کد خبر : ۴۰۲۶۶
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۱
سلوك با زيارت عاشورا (1)؛

مدخل ورود به خونخواهي سيد الشهداء در ركاب امام زمان

انسان در زیارت عاشورا خدا را قسم مي دهد كه همين طور كه به من لطف كردي و من را به امام حسين(ع) محترم شمردي، اين روزي را هم به من بده كه از خونخواهان حضرت در ركاب امام زمان(عج) باشم.
عقیق: در زيارت شريف عاشورا معارف بلندي بيان شده است كه مقامات سلوكي و مسير ما را در استفاده از عاشورا معين مي كند. زيارت عاشورا و سيري كه براي زائر در اين زيارت اتفاق مي افتد در يك نگاه كلان، در دو قسمت يا فراز اصلي مطرح مي شود: قسمت اول، به «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» ختم مي شود. تا اينجا، سير و سلوك كامل ما در اين دنيا با آن به پايان مي رسد.

بعد از اين تحول و سيري كه براي زائر اتفاق مي افتد، توجه و نگاه عميق و جديدي به حادثه عاشورا است كه با «اَللهمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ تَبركَتْ به بنوامَيَةَ وَ ابْنُ اكِلةَ الأَكبادِ» به آن توجه داده شده است؛ اين مقدمه، براي آن است كه انسان براي آن لعن جامعي كه صد مرتبه تكرار مي شود، آمادگي پيدا كند. پايان قسمت دوم، دعايي است كه در سجده انجام مي گيرد و سجده قرب زيارت عاشوراست.

 اگر كسي مواقف و مراحل زيارت عاشورا را طي كرد و سالك با بلاي عاشورا شد، يك سلوك كامل انجام داده است. اين سير و قبض و بسطي كه زائر با زيارت دارد او را به يك سلسله طلب ها و دعاها و اجابت در اين خواسته هاي رفيع مي رساند؛ يعني قفل دلش برداشته مي شود و دهانش به اين دعاها باز مي شود. اين دعاها (كه حدود دوازده دعاست) در واقع نوعي رفت و آمد با خود زيارت دارد و تحول حالي كه در متن اين زيارت براي زائر حاصل مي شود او را وارد مقامات ادعيه مي كند؛ لذا اين دعاها پراكنده است و هر كدام متناسب با همان مقام زيارت، حاصل مي شود.

سلام و لعن

در زيارت عاشورا سلام هايي به وجود مقدس سيدالشهداء(ع) و اصحاب و اهل بيت ايشان داده مي شود كه يك نوع دعاست. عظمت آنها و عبادت هاي آنها، موجب صلوات و دعاست. دعاي ديگر، لعن بر دشمنان ايشان است. لعن يعني دعاي براي دوري رحمت خداي متعال از دشمنان. يعني انسان تقاضا مي كند: خدايا تو كه ارحم الراحميني و رحمتت واسعه است اينها را از آن رحمت خاصه و رحيميه خود دور كن. در واقع، جمال عبادت سيدالشهدا(ع) ما را به سلام دعوت مي كند و زشتي كار دشمن هم ما را به لعن مي كشاند؛ يعني موضعمان نسبت به دو جبهه، مشخص مي شود.

اين لعن عبادت بزرگي است كه ما را از سقوط و انحطاط و از خطر امواج فتنه كه از دستگاه شياطين جني و انسي مي آيد، حفظ مي كند. گويا مؤمن خودش يكي از قلاع (قلعه ها) و سنگرهاي اسلام است و شياطين سعي مي كنند اين سنگر را با امواج ظلماني خود فتح كنند و اگر كسي به آنها پيوند بخورد ملعنت ها و شيطنت هاي آنها انسان را مي گيرد.

در روايتي، امام صادق(ع) در توضيح اينكه چرا پيروان امام جائر، دين ندارند و پيروان امام عادل، سرزنش نمي شوند، فرمودند: چون سيئات امام جائر، حسنات دوستدارانش را از بين مي برد و حسنات امام عادل هم سيئات دوستدارانش را نابود مي كند.(1) وقتي امام(ع) حسنه خودش را در كفه ترازوي شما گذاشت همه سيئات و ظلمات محو مي شوند و آن طرف، وقتي گناه يزيد (لعنه الله) را در كفه طرفدارانش بگذاريد، ديگر نماز و ساير اعمال به چه كار مي آيد!

