چهارمین شماره از کتابمجله همشهری آیه منتشر شد:
در شرق و غرب عالم، اماكن و آثار تاريخي و مقدس بسياري
هستند كه به خاطر قدمت و عظمتشان، از ويژگيهايي برخوردارند و هر سال ميليونها
نفر را، از سراسر جهان، با هر آيين و مسلك و هر موقعيت و منصبِ اجتماعي، براي ديدن
خود جذب ميكنند؛ اما براي ورود به محدوده آنها و ديدنشان، آداب و احكام خاصي وضع
نشده و براي هيچ كس منعي وجود ندارد.
از ميان همه اين آثار تاريخي، خانه «كعبه» و شهر تاريخي «مكه» و «مدينه» امتيازي ويژه دارند؛ به طوري كه همه ساله در
ايامي خاص و محدود، از جاي جايِ جهان، ميليونها انسانِ واله و مشتاق، از هوا،
دريا و صحرا، سواره و پياده و به هر طريق با به جان خريدن سختيهاي بسيار، براي انجام
مراسمِ با شكوه حج و زيارت خانه خدا، در يك همايش پرشكوه و ديدني، تصويري مجسم از
صحراي محشر را در بيابانهاي خشك و سوزان مكه و در سادهترين شكل ممكن، جلوي
ديدگان جهانيان به تماشا ميگذارند.
از آغاز پيدايش انسان تاكنون، در هيچ آيين و مذهبي و از
سوي هيچ قدرتي، امكان به وجود آوردن مراسمي چون اين همايش عظيم وجود نداشته و
نخواهد داشت.
با اينكه از ميان همه اديان، تنها مسلمانان حق ورود به
مكه و مدينه را دارند و امروز جمعيت جهان به پنج ميليارد نفر ميرسد كه تنها يك
ميليارد (و شايد كمي بيش از يك ميليارد) آن را مسلمانان تشكيل ميدهند، اما هر
ساله اين مراسم، با شكوهتر از سالهاي گذشته برگزار ميشود. راستي چرا؟
راز و رمز اين حماسه پرشكوه و فرق آن با ساير اماكن و
آثار تاريخي را شايد بتوان در موارد ذيل جستوجو كرد:
۱.
زيارت و ديدار هيچ مكاني ـ هر اندازه مهم ـ در طول عمر
براي انسان واجب نيست مگر خانه خدا.
۲.
يگانه محلّ امن عالم، شهر مكه است كه همه موجودات حتي
حيوانات هم آنجا در امانند و هيچ كس حق ندارد حتي مورچهاي را آزار دهد، شاخه
درختي را بشكند و يا گياهي را لگدمال كند!
۳.
اماكن تاريخيِ ديگر را ممكن است براي ديدار بزرگان و
ميهمانان ويژه خلوت كنند، اما در مكه و حرم امن الهي، همه ميهمانان ويژهاند،
پادشاه و گدا، عالم و جاهل، فقير و غني، قوي و ضعيف، همه با هم، مثل هم، در كنار
هم، با يك لباس و يك سخن، در گرد خانه معبود در حركتند و به راز و نياز مشغول.
۴.
اگر نگوييم هدف از ديدن آثار و اماكن تاريخي در سراسر
جهان به خاطر جذبههاي ظاهري و پي بردن به قدرت و هنرنمايي پيشينيان و نشانههاي
تمدن و فرهنگ ملل مختلف است و نه انگيزههاي معنوي، بيشك در بيشتر آنها اين جنبه
در مدّ نظر است؛ اما به عكس، در كوچ به سرزمين وحي و حضور در مكه و مدينه، تنها و
تنها، انگيزههاي معنوي هدف است و تبلور آن را ميتوان در مشاعر ومواقف، با ديدن
آيات و نشانههاي الهي و اوج عبوديت بنده در برابر خالق يكتا، رهايي انسان از همه
چيز و همه كس حتي خودش، پيوستن او به خدا و ابديت كاملاً لمس و احساس نمود.
سرزمين تفتيده و سوزان مكه، كه از نظر اقليمي در بدترين
وضعيت آب و هوايي قرار دارد، بر اساس روايات صحيح اسلامي بهترين و شريفترين مكان
كره خاكي به حساب آمده و خانه كعبه، تنها قبله مسلمانان جهان، كه هم خانه خدا و هم
خانه مردم ناميده شده است، بهترين نقطه آن است و به شهادت اسناد تاريخي، قدمت اين
بنا به دوهزار سال قبل از ميلاد حضرت مسيح ميرسد و از آغاز پيدايش هم، مورد توجه
و احترام همه ملل و مذاهب بوده است.
آري، اين سفر و اين اماكن با همه سفرها و اماكن ديگر
فرق دارد.
آغازش با «احرام» است؛ به زبان بسيار ساده، پوشيدن لباسي
مخصوص از مكاني خاص، با نيتي خالص و با تكرار گفتاري توحيدي كه در اجابت دعوت
ابراهيم خليل است.
بايد با دست خودت لباسهاي «عصيان»، «آلودگي»، «فخر» و
«مباهات» را از تن درآوري و تنها با دو پارچه سفيد بينشان، چون كفن كه از مال
حلال تهيه كردهاي، خود را بپوشاني تا اجازه ورود به حريم يار را پيدا كني. خوشا
به حالت!
«لَبَّيك، أَللّهُمَّ لَبَّيك، لَبَّيكَ لا شَرِيكَ لَكَ
لَبَّيك، اِنَّ الحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالمُلْك، لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيك».
و چه زيباست كلام امام سجّاد عليه السلام در پاسخ عارفي
كه از سفر حج برگشته و به ديدار امام شتافته بود. امام از او پرسيد:
آيا وقتي به ميقات رسيدي و جامههاي دوخته را از تن به
درآوردي، هنگام غسل كردن نيت آن داشتي كه خود را از لغزشها و گناهان شست و شو
دهي؟
او پاسخ داد: نه!
امام پرسيد: زماني كه لباس احرام ميپوشيدي، قصدت اين
بود كه لباس عصيان را از خود دور و لباس اطاعت و فرمانبرداري از حق را به تن كني؟
باز پاسخ شنيد: نه!
امام ادامه داد: به هنگام گفتن لبيك، نيت آن داشتي كه در
هر امري فرمان حق را مقدم داري و جز به فرمان او سخن نگويي، و در هر معصيت و زشتي
جانب سكوت را اختيار كرده آنچه را خدا بر تو حرام كرده، بر خود حرام كني؟
او در كمال تعجب پاسخ داد: نه!
