۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۲۳
عقیق:اى عزیز، در قبض صابر باش که آب را براى تشنه آفریدند؛ همان گونه که تو تشنه آبى، خود آب هم تشنه توست. این حقیر گفته است.(دیوان، ط 2، ص 404):
غافر
و تائب آمدند طالب مذنب از ازل بى شمر اسم حق همى این سمت اقتضا کند
تشنه به سوى آب و خود تشنه تشنه است آب گدا
خدا خدا کند خدا گدا گدا کند
عارف رومى در مثنوى معنوى چه نیکو فرموده است:
حکمت حق در قضا و در قدر کرد ما را عاشقان
یکدگر
تشنه مى نالد که کو آب گوار آب مى نالد که
کو آن آب خوار
آب کم جو تشنگى آور به دست تا بجوشد آبت از
بالا و پست
وانگهى، به قول خواجه حافظ:
تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن/که خواجه
خود صفت بنده پرورى داند
صابر باش که اگر دیر شود، مسلّما دروغ نخواهد
شد؛ قوله (سبحانه) وَ
لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ (المدّثّر،
آیه 8). زود زود نمى دهند تا کم کم ظرفیت حاصل شود. ببین که شیخ فرید الدین
عطّار در منطق الطیر چه نیکو گفته است:
شیخ مهنه بود در قبض عظیم شد به صحرا دیده پر
خون دل دو نیم
دید پیر روستایى را زدور گاو مىبست و از او
مىریخت نور
شیخ سوى او شد و کردش سلام شرح داد آن حال قبض
خود تمام
پیر چون بشنید گفت اى بو سعید از فرود فرش تا
عرش مجید
گر کنند این جمله پر ارزن تمام نى به یک کرّت
به صد کرّت مدام
ور بود مرغى که چیند آشکار دانه ارزن بسى سال
هزار
ور ز بعد آن که تا چندین زمان مرغ صد باره
بپرد از جهان
از درش بویى نیابد جان هنوز بو سعیدا زود باشد
آن هنوز
طالبان را صبر مى باید بسى طالب صابر نباشد
هر کسى
علاوه این که کسانى که دیرتر مى گیرند پخته تر
مى شوند و بهتر و برتر مى گیرند. برخى را مى شناسیم که زود راه برایش باز شده
است، و لکن اکثر حرفهاى او ساحلى است نه لجّه اى، اما براى جناب آخوند ملا
حسینقلى همدانى پس از بیست و دو سال راه باز شده است و چه اهل راز شده است. به
نکته 641 کتاب هزار و یک نکته این کمترین توجّه بفرمایید:
مرحوم آخوند مولى حسینقلى همدانى (رضوان اللّه
تعالى علیه) در حکمت از شاگردان مرحوم حکیم متأله ملا هادى سبزوارى است، و در
عرفان و سیر و سلوک از شاگردان مرحوم سید على شوشترى. جناب آخوند ملا حسینقلى بعد
از بیست و دو سال سیر و سلوک نتیجه گرفت و به مقصود رسید. و خود آن جناب گفت: «در
عدم وصول به مراد سخت گرفته بودم تا روزى در نجف در جایى (گویا در گوشه ایوانى) نشسته بودم، دیدم کبوترى بر
زمین نشست و پاره نانى بسیار خشکیده را به منقار گرفت و هر چه نوک مى زد خرد نمى
شد، نان را ترک گفت و پرواز کرد و برفت؛ پس از چندى باز گشت، به سراغ آن تکه نان
آمد باز چند بار آن را نوک زد و شکسته نشد، باز برگشت و بعد از چندى آمد و بالأخره
آن تکه نان را با منقارش خرد کرد و بخورد، از این عمل کبوتر ملهم شدم که اراده و
همّت مى باید.
در دیوان این کمترین آمده است:
قدم اول این مرحله خوف و رجا باید از ترک سرت
برگ سفر ساز کنى
همّت و خضر ره و بنیت در حدّ سوا سان تثلیث در
انتاج نظر باز کنى
پی نوشت ها:
صفحه 298 هزار و یک کلمه ج5
رساله انسان در عرف عرفان
منبع:جام
211008