوردند. از امام حسن (ع) و امام حسین (ع) که ازدواج کرده بودند، تا حضرت زینب (س) که با همسر و فرزندان خود از مدینه حرکت کردند و در کوفه مستقر شدند. کوفه در واقع خود را پذیرای ورود امام نشان میداد و اینها میگفتند اگر جنگی برای مقابله با یزید درگرفت، مردم نظامی کوفه که دهها هزار نفر بودند تحت فرمان امام حسین (ع) به مقابله با او بروند اما وقتی امام حسین (ع) آن گونه مورد ظلم و بیوفایی قرار گرفت و آن نابکاران عهد و پیمان خود را شکستند و کار به آنجا رسید، امام میتوانست به شیوهای همسر و زنان و کودکان همراهشان را روانه جای دیگری کنند که در عرصه نباشند اما آن خاندان و بزرگواران امام را همراهی کردند. آنها میتوانستند از میانه راه برگردند چون خبر شهادت مسلم و هانی و قیس ابن مسهر به کاروان کربلا رسید، اما یک نفر حاضر نشد برگردد و امام زمان خود را تنها بگذارد. در واقع آن زنان و کودکان و اهل بیت وظیفه خود میدانستند تا آخرین لحظات در کنار امام خود بمانند.
اهل بیت (ع) که جای خود دارد، عمر بن جناده که نوجوانی 12 ساله است و با مادر خود از کوفه به کربلا آمده وقتی پدرش صبح عاشورا به شهادت میرسد این نوجوان عصر عاشورا نزد امام میآید و از امام اجازه میخواهد به میدان برود. امام میفرماید پدر تو به شهادت رسیده است و داغ تو برای مادر سنگین است. جالب اینجاست که این نوجوان بصیر بیدار ولایی و بامعرفت به امام عرض کرد: مادرم لباس رزم را بر تنم کرده است. دقت کنید که خیلی حرف است. زنی که ساعاتی پیش همسر خود را از دست داده به این راحتی از پاره تن خود میگذرد و با اینکه میداند فرزند دلبندش قطعا کشته خواهد شد خود جامه رزم را بر تن فرزند میکند تا امام زمان خود را یاری کند و ولایت را تنها نگذارد.
موضوعی که اینجا پیش میآید همین است که امروز مردم ما، نسل ما و همه کسانی که خود را شیعه میخوانیم به ذوات مقدس اهل بیت (ع) نخواهیم رسید. ما نمیتوانیم مثل حضرت عباس (ع) باشیم و به جایگاه قاسم ابن الحسن (ع) برسیم که آن تصویر درخشان از مرگ را پیش چشم ما و همه آزادگان و مردمان میگذارد که «احلی من العسل» اما ما میتوانیم مثل عمر بن جناده باشیم. اگر کودکان و نوجوانان ما تربیت الهی داشته باشند این الگوها دست یافتنی است. این طور نیست که این چهرهها استثنایی بودند و قابل تکرار نباشند.
شما به عابس ابن ابی شبیب شاکری نگاه کنید. این مرد بزرگ و الهی با آن معرفت عمیق به ولایت، با آنکه پیرمرد است اما در کربلا حاضر شده، بسیار روشن ضمیر و آگاه و بصیر به میدان میرود و چنان میجنگد که در جنگ تن به تن کسی حریف او نمیشود. به گونهای که وقتی عمر سعد میبیند عابس، عده زیادی را در جنگ تن به تن به هلاکت میرساند دستور میدهد پیرمرد را سنگباران کنند. سنگ بر او میبارانند و عابس وقتی ناجوانمردی آنها را میبیند برای اینکه از شدت ضربات کاسته نشود زره را از تن جدا میکند و سینهاش را نشان میدهد و میگوید بزنید، شما که مرد میدان نیستید بزنید.
خب چهرههایی مثل عابس که از معصومین (ع) نیستند، قابل دسترساند و اتفاقا ما اگر اینها را الگو نگیریم راه به خطا رفتهایم. من بر این باور دارم که برخی از شهدای بزرگوار ما در انقلاب و دفاع مقدس به سطح شهدای کربلا رسیدند و چه بسا از برخی شهدای کربلا برتری دارند. پس معلوم میشود شهدای کربلا قابلیت الگوبرداری دارند و همانندان آنها میتوانند در همه دورانها حضور داشته باشند.
بحث الگوگیری که اشارهای داشتید به نظرم بسیار کلیدی و مهم است. گاهی در منابر و مداحیها نوعی فضاسازی صورت میگیرد که مستمعان و مخاطبان به جای آنکه امیدوار باشند که آنها هم در همین مسیر پرافتخار بندگی خالصانه قرار گیرند نوعی ناامیدی و کوچک شمردن مستمعان و تحقیر کردن آنها به چشم میخورد.
ببینید. سرآمد خلقت و برجستهترین چهره آفرینش، وجود مقدس پیامبر (ص) است. طبیعی است کسی به گرد پای پیامبر (ص) نرسد، حتی نفر دوم خلقت امیر المؤمنین (ع) وقتی میخواهد رابطهاش با پیامبر را تبیین کند میفرماید «انا عبد من عبید محمد (ص) / من بندهای از بنگان محمدم». یعنی جایگاه خود را در برابر پیامبر (ص) این گونه تبیین میکنند. اما شما میبینید توصیف قرآن درباره همین پیامبر (ص) این گونه است: «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی / پیامبر بگو من بشری مثل شما هستم تنها فرق میان من و شما این است که بر من وحی میشود» و باز در همین قران میآید که: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه / رسول الله (ص) اسوه و الگوی حسنه برای شما هستند.» معنای این آیه کاملا روشن است. بله ما هر اندازه هم که در مسیر حقجویی و معرفتافزایی و دانشاندوزی قرار بگیریم به پیامبر (ص) نخواهیم رسید، اما این مانع از آن نمیشود که ما هم در حد توشه و توان در این راه قدم برداریم، اگر رسول الله (ص) 100 است، ما هم میتوانیم نمرهای بگیریم. اگرچه 100 نمیشویم اما میتوانیم به دنبال آن بزرگ مرد و امیرامؤمنین (ع) و فرزندان او باشیم. لذا وقتی خداوند، سرآمد خلقت را به عنوان آیت و نشانه راه راستین قرار میدهد چرا شهدای کربلا و یاران امام در چشم ما دست نیافتنی بیایند. قاعدتا هم ما نباید مسأله را طوری تبیین کنیم که اینها موجودات استثنایی بودند و ما فقط باید به سر و سینه بزنیم و گریه کنیم.
من باز در اینجا میخواهم تأکید کنم شخصا معتقدم برخی از شهدای ما در قیاس با بعضی از شهدای کربلا نه تنها چیزی کم ندارند، بلکه شاید حتی برتری داشته باشند. این را با دلیل و برهان عرض میکنم.
حرّ بن یزید ریاحی یا زهیر بن قین قبل از دیدار با امام حسین (ع)، دشمن سرسخت امام بودند به خصوص زهیر که عثمانی بود و کینه امیرالمؤمنین (ع) را در دل داشت، اما با یک چرخش به سمت حق میگردند. همان حرّ که لرزه بر اندام فرزندان امام حسین (ع) انداخته بود و امام را رنجاند در صف حق قرار میگیرد. آن وقت شما به شهدای ما نگاه کنید که با عشق به امام حسین (ع) و زیارت و آزادسازی کربلا به جبههها رفتند و عاشقانه جانشان را نثار کردند.
شهدای کربلا، امام زمان خود را از نزدیک دیده بودند اما شهدای ما امام حسین (ع) را به ظاهر درک نکرده بودند. یقین بدانید برخی از این شهدا اگر در عصر امام حسین (ع) بودند از برترین یاران امام حسین (ع) میشدند. همچنان که حضرت امام میگویند وصیتنامههای شهدا را نگاه کنید. انسان با دقیق شدن در وصیتنامههای شهدا میفهمد اینها به چه درجاتی رسیدند. اینها راهی که زاهدان و علما و عارفان 100 ساله میروند یک شبه طی کردند و به آن درجات رسیدند، بنابراین هیچ تردیدی وجود ندارد در هر عصری میتوان به آن مقامات و جایگاهها رسید و اشتباه است اگر ما به گونهای رفتار کنیم که انگار ما موجودات حقیر و غیر قابل مقایسه با آن بزرگان هستیم.