شياطين و ائمه جور، امواج ظلمات و سيئات خود را مي فرستند و مي خواهند همه ما را غرق كنند؛ «لاُزَيِّنَنَّ لَهُمْ وَلاُغْوِيَنَّهُمْ»(حجر/39) و «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40) و «لاَقْعُدَنّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ. ثُمّ لاَتِيَنّهُمْ مّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ»(اعراف/16) و ... . در اين جنگ باطني، چه چيزي مانع نفوذ اينها مي شود؟ لعن. انسان بايد دشمنان خدا را لعن كند و خود قرآن كريم هم مكرراً آنها را لعن مي كند. اگر مداومت بر اين لعن ها نباشد امواج فتن بني اميه، ما را هم با خودش غرق مي كند. در رواياتي آمده است كه اگر كسي دعاي لعن را بخواند مانند كسي است كه در ركاب رسول خدا(ص) در روز بدر، تيراندازي كرده است. مگر آنها چه كار مي كردند؟ آنها جلوي فتح قلعه هاي اسلام را مي گرفتند؛ و اينجا هم همين طور است. البته گاهي اوقات، لعن انسان، فقط سنگر خودش را محفوظ نگه مي دارد اما برخي آنقدر لعن شان قوي است كه يك جبهه را عقب مي زند و امواج ظلماني آنها و شعله هاي جهنم را خاموش مي كند.

حقيقت لعن با ورود به فضاي عاشورا دريافت مي شود. اگر كسي وارد عاشورا نشود جسارت و جرأت اين دعا در او پيدا نمي شود. اگر وارد عاشورا شديد مي بينيد اين دشمني كه اين قدر قيافه حق به جانب و مدافع حقوق بشر و آزادي و... مي گيرد اگر پايش بيفتد به كودك لب تشنه شش ماهه، بين دو نهر آب، روي دست پدرش، تير مي زند؛ آن وقت است كه انسان مي تواند شمشيرش را از غلاف بيرون بكشد. و گرنه فطرت انسان اجازه نمي دهد كه به راحتي، يك مرغ يا حتي يك پشه را بكشد. چطور مي شود كه در صحنه اي مالك اشتر شمشيرش را در مي آورد و از اين طرف لشكر دشمن داخل مي رود و از آن طرف بيرون مي آيد! چطور مي شود مثل اميرالمؤمنين(ع) با آن رأفت و دلسوزي كه محبتش به امت از پدر به فرزند بيشتر است، در جنگ صفين، از اين طرف شمشيرش را مي گذارد و از آن طرف لشكر خارج مي شود؟ وقتي انسان ببيند كه آنها چه مي كنند و باطن جهالت و شرارت و شيطنت آنها چيست، آن وقت است كه اين حجاب، كنار مي رود و مي فهمد كه اينها چه موجوداتي هستند و بايد از اين طرف شمشير بگذاري و از آن طرف در بيايي. انسان تا اين باطن را نبيند چطور مي تواند شمشير بكشد و خون بريزد؟ مگر آسان است؟

خون ريختن يا بايد بر اساس شهوات و غضب مادي انسان باشد كه دستگاه شيطاني همين كار را مي كند و مثلاً جنگ اول و دوم جهاني را راه مي اندازد و بمبي مي اندازد و صد هزار انسان را نابود مي كند. اين غضب و شهوت را كه ما نمي خواهيم؛ در جنگ اسلامي، غضب الهي است كه خود را نشان مي دهد. بايد ديد غضب الهي چه وقت و چگونه تحريك مي شود؟ انسان وقتي به متن حادثه عاشورا برود و زشتي فعل دشمنان خدا را ببيند، چنين غضبي پيدا مي كند.

خود امام حسين(ع) در روز عاشورا كه دلش تا يك لحظه قبل براي دشمنان مي سوخت و مي فرمود: «من خير شما را مي خواهم، اجازه بدهيد حجت را بر شما تمام كنم و حرفم را بزنم، چرا هلهله مي كنيد و ...»، يك لحظه بعد وقتي مي گويند: «بُغضاً لِاَبيك»، ذوالفقار را از اين طرف لشگر دشمن مي گذارد و از آن طرف بيرون مي آيد! راوي مي گويد: تا حالا نديدم يك آدم مجروح غصه دار گرسنه و تشنه و ... اين گونه مبارزه كند. (فو الله ما رأيت مكثورا قط قد قتل ولده و أهل بيته و أصحابه أربط جاشا منه)(2) اينجا جاي دلسوزي نيست. آنجا كه خدا عذاب مي كند اگر دلت سوخت، خودت هم مستحق عذاب مي شوي! و اين دلسوزي، علامت ضعف ايمان است. آنجا كه خدا عذاب مي فرستد و يا وليّ خدا (كه معدن الرحمه است) به اذن الله عذاب مي كند، جاي دلسوزي نيست؛ اين اشفاق و محبت، اشفاق انحرافي و محبت انحرافي است و اشفاق و محبت خدايي نيست. خدايي كه ارحم الراحمين است اشد المعاقبين هم هست؛ «أنَّكَ أرْحَمُ الرّاحِمينَ في مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ أشَدُّ الْمُعاقِبينَ في مَوْضِعِ النَّكالِ وَ النَّقِمَةِ»(3) هر دو، خوب است. هم جهنم خوب است هم بهشت. اميرالمؤمنين7، فقط قاسم الجنه نيست، «قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ»(4) است؛ هم «نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَي الْأَبْرَارِ» است و هم «نَقِمَتِهِ عَلَي الْفُجَّار».

خونخواهي از مدخل عظمت پيدا كردن مصيبت سيدالشهدا

بعد از آن سلام و لعن ها، اولين دعا اين است كه: «لَقَدْ عَظُمَ مُصابي بِكَ فَاَسئلُ اللهَ الَّذي اَكرَمَ مَقامَكَ وَ اَكْرَمَني اَنْ يرزُقَني طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ صَلي اللهُ عَلَيهِ وَ الِه»(5) اگر مصيبت سيدالشهداء(ع) در قلب كسي بار انداخت و فوران پيدا كرد و عظمت اين مصيبت در دلش تجلي يافت و فهميد كه چه اتفاقي افتاده است، آماده مي شود براي «اَنْ يرزُقَني طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنصُورٍ». لذا انسان خدا را به حق سيدالشهداء(ع) قسم مي دهد كه خدايا همينطور كه به من لطف كردي و من را به امام حسين(ع) محترم شمردي، اين روزي را هم به من بده كه جزو خونخواه هاي سيدالشهدا(ع) در ركاب امام زمان(عج) باشم. اگر عظمت مصيبت سيدالشهداء(ع) در دل كسي واقع شد، مدخل ورود به خونخواهي سيد الشهداء(ع) در ركاب امام زمان(عج) است.

اين اولين دعاست و عبادت عظيمي است؛ چون غضب كردن براي خدا و امام(ع)، خيلي خوب است و از رشته هاي محكم ايمان است؛ «اَوْثَقُ عُرَي الايمانِ الْحُبُّ في اللهِ وَ البُغْضُ فِي اللهِ وَ تَوالي اَوْلياءِ اللهِ وَ التَّبَرّي مِنْ اَعْداءِ اللهِ»(6) دستگاه شياطين گناه عظيمي را مرتكب شده كه ماجراي آن تمام نشده است. هر كسي راضي به اين گناه باشد، داخل در آن است و هر كسي ساكت باشد معاقب است و لذا حتما بايد مقابل آن، موضع داشت. جزو اعظم عبادات اين است كه انسان به جايي برسد كه دلش بخواهد خونخواه ولي خدا باشد و دلش شور بزند كه بيايد و در صف درگيري با دشمنان بكشد و كشته شود. «اَسْئَلُكَ اَنْ تَجْعَلَ وَفاتى قَتْلاً فى سَبيلِكَ تَحْتَ رايَةِ نَبِيِّكَ مَعَ اَوْلِياَّئِكَ وَ اَسْئَلُكَ اَنْ تَقْتُلَ بى اَعْداَّئَكَ وَ اَعْداَّءَ رَسُولِكَ وَ اَسْئَلُكَ». (دعاي حج ماه رمضان)(7)