در اين هنگام امام خطاب به او گفت: بنابراين تو نه به ميقات
داخل شده، نه غسل كرده و نه مُحرم گشته و نه با خداي خود پيمان حج را بستهاي!
نقل شده است كه آن عارف تا سال ديگر سرگشته بماند، تا حج
را از نو به جا آورد.
طواف، شست و شوي دل از زنگار گناه
پس از احرام در ميقات، به همراه فوج فوج مسلمانان، با
ملّيتهاي گونه گون كه زبانِ هم را نميفهمند اما در دل يك قصد و بر زبان يك پيام
دارند، لبيك گويان براي طواف خانه كعبه به سوي شهر مكه و مسجدالحرام روان ميشوي.
براي رسيدن به حرم، دلها در آرزوي ديدن بزرگترين كانون
توحيد ميتپد و لحظه شماري ميكند. چشمها پر از اشك است و دلها پر از آه. هر كسي
شوري در سر و نوايي بر لب دارد.
پس از طي كردن مسير راه، از ميقات تا حرم كه بيابانهايي
خشك و پر رمل و سنگ است، كم كم به شهر مكه وارد ميشوي، به نزديكيهاي مسجدالحرام
كه ميرسي، با ديدن شكوه و جلال مسجد، حالت دگرگون ميشود و هنگامي كه با پاي
برهنه قدم به داخل مسجد ميگذاري تازه متوجه ميشوي كه به كجا آمدهاي! همين كه
نگاهت به خانه كعبه ميافتد، بياختيار عنان از كف ميدهي، زانوهايت سست ميشود،
قدرت ايستادن از تو سلب ميگردد، روبه روي خانه كعبه دو زانو به زمين مينشيني.
اينجا ديگر تو نيستي كه حرف ميزني، هِق هِق گريه است و چشمان چون حلقه به خونت.
به هر كه نگاه ميكني حالي چون تو دارد. شايد در طول عمرت جايي را با اين امنيت و
راحتي پيدا نكرده باشي كه سر به سجده بگذاري و از صميم دل زار بزني. اينجا به
آرزوي ديرينهات دست يافتهاي.
شكوه و جلال خانه كعبه، رواقهاي اطراف مسجدالحرام، مقام
ابراهيم، حِجر اسماعيل، ناودان طلا، چاه زمزم و... هركدام گذشته ازتداعي خاطرههاي
مهم تاريخي، به قدري جالب وچشم نوازند كه نگاه هر بينندهاي را خيره كرده، مدتي به
خود مشغول ميدارند.
واز همه ديدنيتر، حالتها و راز و نيازهاي مردمي است كه
از اقصي نقاط عالم، بدون هيچ ارتباطي با يكديگر، خانه كعبه را چون نگيني دربر
گرفته و در اطراف آن پروانه وار هريك به نوعي مشغول طوافند.
زيباترين سرود، صداي لبيكهايي است كه از زبان آنها،
در اجابت دعوت ابراهيم خليل شنيده ميشود و ديدنيترين تابلو، حركت آرام و موج
گونه آنان است كه باهمه اختلافِ در رنگ و زبان و مليّت، در كمال صميميت و مهرباني
برگرد خانه يار ميچرخند.
اين تنها مسجدي است كه خاطره طواف و نماز قريب هزار
پيامبر را دردل خود جاي داده (۱) و تنها جايي است كه ملاكهاي
ظاهري در آن به هم خورده، شاه وگدا، سياه وسفيد، خرد و كلان و... همه و همه دركنار
هم و در يك صف با زبان آه و اشك و ناله، پيام عبوديت و بندگي را در اوج خضوع وعجز
ترسيم ميكنند. راستي كه ديدني است!
نماز طواف، بخشش بيكران
ابراهيم خليل عليه السلام در مهمترين و خاطره انگيزترين
هجرتش به سرزمين خشك و سوزان حجاز، كه آن زمان هيچ نشاني از سكونت و زيست نداشت
اما بعدها مبدأ پيدايش مهمترين و بزرگترين كانون توحيد و خداپرستي در جهان
گرديد، پس از اينكه تنها فرزند دلبندش اسماعيل را كه كمتر از دو سال سن داشت به
همراه همسر مؤمن، با وفا و بردبارش هاجر در ميان سنگهاي داغِ آن وادي و در ته
درّهاي سكني داد، هنگام جدايي و وداع با آنها، با دلي مالا مال از اميد دست به سوي
آسمان برداشت و در كمال رضا و تسليم زبان به دعا گشود كه:
«خداوندا! اينها را در اين
سرزمين بيآب و علف سكونت دادم تا نماز و ياد تو را زنده نگه دارند، پس دلها را
به سويشان متوجّه و از نعمتهاي خود برخوردارشان گردان.» (۲)
مدتي پس از اين ماجرا، زماني كه فرزندش اسماعيل جواني
برومند شده بود، در سفري ديگر به كمك او خانه كعبه را بنا نمود.
با ساختن خانه كعبه، خود و فرزندش اسماعيل، اعمال و
مناسك حج را به جاي آوردند. ابراهيم اين بار از سوي خداوند دستور يافت كه نسلهاي
بعد را هم به اين كار مقدس فرا خواند.
امروزه كه قرنها از آن حادثه عظيم و تاريخي ميگذرد،
دعاي ابراهيم به اجابت رسيده و آن سرزمين خشك و سوزان، گذشته از آباداني و توسعه،
توجه يك ميليارد مسلمان، از سراسر جهان را به خود جلب كرده است، تا جايي كه امروزه
شهر مكه كه روزي درّهاي بيش نبود، ميزبانِ نزديك به دو ميليون زن و مرد مسلمان
است كه لبيك گويان در اجابت دعوت ابراهيم به سويش ميشتابند، تا در اقتداي به
ابراهيم خليل، اعمال و مناسك حج را به جاي آورند.
و اكنون تو نيز اين توفيق را پيدا كردهاي كه در ميان
اين خيل عظيم و پروانههاي عاشق و سبك بال، قرار گرفته، پا در جاي پاي ابراهيم و
ياران او بگذاري و آن گونه كه خدا خواسته، پس از احرام و طواف، كه همچون فرشتگان
بر گرد خانه محبوب چرخيدهاي، با فرمان خدا از مقام و جايگاه ايستادن ابراهيم،
مكاني را براي اقامه نماز و معراج روحاني به سوي ربّ الأرباب برگزيني؛ مكاني كه
خاطره عبوديّت هزاران پيامبر را در خود ثبت كرده و آنها نيز چون تو در برابر صاحب
اين بيت زانو به زمين زده، همراه با فرشتگان سر بر آستانش ساييدهاند.
و اين نيست، مگر اوج خضوع و تسليم در برابر خالقي كه همه
نعمتها و خوبيها از آنِ اوست.
در روايتي از معصوم نقل شده است:
حاجي، آنگاه كه طواف را به پايان ميبرد و در مقام
ابراهيم به نماز ميايستد، پس از اقامه نماز فرشتهاي دست به شانه او زده، خطاب به
وي ميگويد:
«آنچه تاكنون انجام دادهاي بر تو بخشيده شد، مواظب باش
كه از حال به بعد با خود چه خواهي كرد!» (۳)
راستي كه بخششي بيكرانتر از اين تصور نميشود، كه:
اين درگه ما درگه نوميدي نيستاي بنده، هر آنچه هستي باز
آي
سعي، تلاش براي تولدي ديگر
در همه عبادتهايي كه ازجانب خداوند متعال براي بندگان
به عنوان يك وظيفه معين شده و شبانه روز همه مسلمانان به انجام آنها مبادرت ميكنند،
راز و رمزها و دليل و علتهايي نهفته است و هريك براي خود فلسفهاي دارند كه برخي
از آنها تا حدودي قابل درك و فهماند و برخي هم اصلاً قابل درك نيستند و افراد بيشماري،
از اسرار و دلايل آنها بيخبرند. اما همه، اين اصلِ مسلّم را پذيرفتهاند كه چون
دستوري است از جانب مولا، انجامش براي همه لازم است و واجب، حتي اگر هيچ دليل و
علّتي هم برايش ندانيم. و شاعر چه خوب سروده است:
بندهايم و پيشه ما بندگي است بندگان را با سببها كار
نيست
مينخواهد كار بنده علّتي جز كه فرموده است مولا خدمتي
اين خود بهترين رمز عبوديت و اوج بندگي انسان در برابر
خالق يكتاست.
يكي از ويژگيهاي بارز حج و عمره و اعمال و مناسك اين دو
فريضه مقدس الهي اين است كه اين سؤالها و جستوجوها در ذهن انسان كنجكاو بيشتر
جلوه و تبلور پيدا ميكند و همه از خود ميپرسند: راستي چه رازهايي در انجام اين
اعمال نهفته است؟ به عنوان مثال: حاجي پس از اينكه از طواف و نماز آن فارغ شد، مستحب
است به سوي چاه زمزم برود و خود را با آن آبِ حيات بخش متبرّك كند، قدري از آن
بياشامد و با تجديد نيرو به سوي دوكوه صفا و مروه، كه در كنار مسجدالحرام قرار
دارد، برود و هفت مرتبه، آهسته و با شتاب بين آن دو رفت و آمد كند. اين عمل را
«سعي» مينامند و از اركان حج و عمره است و ترك عمدي آن موجب بطلان حج و عمره
خواهد شد.
در انجام اين عمل مقدس شايد برخي پيش خود بينديشند كه چه
حكمتي در اين حركت نهفته است كه هر ساله ميليونها مسلمان از سراسر جهان، در هر
موقعيت سِنّي و جسمي، حتي در نهايت عجز و ناتواني، به هر وسيله كه شده، چه سواره
و يا پياده، اين مسافت را هفت بار بايد بپيمايند؟!
براي اين عملِ مقدس، گذشته از جهات سمبليك آنكه اشارتي
كوتاه به آن خواهيم داشت، از زبان امامان معصوم مطالبي بيان شده است كه هم حكمتها
را روشن ميكند و هم ابهامها را از بين ميبرد.
داستان سمبليك و نمادين اين حركت پرشكوه كه با شور و
حالي خاص به صورت جمعي و فردي انجام ميگيرد، يادآور خاطره عمل و سعي هاجر، مادر
حضرت اسماعيل و همسر بنيانگذار خانه توحيد؛ حضرت ابراهيم خليل است، آن هنگام كه
آذوقه و آبش براي ادامه حيات و رفع عطش خود و فرزند خردسالش پايان يافت و در حالي كه
نه خانه كعبهاي وجود داشت و نه هيچ موجود زنده ديگر، بين دو كوه پُرفراز و نشيب و
از ميان سنگهاي سخت و خشن، در پيِ يافتن آب، هفت بار سراسيمه دويد، اما سرانجام
خسته و درمانده و با عجز و يأس، اشك ريزان به سوي فرزند دلبندش در عمق درّه شتافت.
ناگهان چشمش به آب زلالي افتاد كه از زير پاي فرزندش ميجوشيد. با ديدن آب، اميد
در دلش زنده شد. هم خود و هم فرزندش حياتي تازه يافتند، و نه تنها آنها، كه شبه
جزيره با اين آب به قلب تپنده جهان اسلام تبديل شد و هنوز هم همه جهان اسلام از
اين آب تبرك ميجويند.
و امروز تو نيز چون هاجر، در طلب حياتي نو و تولدي ديگر،
از روي تعبد هفت بار بين خوف و رجا، همچون گداياني كه به درگاه سلاطين به اميد
بخششي رفت و آمد ميكنند تا شايد پاسخي بيابند، در حركتي، اما كدام سلطان؟ سلطاني
كه همه ملك و ملكوت، جلال و جبروت، شكوه و شوكت و همه نعمتها تنها از آنِ اوست و
نه غير او كه: «إنَّ الحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لكَ وَالمُلكْ...»
حُسن ختام كلام و روزنهاي از اين حركت باشكوه، كلام
معصوم است كه اگر در گذشتههاي دور نميتوانستيم برايش مصداقي پيدا كنيم، و فاصله
طبقاتي آن چنان چشمها را كور و گوشها را كر نكرده بود، اما امروز و در جاهليت
قرن بيستم لمس ميكنيم و درك آن براي همگان آسان است.
در بخشي از عمل سعي كه مسافتي حدود هفتاد متر است، مستحب
است كه مردان با حالت هَرْوَله حركت كنند. هروله تند رفتني است شبيه تند رفتن
شتران، كه در آن، وقار و سكينه راه رفتن معمولي نيست و كمتر كسي در حال عادي به
خود اجازه ميدهد آن گونه حركت كند.
امام صادق عليه السلام ميفرمايد: مكاني شريفتر از مَسعي در روي زمين وجود ندارد؛ زيرا در آنجا هر جبار و ستمگري
در نهايت ذلت و خواري بايد بدون هيچ پوششي چون ديگران و با حال خشوع و تذلل
هَرْوَله وار حركت كند. (۴)
در نظر خود مجسم كنيد حركت رئيس جمهوري را كه در كشور
خود با گارد ويژه هنگام تردّد از كاخ رياست جمهوري تا يكي از ويلاهاي محل اقامتش
با دهها ديدهبان مجهز به انواع وسايل سمعي ـ بصري و صوتي ـ تصويري و در محاصره
حداقل بيست ماشين بنز سياه كه برقِ رنگِ آنها چشمها را ميزند، با سرعتي سرسام
آور، آژيركشان به گونهاي حركت ميكند كه هيچ بينندهاي هر اندازه هوشيار باشد
هرگز او را نخواهد ديد؛ اما همان شخص در اين مكان و در خيل ساير مسلمانان با
حالتي كفن پوش و سر به زير، با فقيرترين فردي كه ديدن آن پادشاه در كشورش رؤيايي بيش
نيست، همدوش و همنوا شتروار حركت ميكند. راستي كه حكمت آموز است!
تقصير، بُريدن از آلودگيها
پنجمين عملي كه زائران خانه خدا در حج و عمره بايد انجام
دهند تقصير است. معني اصطلاحي آن، كوتاه كردن قسمتي از موهاي سر يا صورت و يا چيدن
و كوتاه كردن قدري از ناخنهاي دست يا پاست.
در انجام اين عمل، زن و مرد مساوي هستند و اين حكم براي
هر دوي آنهاست، و همان گونه كه در همه اعمال و مناسك حج و عمره گفته شده، اين
كار هم مثل ديگر اعمال بايد با قصد قربت و نيت خالصِ انجامِ فرمان خداوند صورت
گيرد.
كندن و كوتاه كردن مو و ناخن در واقع جدا كردن بخشي از
چيزهايي است كه در برخي موارد از مظاهر آلودگي و در پارهاي موارد سمبل آن هستند.
حاجي پس از احرام در ميقات و طي مسير طولاني تا حرم،
همه حواسش جمع است كه خلافي مرتكب نشود، آنگاه با هول و هراس وارد مسجدالحرام شده
و در موج جمعيت، عرق ريزان و با فشار، طواف را به سختي انجام ميدهد و پس از طواف،
در حالي كه ديگر رمقي برايش نمانده، به نماز ميايستد و پس از كمي استراحت به سعي
ميرود و مسير طولاني بين دو كوه صفا و مروه را نيز با تحمل سختيها و تشنگي به
پايان ميبرد. حال با گرفتن چند ناخن و چيدن چند رشته مو، يكباره همه چيز بر او حلال
ميشود.
اكنون اين پرسش مطرح است كه: پس از انجام تقصير كه شايد
به نظر برخي راحتترين و كوچكترين عملي باشد كه تا حال مشاهده نموده و انجام دادهاند،
چگونه يكباره همه بندها از دست و پا و چشم و دل... آنها باز ميشود و از حصار
محروميت و قيد اسارت همه چيزهايي كه بر آنها حرام شده بود نجات مييابند! زيرا تا
قبل از انجام اين عمل ساده، بيست و چهار چيز بر شخص محرم حرام بود كه يكي از آنها
نزديكترين شخص به او، يعني همسرش بود و اكنون نه تنها او، بلكه كارهاي ديگري هم
كه در حال احرام نميتوانست انجام دهد برايش حلال شده است، راستي چرا؟!
اگر شخصي از روي جهل و ندانستن مسأله و يا به عمد عملِ
تقصير را انجام ندهد و لباس احرام را از تن به درآورد و لباس دوخته بپوشد، هنوز
مُحرِم است و با ارتكاب هر يك از محرمات احرام، كفارهاي بر عهده او ميآيد كه
تفصيل آن در رسالههاي عمليه مراجع عظام آمده و در اين مختصر جاي بحث از آنها
نيست.
آري، اين تعبد است و تسليم، اما در آن درسها و نكتهها
نهفته است. تو با انجام اين اعمال، در كلاسي قرار گرفتهاي كه اگر درست از آن فارغ
التحصيل شوي روزگارت عوض ميشود و از اين پس همه كارهايت با ضابطه و حساب خواهد
شد؛ براي هميشه حلال را حلال و حرام را حرام خواهي دانست و نه تنها در حال احرام.
اين آزمايشگاهي بود و آزموني.
اگر در اين اجتماع عظيم و اين آزمايشگاه بزرگ، آنچه لازم
است مسلمانان بياموزند ميآموختند، در زندگي اجتماعي آنها تحوّلي عظيم پديد ميآمد.
بيرابطه نيست كه خداوند متعال از خانه كعبه به «قِياماً لِلنّاس» (۵) و «أَمْنا» (۶) و «مُبارَكا» (۷) و امثال اين تعابير ياد ميكند.
اگر اين معاني در وجود افراد تبلور پيدا كند، فرايند عملشان تغيير خواهد كرد. وقتي
ياد بگيريم كه در حال احرام مورچهاي نبايد از ما آزار ببيند، در نيمههاي شب كه
هر چرنده، پرنده و خزندهاي در لانه خود غنوده و آرميده است موشكي را به سوي
همكيشان خود شليك نميكنيم كه جان دهها نفر بيگناه را به خطر اندازيم. در اينجا
بد نيست به مناسبت، داستاني را از صدر اسلام نقل كنم:
در زمان عبداللّه بن عمر شخصي از اهالي عراق به حج آمده
بود. او در حال احرام مگسي را كه بر روي دستش نشسته بود كشت. به سراغ عبداللّه بن
عمر رفت و از او حكم مسأله را جويا شد. عبداللّه بن عمر
وقتي دانست او اهل عراق است، در كمال تعجب و با نگاهي تحقيرآميز خطاب به وي گفت:
بيچاره! شما در سرزمين كربلا سبط پيامبر را كشتيد و خون او و عزيزانش را به زمين
ريختيد و خم به ابرو نياورديد، گويي كه كاري انجام ندادهايد، اما اكنون از كشتن
يك مگس در حرم ميپرسي كه خدا چه عقابي بر تو خواهد نوشت؟! فَاعْتَبِرُوا يا
اُولِي اْلأبْصارِ....
عرفات، اعتراف به گناه
شهر مكه، روز هشتم ذي حجه، حال و هواي ديگري دارد. كساني
كه آن روز را در مكه بودهاند، ديدهاند كه چگونه انبوه جمعيتِ مُحرم لبيك گويان
سواره و پياده همچون سيل از همه جادهها به سوي سرزمين عرفات روانه ميشوند.
مستحب است زائران از روز هشتم براي اعمال حج محرم شده،
راهي عرفات شوند. آنها از صبح روز هشتم به سوي مِنا كه در شش كيلومتري مكه واقع
است، حركت ميكنند. شب را در آنجا به سر ميبرند و به دعا و نيايش ميپردازند و از
سحرگاهان به سوي عرفات حركت ميكنند و تا ظهر روز نهم، كه روز عرفه نام گرفته، به
هر وسيلهاي خود را بدان جا ميرسانند. عمل واجب روز نهم، وقوف و ماندن در محدوده
عرفات است، از هنگام زوال كه ظهر شرعي است تا اذان مغرب. اين عمل از اركان حج است و ترك آن موجب بطلان حج ميگردد.
سرزمين عرفات، صحراي پهناور و همواري است به مساحت ۸ كيلومتر مربع، پوشيده از
خاك رمل بسيار نرمي كه در جنوب شرقي مكه قرار دارد و كوههاي قوسي شكلي آن را احاطه
كردهاند.
ايرانيان برخلاف حجاج ساير كشورها، از غروب روز هشتم در
شهر مكه محرم ميشوند و به وسيله اتوبوسهايي كه از قبل آماده شده كم كم شهر مكه
را يكسره به سوي عرفات ترك ميكنند. اين كار تا نيمههاي شب ادامه دارد. آنها شب
را در چادرهاي خود استراحت ميكنند، تا روز عرفه با حال بهتري اعمال خود را به جا
آورند.
دولت عربستان در ده سال اخير كوشيده است تا با احداث
خيابانهاي وسيع و پاركينگهاي مجهّز و نصب علايم متعدد در داخل و اطراف عرفات،
حدود آن را مشخص كند و با تابلوهايي كه به زبانهاي مختلف اساميِ حجاج كشورها در
آنها نوشته شده، محل استقرار و اسكان آنها را بر فراز خيمهها معين كند.
اينها مقدماتي بود براي آشنايي اجمالي با موقعيت مكاني
و جغرافيايي سرزمين عرفات. اما روح مطلب در اين وادي چيز ديگري است.
در سبب نامگذاري اين سرزمين به عرفات، اقوال مختلفي گفته
شده، در اينجا به مهمترين آنها كه از معصومين به ما رسيده است اشاره ميكنيم:
۱.
حضرت آدم و حوّا پس از رانده شدن از بهشت، در اين مكان
يكديگر را يافتند و با هم آشنا شدند (تعارفا) به همين جهت اين سرزمين «عرفات» نام
گرفت. (۸)
۲.
جبرئيل در اين مكان احكام و مناسك حج را به حضرت آدم
آموخت، از اين رو «عرفات» ناميده شد. (۹)
۳.
در روايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
خداوند به وسيله جبرئيل خطاب به حضرت آدم در اين سرزمين گفت: «... اِعْتَرِفْ
بِذَنْبِك»؛ «به گناهانت اعتراف كن»، از آن زمان اين
سرزمين «عرفات» ناميده شد. (۱۰)
بررسي و تطبيقِ اقوال با عملكرد و آثاري كه از معصومين
به ما رسيده كه در رأس آنها، دعاي عرفه امام حسين و امام زين العابدين
عليهماالسلام است و سراسر آنها مضاميني از توبه، استغفار، اعتراف به گناه و طلب
مغفرت و آمرزش است، به اين نتيجه ميرسيم كه قول سوم به واقع نزديكتر است، اگر چه
با دو قول ديگر تعارضي ندارد. روح مطلب نيز همين است. عرفات سرزميني است كه بايد
در آنجا به لغزشها و گناهانت اعتراف كني.
حجاج پس از اعمال عمره تمتع درست به كساني شبيهاند كه
در حمام خيس خورده و بدنشان آماده شده تا چركها و آلودگيها را از آن بزدايند،
تنها فرقش اين است كه حاجي در اينجا با آب اشك و آه دل جان خود را شست و شو ميدهد.
زيباترين، باشكوهترين و ديدنيترين مشعر و موقفي كه در
مراسم حج خودنمايي ميكند، صحراي عرفات است. تجسمي عيني از صحراي محشر، در هواي سوزان و زمين تب دار، گويي در صور دميده
شده و نزديك به دو ميليون انسان كفن پوش كه ميانگين سني آنها از پنجاه سال به
بالاست، با موهاي سپيد، دستهاي لرزان و چشمهاي گريان سر به آسمان برداشته و از
سوز درون، تنها او را ميخوانند و از او طلب عفو و آمرزش ميكنند.
در عظمت اين روز و اين سرزمين همين بس كه رسول خدا از آن
به تمام حج تعبير نموده و فرمودهاند: «الحج عرفة»، در جاي ديگري معصوم ميفرمايد:
اگر در ماه رمضان مورد رحمت و مغفرت الهي قرار نگيري بايد صحراي عرفات را درك كني.
و شاه بيت اين غزل كه اوج شكوه آن است، حضور وجود مقدس
اميرالحاج واقعي و فرزند پيامبر (ص) حضرت صاحب الزمان عليه السلام است كه بيشك در
اين روز و در خيل عظيم زائران خانه خدا حضور دارد.
خوشا به حال كسي كه بار خود را با استغفار و انابه ميبندد
و اين توفيق را پيدا ميكند كه چشم گنهكارش جمال بيمثال امامش را زيارت كند. به
آن اميد.
مشعرالحرام، مناجات با خدا
مشعرالحرام يا مزدلفه، سرزمين وسيع و گستردهاي است كه
بين عرفات و منا قرار گرفته و ميان دو رشته كوه محصور است. فاصله اين وادي از
عرفات تا منا ۳۸۱۲
متر است كه آغاز آن، راه باريك و تنگي است به نام «مأزمين» كه بين دو كوه قرار
دارد و انتهاي آنكه به سرزمين مِنا چسبيده محلي است به نام «وادي محسِّر».
حجاج شب دهم ذي الحجه را بايد در اين سرزمين به عبادت و
مناجات با خدا بپردازند و جز بانوان و افراد مريض، عاجز، سالخورده و همراهانشان كه
مجازند با وقوف اضطراري از نيمه شب آنجا را ترك و به سوي منا كوچ كنند، بقيه حجاج
بايد تا صبح در مشعرالحرام بمانند. وقت وقوف اختياري در اين سرزمين، از اول اذان صبح
تا هنگام طلوع آفتاب است و قبل از طلوع آفتاب، حجاج نبايد از آخرين حدّ مشعرالحرام
كه وادي محسِّر است عبور كنند.
از كارهاي ديگري كه حجاج در اين سرزمين انجام ميدهند
جمع كردن سنگ ريزههايي است كه براي رمي جمرات در منا به آنها نياز دارند.
غروب روزنهم ذي حجه و در واپسين ساعات روز عرفه، همزمان
با غروب خورشيد و پس از پايان اعمال در عرفات، با شليك چند توپ و با طنين صداي
اذان، يكباره و بياختيار جمعيت چون سيل از جا كنده ميشود، به گونهاي كه جز
سفيديِ رنگ احرامها و گرد و غبار غليظي كه از حركت سريع و شتابزده حجاج چشمها را
آزار ميدهد چيز ديگري نميبيني.
از ترس اينكه مبادا گم شوي و از همراهانت جداگردي، سخت
درهراسي و سراسر وجودت مراقب اين است كه نكند جا بماني.
جمعيتي نزديك به دو ميليون نفر، در سرزميني محدود كه
براي درك مواقف و مشاعر مختلف در زمانهايي مخصوص و محدود يكباره با هم حركت ميكنند
و يكباره هم سكون اختيار ميكنند. سيل جمعيت و هجوم آنان كه از مليتهاي مختلفند،
به قدري فشرده و پر هياهوست كه اگر با فريادي بلند نزديكترين فرد خود را صدا بزني
هرگز نخواهد شنيد.
خداوند متعال در مورد اين كوچ عظيم در قرآن مجيد ميفرمايد:
فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللّه َ عِنْدَ الْمَشْعَرِ
الْحَرَامِ.... (۱۱)
افاضه، حركتِ تند، سريع، با شتاب و زياد آب را ميگويند.
هنگامي كه با شتاب و سرعت چون ساير مردم از عرفات كوچ كرديد، خدا را در مشعرالحرام
ياد كنيد.
وقتي با همه هول و هراسي كه در دل داري حركت را آغاز
نمودي، پس از چند ساعت طي مسير در تاريكي شب، به صورت پياده يا سواره ـ كه هر كدام
براي خود راههاي جداگانهاي دارند ـ به سرزمين پهناور و وسيع مشعرالحرام ميرسي و
چشمانت به انبوه جمعيتي از مليتهاي مختلف ميافتد كه در زير برق نورافكنها و در
دل شب با زبانهاي مختلف و حالات گوناگون مشغول نماز، دعا و نيايش هستند. با ديدن
اين منظره روحاني حال عجيبي به تو دست ميدهد.
در اينجا برخلاف ساير مواقف، تنها و بريده از هم ميهنان،
با جمعي محدود به جايي رسيدهاي كه اطرافت را كساني گرفتهاند كه نه با زبان آنها
آشنايي و نه با خودشان. به هر سو نگاه ميكني،
هر كسي با روشي مشغول راز و نياز و عبادت است. برخي نشسته، برخي ايستاده، عدهاي
خوابند و برخي هم متحير چشم به ديگران دوختهاند.
آن شب، شبي خاطره انگيز و فراموش نشدني است. به صبحگاهان
كه نزديك ميشوي، گويي برفي سنگين باريده و همه دشت را تا دامنه تپهها سفيدي پوشانده
است. جز برق و بوق ماشينها كه گاهي تمركز تو را به هم ميزند چيزي نميبيني و نميشنوي.
با طلوع آفتاب، دوباره جمعيت از جاكنده ميشود تا به سوي منا، سرزمين آرزوها كوچ
كند.
در روايت آمده است: حشرات و جانوران مشعرالحرام از همه بيابانها بيشتر است، اما از شب نهم منادي
الهي فرياد ميزند:اي گروه حشرات و جانوران! ميهمانان و زائران الهي در راهند، از
آنها دور شويد. با شنيدن اين ندا همه جانوران و حشرات در زواياي كوهها پنهان ميشوند
و زماني كه حجاج از آنجا كوچ ميكنند دوباره به جاي خود باز ميگردند.
كلام را با فرازي از يكي از دعاهاي معصوم در اين سرزمين،
پايان ميبريم:
«خداوندا! تو بهترين كسي
هستي كه بايد از او حاجت طلب كنيم و تو بهترين كسي هستي كه بايد او را بخوانيم، و
تو بهترين موجودي هستي كه بايد از او چيزي خواست. براي هر كسي كه به سوي چون تو كوچ كند بهره و جايزهاي است. پس جايزه و هديه
مرا، هم در اينجا و هم در وطنم، آمرزش گناهم قرار ده، و توشه كم مرا به رحمت
گستردهات بپذير، كه تو بهترين و مهربان تريني.»
رمي جمرات، طرد شيطانها
پس از ورود به سرزمين مِنا، واجب است تمام حاجياني كه از
سراسر جهان در اينجا گردآمدهاند، از آغاز طلوع تا غروب آفتاب و برخي تا قبل از
نيمه شب، جمره عقبه را رمي كنند.
رمي به معناي پرتاب است. جمره عقبه يكي از جمرات سه گانه
است.
هر يك از جمرات سه گانه به صورت ستوني چهارگوش است از
سنگهاي برهم چيده شده، با ملاطي از سيمان كه چهار طرفش باز است. اطراف هر يك از
جمرات را مانند حوض و كاسهاي بزرگ به ارتفاع ۳۰/۱ متر براي جمع شدن
سنگ ريزهها ساختهاند.
جمره به معني سنگ ريزه و يا محل سنگ ريزههايي است كه
حجاج پرتاب ميكنند.
تعداد سنگ ريزههايي كه هر حاجي بايد روز اوّل رمي كند،
هفت عدد است كه جزئيات و احكام آن در كتابهاي مناسك مراجع عظام به تفصيل بيان شده
است.
آنچه اكنون درصدد بيانِ آن هستيم، اصل معناي «رمي جمره»،
«سابقه تاريخي» اين عمل و «نقش تربيتي» آن در زندگي و عمل هر زائر است.
درباره رمي جمرات، مشهور است كه حضرت ابراهيم خليل وقتي
از طرف خداوند مأمور گشت كه فرزندش اسماعيل را در سرزمين منا قرباني كند، هنگامي
كه براي انجام فرمان الهي در آنجا حاضر شد، در سه مكان، شيطان در قياقه ناصحي
دلسوز بر سر راه او سبز شد و ميخواست او را از اين كار باز دارد. اما ابراهيم عليه
السلام در هر سه موضع او را رمي كرد. اين نقل، منافات ندارد با مستندات تاريخي
ديگري كه ميگويد: اولين كسي كه در اين سرزمين شيطان را رمي كرد حضرت آدم بود. (۱۲)
و در برخي از نقلهاي تاريخي آمده است كه در محل جمرات
سه گانه فعلي، در زمان جاهليت و صدر اسلام بتهايي نصب بوده كه آنها را رمي ميكردهاند.
(۱۳)
هر كدام از موارد سه گانه فوق مبناي كار رمي و طرد شيطان
باشد، درسي است كه هر مسلماني بايد با تمرين عملي، هم در وجود و هم در ذهن خود، آن
را زنده نگه دارد و بداند كه همواره بايد با شيطان در نبرد باشد.
در احكام و كيفيت انجام رمي، آمده است كه:
گذشته از قصد قربت و نيت صحيح، با سنگهاي پاك كه هر
كدام به منزله تيري هستند، روبه قبله بايستد با قصد قربت و با گفتن بسم اللّه و
تكبير، هر كدام از سنگها را پرتاب كنيد. بايد مواظب باشيد كه حتماً سنگ به جمره
اصابت كند.
حجاج پس از اطمينان از اصابت سنگهاي خود و انجام اين
فريضه مقدّس، نسبت به انجام وظيفه احساس آرامش ميكنند كه شيطان را رمي كردهاند.
گرچه اين عمل را چون ساير اعمال از سر تسليم و تعبد
انجام ميدهند، اما اين روحيه بلند كه پس از اعمال مختلف عبادي بايد براي قبولي اعمال
و تكميل آن همواره خود را در معرض خطر ببيني و با شيطان مبارزه كني، خود از بهترين
رازهاي عمل حج به شمار ميرود.
هنگامي كه موج ميليوني حجاج را در اطراف اين ستونهاي
سنگي، با فاصله چند متر ميبيني كه حلقه وار با ازدحام و فشردگي و با هيجاني خاص،
عرق ريزان از صميم جان و با همه قدرت، هر كدام به نوعي تلاش ميكنند تا سنگ ريزهها
را كه در حكم تيرهايي است، به سوي شيطان پرتاب كنند، اين تصور در تو زنده ميشود
كه گويي راستي با شيطان مواجه شدهاند؛ به گونهاي كه گويي او را ميبينند و قصد
دارند همه خطاهايي راكه در اثر وسوسه او در طول عمر و زندگي خود مرتكب شدهاند
تلافي كنند.
خوشا به حال كساني كه هميشه در اين حال و هوا هستند و با
مراقبت از نفس خود، هميشه و در همه جا شياطين جن و انس را از خود طرد ميكنند.
قرباني: بريدن گلوي آز و طمع
دومين عملي كه واجب است حجاج در روز دهم ذي حجه در
سرزمين منا انجام دهند، قرباني كردن است. اين عمل را چون ساير مناسك حج، زن و مرد
بايد با قصد قربت و با شرايطي كه در مناسك مراجع عظام تقليد بيان شده انجام دهند.
سنّت قرباني كردن هم از يادگارهاي به جامانده از حضرت
ابراهيم خليل است كه پس از هجرت تاريخياش به سرزمين مكه و ساختن خانه كعبه در
آخرين آزمايشي كه از جانب پروردگار براي او و همسر بردبار و با ايمانش هاجر و
فرزند مطيع و فرمانبردارش اسماعيل پيش آمد به عنوان يك فريضه انجام داد.
در علّت و فلسفه اين فريضه مقدس، گذشته از راز و رمزهاي
آشكار و پنهاني كه وجود دارد، نوعي تكامل و رشد در اعمال انجام شده توسط هر زن و
مرد مسلمان نيز به چشم ميخورد.
در تاريخ آمده است: حضرت ابراهيم خليل كه تا سنين پيري
صاحب فرزندي نشده بود، به پيشنهاد همسرش ساره با هاجر ـ كه كنيز جواني بود ـ
ازدواج كرد و خداوند از او فرزند پسري نصيبش كرد كه اسماعيل نام گرفت. ابراهيم
تازه داشت با او انس ميگرفت كه از جانب خدا مأمور شد اسماعيل را با مادرش به
سرزمين خشك و سوزان حجاز ببرد و در آنجا سكني دهد. پس از آن هجرتِ تاريخي، هرازگاه به ديدار آنها ميشتافت، تا اينكه
اسماعيل جواني برومند شد كه ابراهيم به كمك او خانه كعبه را ساخت. آنها خود اعمال
حج را به جاي آوردند و ديگران را هم به اين فريضه مقدس فراخواندند.
ابراهيم پس از تحمل سختيهاي بسيار و مبارزاتي كه با
مشركين و كفار در طول زندگي صد سالهاش پشت سر گذاشته بود، درست هنگامي كه فرزند
جوانش بهترين و شيرينترين ايام زندگي خود را ميگذراند، سختترين آزمون را تجربه
كرد. او اين بار از جانب خدا فرمان يافت كه با دست خود فرزند جوانش را در راه دوست
قرباني كند.
ابراهيم در كمال تسليم و رضا، مهيّاي انجام تكليف شد.
همه چيز آماده شده بود و پدر و پسر راهيِ سرزمين منا يا قربانگاه شدند.
اسماعيل رو به قبله سر برزمين گذاشت و ابراهيم هم در
اطاعت از امرِ حق، كارد بر گلوي فرزند گذاشت تا بدون ترديد و دودلي تكليف خود را
انجام دهد كه ناگاه ندا رسيد: «ابراهيم تو مأموريتت را خوب انجام دادي دست نگه دار.»
(۱۴) و
ابراهيم در كمال ناباوري قوچي را در چند قدمي خود ديد كه آماده ذبح شدن است. آري
خداوند وقتي كه اوج تسليم و رضا را در وجود اين پدر و پسر ديد ذبيحهاي را به جاي
اسماعيل فرستاد و ابراهيم به لقب خليل مفتخر شد.
از آن زمان عمل قرباني كردن سنتي شد در اعمال حج كه
هرساله در اين روز حجاج گوسفندي را قرباني ميكنند.
و امروز نوبت تو است تا خود را بيازمايي ـ كه در مقام
دوستي، اطاعت و تسليم تا كجا قدم برمي داري. زماني كه ابراهيم از جگر گوشهاش ميگذرد
و حاضر است او را در راه دوست قرباني كند. آيا تو حاضري اندكي از مال خود را از
روي رضا و تسليم، بدون بخل و تنگ نظري از خود جدا كني و با بريدن گلوي آز و طمع هديهاي
در خور را نثار دوست كني؟!
همان گونه كه خدا فرموده، از پوست و گوشت و خون آن چيزي
به خدا نخواهد رسيد. بلكه تقوا و پرهيزگاري و فرمانبرداري تو است كه خدا را خشنود
ميكند و نردبان ترقي تو خواهد شد. (۱۵)
حلق: اوج خضوع در برابر حق
سومين و آخرين عملي كه حجاج روز دهم ذي حجه در سرزمين
مِنا بايد انجام دهند، عمل حلق يا تراشيدن موهاي سر براي مردان و كوتاه كردن قدري
از مو و ناخن براي زنان است.
حاجي همان گونه كه با آغاز سفر روحاني حج، از خانه و
كاشانه خود دور شده، عادت مألوف را به هم زده و سختيهاي زيادي را تحمل نموده، با نزديك
شدن به مكه و مدينه و شروع اعمال و مناسك حج، سيرهايي دارد و مراحلي را به جهت
رسيدن به كمال طي ميكند و در هر مقامي براي خودسازي و تهذيب نفس گامي به پيش برمي
دارد.
با بستن احرام، مبارزه خود را با شيطان و نفس سركش آغاز
ميكند و با انجام هر كدام از فرايض حج به نوعي از بندي رهيده و دري از رحمت را به
روي خود ميگشايد.
با مُحرِم شدن، بسياري از كارها بر او حرام ميشود و او
با مراقبت از نفس خودش تلاش ميكند كاري را بر خلاف رضاي حضرت حق انجام ندهد.
باطواف وگرديدن به دورخانه توحيد، در عمل نشان ميدهد كه
در اين جهان تنها بر محور يك كانون بايد چرخيد و چون حضرت ابراهيم كه پس از يك عمر
مبارزه با شرك و بت پرستي در كمال تسليم به دور حق گرديد، اكنون او هم در اقتدا به
اسوه پيامبران اين معناي ژرف را دريافته و معبود و معشوق خود را تنها خدا دانسته،
با طواف به دور خانهاش و با انابه و استغفار همچون فرشتگان از او طلب مغفرت ميكند.
با پشت سر گذاشتن طواف در مقام ابراهيم پا در جاي پاي
ابراهيم گذاشته و چون او رو به سوي خدا، نماز طواف را انجام ميدهد. پس از نماز
طواف هاجروار بين خوف و رجاء هفت بار با پاي برهنه و با تذلل و خضوع بين كوه صفا و
مروه، سعي را به جا ميآورد و پس از سعي با تقصير و زدودن آلودگيها از خود، مرحله
اول از فرايض حج تمتع را به پايان ميبرد و خود راآماده ميكندتابارهاي سنگينتر
را بردارد. با فرا رسيدن روز هشتم ذي حجه كم كم آماده ميشود تا احرام حج را
ببندد. اين بار ازشهرمكه وازمسجدالحرام محرم ميشود و براي وقوف در عرفات، مشعر و
منا و انجام اعمال حج تمتع خود را آماده ميكند.
حاجي با خيل عظيم زائراني كه از سراسرجهان آمدهاند، در
زمانهايي محدود و معين، روز نهم را در سرزمين عرفات و شب دهم را در مشعرالحرام
وقوف ميكند و روز دهم وارد سرزمين منا ميشود.
در سرزمين منا و قربانگاه پس از طرد شيطان و رمي آن،
ايثار و گذشت خود را در مصرف مال دنيا نشان داده و در راه دوست ذبيحهاي را قرباني
ميكند، و اكنون پس از طي همه مراحل و اعمال حج، نوبت به آزمايشي ديگر ميرسد كه
يكباره پا روي هواهاي نفساني گذاشته به نوعي خود را بيازمايد. او اكنون ميخواهد
با عمل حلق، زيباترين و آرمانيترين گام را براي رام كردن نفس خويش بردارد و اوج
عبوديت را رقم زند.
بايد پذيرفت كه مو يكي از مظاهر جمال براي هر مرد و زن
است. در صدر اسلام يكي از علايم و نشانههاي بردگان اين بودكه موهاي آنها را از
بيخ ميتراشيدند.
و امروز حاجي ميخواهد چون بردگان، با نشان دادن كمال
بندگي اين مظهر جمال را هم از خود دور كند و در جنگي مستقيم با شيطان، پيروز ميدان
باشد.
پي نوشتها:
۱ ـ مستدرك وسائل الشيعه، ج ۲، ص ۱۴۵
۲ ـ ابراهيم: ۳۷
۳ ـ اصول كافي، ج ۴، ح ۲۳
۴ ـ وسائل الشيعه، ج ۲، ص ۳۳۰
۵ ـ مائده: ۹۷
۶ ـ بقره: ۱۲۵
۷ ـ آل عمران: ۹۶
۸ ـ معجم البلدان، ج ۴، ص ۱۱۷
۹ ـ همان.
۱۰ ـ مستدرك الوسائل، ج ۱۰، ص ۲۶
۱۱ ـ بقره: ۱۹۸
۱۲ ـ امام باقر عليه السلام.
۱۳ ـ اخبار مكّه، ازرقي، ج ۲، ص ۱۷۶
۱۴ ـ صافات: ۱۰۵
۱۵ ـ لَنْ يَنَالَ اللّه َ
لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنْكُمْ... حج: ۳۷
منبع: پايگاه حوزه