۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۵ : ۰۲
عقیق:در كنار تابلوي كوچهها كه ياس و آقتاب و مهر و پرستو نام گرفته اند يك كوچه ميدرخشد كوچه اي كه مزين است به نام شهيدان زينالي؛ برادران شهيدي كه روزگاري را در كنار پدر و مادر گذراندند تا اينكه امير زينالي در خط مقدم جبهه به شهادت رسيد و علي زينالي در مسجد محلشان ترور شده و به شهادت رسيد.
مادر شهيدان زينالي كه حدود ۳۰ سال است در همين كوچه زندگي
ميكند امسال براي دومين بار عازم خانه خدا است اما تمام آرزويش اين است كه كاش
علي و امير هم او را همراهي ميكردند.
در اولين سفر به خانه خدا گم شدم
مادر شهيدان زينالي كه يك روز ديگر عازم خانه خدا است ميگويد:
اولين بار سال ۶۴ يعني زماني كه هم حاج آقا و
هم علي آقا زنده بودند به همراه همسرم به خانه خدا مشرف شدم، آن موقع حاج آقا خيلي
به من كمك ميكردند و هيچ مشكلي در سفر نداشتم اما در همان روزهاي اول رفتن به
خانه خدا گم شدم كه بعد رفتم بعثه و آنها كمك كردند كه به هتل محل اقامتمان برگردم.
مادر شهيد زينالي ادامه داد امسال ديگر حاج آقا نيستند و
من هم تنها به خانه خدا ميروم.
علي از دوري من مريض شد
وي با يادآوري خاطرات حج سال ۶۴ خود گفت: من آن موقع جوان
بودم و دائما زيارت ميرفتم و كمتر در هتل بودم. علي آقا كه هنوز شهيد نشده بودند
چندين بار تماس گرفته بودند تا با من صحبت كند اما من نبودم و بعد از چند تماس علي
خيلي نگران شده بود كه نكند اتفاقي براي من افتاده و پدرش به او نگفته است و به
همين دليل مريض شده بود و اقوام او را به بيمارستان برده بودند و بعد تماس گرفتند
و از من خواستند حتما با علي صحبت كنم تا حالش خوب شود. وقتي هم كه بر گشتيم علي
به استقبال ما آمد و دائما در مسير خانه براي سلامتي من صلوات ميفرستاد.
دوربين عكاسي سوغاتي مادر شهيد براي علي
مادر شهيد زينالي اظهار داشت: وقتي عازم سفر خانه خدا
بوديم علي گفت: مادر براي من فقط دعا كن و يك سوغاتي بيار! گفتم چي؟ علي گفت: يك
دوربين عكاسي ميخواهم. من و حاج آقا هم همين كار را كرديم و دوربين عكاسي خريديم
اما بعداً دوربين به سرقت رفت.
مادر شهيدي كه به نيابت از ۲ فرزندش به مكه ميرود
معجزه سفر حج بعد از ۲۸ سال
مادر شهيد كه از شوق ديدار دوباره خانه خدا اشك ميريخت
ادامه داد: فروردين ۹۳
بود كه رفتم بنياد شهيد و گفتم سفر مشهد نميبريد
كه جواب دادند خير سهميه نداريم بعد كه خيلي ناراحت شدم گفتند حالا بيا اسمت را
بنويس شايد قسمت شد برويد مكه و من هم نوشتم ولي مطمئن بودم كه قسمت نميشود تا
اينكه بعد تماس گرفتند و گفتند برويد يك كاروان پيدا كنيد اسم شما براي مكه در
آمده است. خدا من را دعوت
كرده تا به نيابت از فرزندانم امسال به حج بروم و معجزه اي شده وگرنه من كجا و
خانه خدا كجا؟ !
پنج شنبه گذشته با علي و امير در گلزار شهدا خداحافظي
كردم
مادر شهيدان زينالي كه چشمانش از ياد ۲ شهيدتر شده است ميگويد:
اگر قرار بود كنار هواپيما به من اجازه ميدادند همراهي با خود ببرم، ۲ شهيدم را ميبردم. هم علي
هم امير آرزويشان رفتن به خانه خدا بود. و من به نيابت از آنها به خانه خدا ميروم.
اين مادر شهيد ادامه داد: من هر پنج شنبه به گلزار شهدا
ميروم چون مطمئن هستم پسرانم منتظر من هستند، هفته قبل رفتم و با علي و امير
خداحافظي كردم و به مادر شهيدي كه در كنار فرزندانم خاك شده است گفتم در غياب من
قبر بچهها را شست و شو بدهند و حجله هايشان را تميز كنند تا من برگردم.
حج امسال كسي بدرقه ام نميكند
مادر شهيدان زينالي ميگويد: مدتهاست ديگر مسئولي در
خانه ما را نميزند انگار همه يادشان رفته خانواده شهدا هم هستند. با آنكه ميدانند
عازم خانه خدا هستم اما كسي براي خداحافظي و بدرقه نيامده است.
مادر شهيدي كه به نيابت از ۲ فرزندش به مكه ميرود
اين مادر شهيد ادامه داد: وضعيت حجاب دختران جامعه خيلي
بد شده است. من ميخواهم تا خدا به دختران ما عفت و خوشبختي عنايت كند. و از خدا
ميخواهم قسمت همه مادران شهدايي كه چشم انتظار ديدار خانه خدا هستند چنين سفري را
عنايت بكند.
مادر شهيد ميگويد من ديگر عمرم را كرده ام، از خدا ميخواهم
به جانبازان ۸
سال دفاع مقدس سلامتي بدهد تا اندكي از درد و رنجي كه ميكشند كاسته شود. و فقط از
همه ميخواهم تا مرا حلال كنند.