وجاهت عندالله با اتكاء وجاهت امام حسين(ع)

دعاي دوم در زيارت عاشورا اين است: «اللهمّ اجْعَلْني عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالحُسَيْنِ عَلَيهِ السَّلام فِي الدُّنْيا وَالآخِرَة». كسي كه وارد وادي عاشورا مي شود ظرفيت پيدا مي كند كه وجاهت عندالله پيدا كند. وجاهت عندالله از آنِ معصوم(ع) است. ما كاري نكرديم كه وجيه باشيم. وجاهت بقيه به تبع وجاهت معصومين(ع) است. اگر جلوه اي از آن وجاهت بيايد، آن وقت انسان وجيه عندالله مي شود. وجاهت در نزد مردم، يك طور به دست مي آيد اما وجاهت در نزد ملائكه و يا وجاهت در نزد مؤمنين، به گونه اي ديگر حاصل مي شود، در حالي كه وجاهت عندالله، يك چيز ديگري است كه اگر يك تجلي از امام حسين(ع) بر انسان نيفتد وجيه عندالله نمي شود. اگر كسي وارد عاشورا شد و با عاشورا راه رفت و سالك شد، كارش به جايي مي رسد كه اين طلب در او پيدا مي شود و مي فهمد كه وجاهت عند الله هم چيزي است و راه اين وجاهت هم فقط امام حسين(ع) است.

"كرامت معرفت" و "رزق برائت"

در فراز اول، پس از سلام و لعن و درك عظمت مصيبت و بصيرت و صف بندي و قتال و برائت و ... اين دعا مطرح مي شود: «فَاسُئلُ الله اَلذي اَكرَمَني بِمَعرفَتِكُمْ وَ مَعرفَةِ اَوليائِكُمْ وَرَزَقنِي اَلبرائَةَ مِن اَعدائِكُمْ...».

معرفت، آن نورانيت قلبي است كه بعد از تسليم و تصديق براي انسان حاصل مي شود. معرفت يك امر دم دستي نيست كه انسان به طور عادي به آن برسد. معرفت امام(ع)، شناخت شناسنامه اي نيست، دشمنان هم امام(ع) را اين طور مي شناختند! به اين شناخت، «معرفت» نمي گويند. معرفت آن حالت شناختي است كه همراه با خضوع و خشوع و تسليم و تصديق است؛ بعد از اين مقامات، معرفت حاصل مي شود. فرمود: «إنّكم لا تكونوا صالحين حتّي تعرفوا و لا تعرفوا حتّي تصدّقوا و لا تصدّقوا حتّي تسلّموا أبواباً أربعةً». لذا انسان اول بايد تسليم بشود تا بتواند تصديق كند بعد ابواب معرفت به روي او باز شود.

خداي متعال در سير زيارت عاشورا، درهاي معرفت را به روي زائر باز كرده و آنها را مكرم به معرفت داشته است؛ هم كرامت معرفت و هم رزق برائت داده است. ارزاق هميشه اين خوردني ها و پوشيدني ها نيستند؛ يك رزق هاي رفيع تري هم داريم؛ («وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ») كه در زيارت معصوم(ع) به انسان مي رسد. «مَن سَرَّهُ أنْ يكونَ عَلَي مَوائِدِ النُّورِ يوْمَ القيامَةِ فَلْيكُن مِنْ زُوّارِ الحُسَينِ بنِ عَليٍّ7»(8) اين هم رزق است و كسي كه مي خورد، هم سير مي شود و هم لذت مي برد. در روايات آمده است كه رزق برخي از ملائكه، تسبيح و برخي، تكبير است. اينها رزق هاي مهمتري هستند. قرآن كريم مي فرمايد: «كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ. تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(ابراهيم/24) فرموده اند: آن شجره طيبه اي كه در آسمان است، اصلش نبي اكرم(ص) و ائمه(ع) هستند و فرعش محيط ولايت آنهاست. كسي كه وارد محيط ولايت شد سماواتي مي شود و «تُؤتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذنِ ربها». اين درخت هر آني، روزي اي، رزقي، ميوه اي و ثمره اي براي اهل اين سماوات دارد. فرمودند: آن رزق، علم امام است. در سير زيارت عاشورا هم، برائت از دشمنان، رزق است و رزق مهمي است كه انسان سالك به آن دست مي يابد و جذب و هضم مي كند.

مقام معيّت با معصوم(ع) در دنيا و آخرت

حال، باب دعا براي او باز مي شود: «اَنْ يَجعَلنِي مَعَكُمْ في الدُّنيا وَ الاخرةِ». يعني درخواست مي كنيم سير من در دنيا و آخرت با معصوم(ع) باشد. اين معيت، معيت جسماني نيست؛ اين همان است كه: «اَللّـهُمَّ اجْعَلْ لي مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً»(9) و «يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلا». معناي اين معيت آن است كه همه قوا، خواسته ها و تمنيات انسان با معصوم(ع) باشد. خداي متعال با ما هست «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَينَما كُنْتُمْ» اما ممكن است ما از خدا، جدا شويم. يك عده، در عين اين كه خدا در كنار آنها و در قرب آنهاست، اما از خداي متعال دورند. معصوم(ع) هم آن اسم اعظم الهي است كه در همه كائنات ساري و جاري است و به همه نزديك است حتي در روايات، درباره «انَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» فرموده اند: اين حيلوله خدا بين قلب و مرء انسان، به واسطه حجتش و به واسطه معصوم(ع) است. لكن نزديكي معصوم(ع) به ما بدان معنا نيست كه ما هم به او نزديكيم. اين كه انسان بتواند معيت با معصوم(ع) پيدا كند و همراه ايشان باشد، امر دشواري است. اين همراهي، مقدماتي دارد؛ «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ»(نساء/69) اين چهار دسته، كساني هستند كه خداي متعال نعمت خاصي به آنها داده كه نعمت ولايت است. اگر كسي «يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»(نساء/69) كند در زمره «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» و همراه آنها خواهد بود.

خداي متعال در آيات قبل تر مي فرمايد: «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا»(نساء/65) يعني وقتي حضرت(ع) را تراز و معيار و ميزان حق قرار داديد و ترديد هم نكرديد (ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قضيت) و تسليم محض بوديد و با عقل يا شهود خود، برتري جويي نكرديد، به مرتبه ايمان مي رسيد. بعد مي فرمايد: «وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِّنْهُمْ»(نساء/66) يعني اندكي هستند كه بار اين تكليف را مي كشند. «وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا»(نساء/66) ولي اگر اين موعظه الهي را مي شنيدند و انجام مي دادند مايه ثبات خودشان مي شد «وَ إِذاً لَّآتَيْنَاهُم مِّن لَّدُنَّا أَجْراً عَظِيمًا. وَلَهَدَيْنَاهُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا»؛ يعني از محضر خودمان اجر عظيم به آنها مي داديم و آنها را به صراط مستقيم هدايت مي كرديم.

صراط مستقيم، صراط منعم عليهم است؛ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ. صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»(حمد/6) كه صراط معصوم و ولايت معصوم(ع) و ورود در وادي ولايت است. در روايت در توضيح «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ» آمده است: «شِيعَةِ عَلِيٍّ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) لَمْ تَغْضَبْ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يَضِلُّوا»(10) ورود به اين وادي، همان مقام معيت است.

كساني كه به اين وادي وارد مي شوند، همسفران خاصي پيدا مي كنند: «فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم منَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ»(مريم/58) اگر سير و سفري ملاحظه نكنيد، معيت هم بي معناست، اين معيت بعد از سير است. انسان در سير خود، يا رو به خداي متعال مي رود كه در وادي صراط مستقيم است يا در وادي ولايت طاغوت حضور دارد. اگر در وادي صراط مستقيم و صراط عبوديت بود همسفران و همراهاني دارد كه عبارتند از: «النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ». اينها هم كساني هستند كه خدا به آنها نعمت داده است. پس، كسي كه به صراط مستقيم هدايت شد با آنهايي كه در صراط مستقيم و صراط بندگي سير مي كنند همسفر مي شود و مي تواند با انبياء، صديقين و شهدا و صالحين معيت پيدا كند. به تعبير ديگر، انساني كه وارد وادي ولايت مي شود و به مقام معرفت امام(ع) و مقام برائت از دشمنانش مي رسد و صف خود را از دشمنان جدا مي كند، مي تواند همسفر انبياء و اولياء باشد. از همه مهمتر اين است كه امام(ع)، خود صراط است، لذا اگر كسي در صراط مستقيم قرار گرفت به معيت با امام(ع) مي رسد، و امام(ع) صراط او به سوي خداوند تبارك و تعالي خواهد بود. امام(ع) نفس مسير و صراط مستقيم است. سالك در هر منزلتي از منازل سلوك و سير معنوي، با امام(ع)، همراه است؛ يعني بدون امام(ع)، سير به سوي خداي متعال ممكن نيست؛ كما اينكه اشتباه است كه خيال شود قرآن يك آدرس است و امام(ع) هم كسي است كه آن آدرس را براي ما قرائت مي كند.

اگر نگاه انسان به امام(ع) و كتاب، اين طور باشد خيلي زود خيال مي كند مستغني از امام(ع) و كتاب شده است، خودش آدرس را مي گيرد و راه مي رود. كتاب، يك نقشه راه و يك آدرس نيست؛ بلكه خودش هدايت است «هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ»(بقره/2) خودش حكيم، زنده، شفيع و صراط است؛ لذا انسان به اندازه اي كه به حقايق قرآن مي رسد درجه دارد؛ «إقرأ وأرق»(11) امام(ع) هم همينطور است. امام(ع) يك راهنما نيست كه نقشه راه را براي ما مي خواند؛ امام(ع) متن صراط است و صراط الي الله جز با امام(ع)، سير كردني نيست و اساساً معيت با امام(ع) به معني معيت با صراط است.

مقام ثبات قدم و قدم صدق در كنار معصوم(ع)

مقام ديگر اين است: «وَ اَن يُثَبِتَ لي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ في الدُّنيا وَالأخرةِ». يعني خدا به من ثبات قدم بدهد تا از محضر شما كنار نروم. ثابت قدم بودن در محضر معصوم(ع)، مقام بزرگي است. يك وقت، انسان وارد وادي ولايت مي شود و به معرفت مي رسد ولي ثبات قدم ندارد؛ يك قدم در اين وادي بر مي دارد و در محضر معصومين(ع) است و يك قدم از محضر معصومين(ع) فاصله مي گيرد و غايب مي شود. تلاش شيطان اين است كه انسان را از اين ثبات قدم بيرون بياورد تا يك قدم هم با شيطان باشد؛ اگر شب با معصوم(ع) است روز با شيطان باشد، يا اگر گوش با معصوم(ع) است چشم را ببرد و ... . معيت و ثبات قدم يعني پيوسته انسان در صراط توحيد و ولايت باشد و با همه وجود از اين صراط جدا نشود؛ گناه يعني پا بيرون گذاشتن از صراط عبوديت و صراط مستقيم و خروج از مقام معيت.

اين ثبات قدم بايد از روي صدق باشد؛ يعني انسان واقعا آن طرف را حق محض بداند و اگر ثبات قدم دارد از سر ترديد و شك و ريب در باب خداي متعال و اولياي او نباشد. اين چيزي است كه در سير به وادي عاشورا اتفاق مي افتد و اين درها مي تواند به روي او باز شود. اين سير از دنيا آغاز مي شود و در آخرت هم ادامه دارد.

نویسنده: حجت الاسلام محمدمهدی میرباقری

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین