کد خبر : ۳۹۰۱۳
تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۴

يا امير المومنين از لغزش من درگذر

حضرت فرمودند: صبر كنيد شدت گرما تخفيف پيدا كند به خواست خداوند با تو می‏آيم و به كارت رسيدگى خواهم كرد.

عقیق:روزى على (عليه السلام) در شدت گرماى بعد از ظهر به طرف منزل آمدند، زنى را ديد كه بر در خانه ايستاده است، به حضرت على (عليه السلام) عرض كرد: شوهرم به من ستم مى‏كند، تهديد مى‏كند قسم ياد كرده من را بزند.

حضرت فرمودند: صبر كنيد شدت گرما تخفيف پيدا كند به خواست خداوند با تو می‏آيم و به كارت رسيدگى خواهم كرد، زن با نگرانى و ناراحتى عرض كرد: با طول غيبت من از منزل خشم شوهرم شديدتر می شود و كار سخت‏تر می شود، حضرت با شنيدن اين سخن سر فرو برد و چند لحظه فكر كرد.

پس از آن سربرداشت و فرمود: بخدا قسم بدون كمترين تاخير بايد حق مظلوم گرفته شود، اين سخن را گفت و پرسيد: منزلت كجا است؟ با زن حركت كرد تا در خانه‏اش رسيدند.

در خانه حضرت ايستاد و از بيرون در با صداى بلند سلام كرد، جوانى از خانه بيرون آمد حضرت به وى فرمود: از خدا بترس، تو زنت را ترسانده‏اى او را از منزل بيرون كرده‏ اى، جوان با خشونت و با  بی ادبى گفت: كار همسر من به تو چه ربطى دارد؟ بخدا قسم براى گفته تو زنم را آتش خواهم زد.

على (عليه السلام) از شنيدن سخنان جوان كه از خودسرى و قانون شكنى او حكايت می‏كرد سخت بر آشفت، شمشير از نيام كشيد و فرمود: من تو را امر به معروف و نهى از منكر میكنم و فرمان الهى را ابلاغ می‏نمايم، تو با من از گناه سخن میگويى و از امر حق سرپيچى مى‏كنى، در اين بين سخن آن حضرت با آن جوان رد و بدل می شد، كسانى كه از آن كوچه عبور مى‏كردند، اطراف على (عليه السلام) جمع شدند و به عنوان امير المومنين به آن حضرت سلام میكردند، جوان آن حضرت را شناخته بود از سلام مردم متوجه شد كه با شخص اول مملكت سخن میگويد، تكان خورد و به خود آمد و با شرمندگى سر را بطرف دست على (عليه السلام) فرود آورد و گفت: يا امير المومنين از لغزش من درگذر، به خدا قسم امرت را اطاعت مى ‏كنم و حداكثر تواضع را نسبت به همسرم معمول خواهم داشت.

حضرت شمشير خود را در غلاف فرو برد و به زن نيز توصيه كرد كه با شوهرت طورى رفتار كن كه در چنين كارهايى خشونتى وارد نشود.


پی نوشت:

بحار الانوار ج 9 ص 521

 منبع:باشگاه

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین