کد خبر : ۳۹۲۷۷
تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۳۹۳ - ۲۲:۰۲

بوسیدن ضریح پیامبر(ص) شرک است؟

یکی از علمای محترم نقل می‌کند: درمدینه بودم، در مسجد النبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ کنار قبر منوّر رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ایستاده بودم، در این اثناء یکی از شیعیان ایرانی آمدو ضریح و دیوار مرقد شریف رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بوسید.
عقیق:یکی از علمای محترم نقل می‌کند: درمدینه بودم، در مسجد النبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ کنار قبر منوّر رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ایستاده بودم، در این اثناء یکی از شیعیان ایرانی آمدو ضریح و دیوار مرقد شریف رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بوسید. ناگهان امام جماعت مسجد که یک دانشمند وهّابی بود، او را دید، بر سرش فریاد زد که: چرا سنگ و پنجره را که فهم و شعور ندارد می‌بوسی و مرتکب شرک می‌شوی!! این دیوار از سنگ است و‌آن پنجره از آهن است. چرا سنگ و پنجره را که فهم و شعور ندارند می‌بوسی؟!

در برابر فریادهای تند امام جماعت، دلم به حال آن شیعة ایرانی سوخت. لذا جلو رفتم و به آن امام جماعت گفتم: بوسیدن این در و پنجره، نشانة پیوند وعلاقه ما به رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، چنان که پدر به نشانة محبتی که به فرزند خردسالش دارد، او را می‌بوسد، و هیچ گونه شرکی در این کار نیست.
او گفت: نه، این کار شرک است.
گفتم: آیا آیة قرآن را خوانده‌ای:
«فَلَمَّا اَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً»؛[1] هنگامی که بشارت دهندة (زنده بودن یوسف ـ علیه السلام ـ نزد پدرش یعقوب) آمد، آن (پیراهن) را به صورت یعقوب ـ علیه السلام ـ افکند، یعقوب بینا شد.

سؤال من این است که این پیراهن که چیزی جز چند متر پارچه نبود، چگونه چشم یعقوب را بینا کرد؟ آیا غیر از این است که این پارچه بر اثر مجاورت با یوسف ـ علیه السلام ـ دارای چنین خصوصیتی شده بود؟
امام جماعت وهّابی، در برابر من، درمانده شد و نتوانست جواب بدهد.

و نیز در‌ آیة دیگر آمده است: هنگامی که کاروان از سرزمین مصر جدا شد (و به طرف کنعان رهسپار شد) یعقوب (در کنعان که فاصله آن با مصر، حدود هشتاد فرسخ است) گفت:
«إِنِّی لاَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ»؛ من بوی یوسف را احساس می‌کنم.[2]

بنابراین اولیاء خدا، دارای آثار درخشان معنوی هستند و بهره‌گیری از آثار نامرئی و معنوی آنها، نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید خالص است، زیرا چنین آثاری، از عقیدة پاک و ناب توحیدی آنها، نشأت گرفته است.

توضیح بیشتر:
ما، در کنار قبور اولیاء خدا، پیوند عاطفی و عمیق قلبی پیدا می‌کنیم و آنها را نزد خداوند واسطة فیض قرار می‌دهیم، و زبان حال ما این است که ما لیاقت ارتباط مستقیم با خدا را نداریم و لذا شما را واسطه قرار می‌دهیم. درست مثل فرزند خطاکاری خود را با شخص بزرگواری همراه می‌سازد و برای معذرت خواهی نزد پدر می‌رود.

اتفاقا این معنی در قرآن کریم نیز آمده است، مثلا در سورة یوسف زبانحال برادران گناهکار یوسف (که او را در چاه انداخته و از پدر دور ساختند) این است:
«قَالُوا یا اَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنآ إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ»؛[3] فرزندان یعقوب به پدر گفتند: ای پدر! از درگاه خدا، آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطاکار بودیم.

از آیه فوق به روشنی بر می‌آید که توسل به اولیای الهی جایز است و آنها توسل را مخالف با اصل توحید می‌دانند، از متون قرآن ناآگاه هستندو یا تعصب‌های غلط، جلوی دید آنها را گرفته است.

در آیة دیگری می‌خوانیم:
«یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»؛[4] ای کسانی که ایمان آورده‌اید، پرهیزکار باشید و به سوی خدا وسیله‌ای تحصیل کنید.
«وسیله» در این آیه منحصر به انجام واجبات و ترک محرمات نیست، بلکه مستحبّات که از جمله آنها توسل به انبیای الهی و اولیاء است را نیز شامل آن است.

در روایات آمده: منصور دوانیقی (دومین خلیفة عباسی) از مفتی اعظم «مالک بن انس» (رئیس مذهب مالکی) پرسید: در کنار حرم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آیا رو به قبله کنم و دعا نمایم و یا رو به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ؟
مالک پاسخ گفت: «لِمَ تَصْرِف‍ وَجْهَکَ عَنْهُ وَ وَسیلةُ اَبیکَ آدمُ ـ علیه السلام ـ الی اللهِ یَومَ القِیامَةِ، بل اِسْتَقْبِلْهُ وَ استَشْفِعْ بِهِ فَیُشَفِّعُکَ اللهُ، قالَ الله تعالی: «وَ لَو اَنَّهُم إذ ظَّلَمُوا اَنْفُسَهُم...»؛[5] چرا روی خود را از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر می‌گردانی، او وسیله تو و وسیلة پدر تو آدم ـ علیه السلام ـ در روز قیامت است، رو به او کن! او را شفیع خود قرار بده، چرا که خداوند شفاعت او را می‌پذیرد، خداوند می‌فرماید:

«وَ لَوْ اَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً»؛[6] و اگر گناهکاران که در واقع به خود ستم کرده‌اند، نزد تو آمده و (با واسطه قرار دادن تو) از خدا طلب آمرزش کنند و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ هم برای آنها طلب بخشش کند، خداوند را قطعاً توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.

در روایات شیعه و سنی نقل شده که حضرت آدم ـ علیه السلام ـ هنگام توبه، پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به در خانة خدا واسطه قرار داد و گفت:
«اللهم اَسْئَلُکَ بِحَقّ مُحَمَّدٍ اِلّا غَفَرْتَ لی»؛[7] خدایا تو را به حق محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ سوگند می‌دهم که بخاطر ایشان مرا ببخشی.

و اما برای اثبات این که بوسیدن قبر اولیاء خدا و توسل، شرک نیست به سه روایت زیر که از کتب اهل تسنن نقل شده توجه کنید:

1. مردی به محضر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و پرسید: «ای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ! من سوگند خورده‌ام که آستانة درِ بهشت و پیشانی حور العین را ببوسم، اکنون چه کنم؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: پای مادر و پیشانی پدر را ببوس.
یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود در مورد بوسیدن در بهشت و پیشانی حور العین می‌رسی.
او پرسید: اگر پدر و مادرم، مرده باشند چه کنم؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: قبر آنها را ببوس.[8]

2. هنگامی که حضرت ابراهیم خلیل ـ علیه السّلام ـ برای دیدار پسرش اسماعیل ـ علیه السلام ـ از شام به مکه آمد، پسرش در خانه نبود. ابراهیم ـ علیه السلام ـ به سوی شام بازگشت، وقتی که اسماعیل ـ علیه السلام ـ به منزل مراجعت کرد، همسرش آمدن ابراهیم ـ علیه السلام ـ را به اسماعیل ـ علیه السلام ـ خبر داد، او جای پای پدرش ابراهیم ـ علیه السلام ـ را پیدا کرد و به عنوان احترام پدر، جای پای او را بوسید.

3. سفیان ثوری (یکی از صوفی مسلکان اهل تسنن) نزد امام صادق ـ علیه السلام ـ آمد و عرض کرد: چرا مردم دامن پرده‌های کعبه را می‌گیرند، با این که آن پرده‌ها پارچه‌های کهنه‌ای است که به کسی سودی نمی‌بخشد؟
امام صادق ـ علیه السلام ـ در پاسخ او فرمود: این کار مثل آن است که مردی در مورد مرد دیگر، مرتکب گناهی شود، (مثلا حق او را ضایع کرده) پس دامن او می‌چسبد و به گرد او می‌گردد، به امید این که آن مرد، گناه او را ببخشد.

پی نوشت ها:
[1] . یوسف، 96.

[2] . یوسف، 94.
[3] . یوسف، 97.
[4] . مائده، 35.
[5] . وفاء الوفاء، ج 2، ص 1376؛ الدّرّ السّنیة، ذینی دحلان، ص 10.
[6] . نساء، 64.
[7] . الدّر المنثور، ج 1، ص 59؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 615؛ مجمع البیان، ج 1، ص 89.
[8] . الاَعلام، قطب الدین حنفی، ص 24.
منبع:ادیان نیوز

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین