کد خبر : ۳۴۴۹۶
تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۱
ماجرای ولادت شیخ نخودکی/

عارفی که تاآخر عمر3ماه ازسال را روزه بود

مرحوم ملاعلی‌اکبر اصفهانی که فرزند ذکور نداشت، عهد کرد به ذوات مقدسه متوسل شود تا خداوند پسری به او ببخشد. حاجی قبل از تولد فرزند به او بشارت پسری داد و سفارش کرد آن پسر را «حسنعلی» بگذارد.
عقیق: عرفان و معرفت، تنها سرچشمه‌ای است که از جوشش آن سرزمین جان‌ها سرزنده می‌شود و بذرهای محبت شکوفا و رابطه دوستی با خلق با خالق متعال محکم و با صفا.

اهمیت عارفان از آنجا بسیار نمودار و روشن است که هرکه به مقامی والا رسید از غیر دوست بی‌نیاز شد. به همین منظور، با استناد به کتاب «نشان از بی‌نشان‌ها» نوشته علی مقداد اصفهانی بر شرح احوال و شیوه سلوکی عارف سالک شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی نظر می‌افکنیم که در مجاورت حرم ثامن الحجج مدفون است.

 

شیخ عالم و عامل الهی حسنعلی بن علی اکبر بن رجبعلی المقدادی الاصفهانی رحمت‌الله علیه، در خانواده زاهد، باتقوا و پارسایی چشم به جهان گشود، پدر وی مرحوم ملا علی اکبر، مردی زاهد و پرهیزگار و معاشر اهل علم و تقوی و ملازم مردان حق و حقیقت بود و در عین حال از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل می‌کرد و آنچه عاید او می‌شد، نیمی را صرف خویش و خانواده می‌کرد و نیم دیگر را به سادات و ذراری حضرت زهرا علیها السلام اختصاص می‌داد.

در سال 1269 هجری قمری، دختری به وی عنایت شد که مادرش تا چهار ماه پس از وضع حمل حتی قطره‌ای شیر در سینه نداشت و آنچه دوا و دعا کردند، مؤثر نیفتاد. تا یکی از دوستان، او را به سوی مردی صاحب‌نفس به نام حاج محمدصادق درویش تخته پولادی هدایت کرد. ملاعلی‌اکبر به دلالت دوست خود، به حضور حاجی رسید و عرض حاجت نمود. حاجی به وی دستور داد تا هر چه دعا و دوا برای زوجه‌اش گرفته است، از وی دور سازد و خود، نفس مبارک در حب نباتی بدمید و فرمود تا آن را به زوجه خود بخوراند. با انجام دستور حاجی، پس از ساعتی زن دارای شیر شد و همین امر سبب ارادت فراوان ملا علی اکبر به مرحوم حاجی محمد صادق شد و مدت بیست و دو سال خدمت درویش را به عهده گرفت و در این مدت، تحت تربیت و ارشاد وی به مقاماتی معنوی نائل آمد. ملا علی اکبر در شهر، به کسب خود اشتغال می‌ورزید و در عین حال حوایج آن مرد بزرگ را نیز فراهم می‌ساخت و شب‌های دوشنبه و جمعه به خدمت او می‌رفت و در تخت پولاد بیتوته می‌کرد.

از طرف دیگر مرحوم ملا علی اکبر که فرزند ذکوری نداشت، عهد کرده بود که به ذوات مقدسه مشرف و متوسل شود تا خداوند پسری به او کرامت فرماید، این سفر که در سال یازدهم از خدمت او به مرحوم حاجی محمدصادق اتفاق افتاد با حامله شدن عیالش پایان پذیرفت و حاجی قبل از تولد فرزند به او بشارت پسری داده و سفارش کرده بود که آن پسر را «حسنعلی» نام گذارد. و بالاخره در سحرگاه یک شب که ملا علی اکبر در تخت پولاد، به خدمت استاد خود سرگرم بوده است، خبر شادی‌بخش تولد نوزاد را از مرشد و مخدوم خود می‌شنود و مجدداً در مورد نامگذاری کودک به «حسنعلی» توصیه می‌شود.

خلاصه آنکه مرحوم حاج شیخ حسنعلی شب دوشنبه و یا جمعه نیمه ماه ذی‌القعده الحرام سال 1279 هجری قمری با بشارت قبلی مرحوم محمد صادق در اصفهان در محله معروف به جهانباره که گویند میهمانسرای سلطان سنجر بوده است، دیده به جهان می‌گشاید.

مرحوم ملا علی اکبر فرزند دلبند را از همان کودکی در هر سحرگاه که خود به تهجد و عبادت می‌پرداخته، بیدار و او را با نماز و دعا و راز و نیاز و ذکر خداوند آشنا می‌ساخته است و از هفت سالگی او را تحت تربیت و مراقبت مرحوم حاج محمد صادق قرار داد.

حسنعلی نخودکی نقل می‌کند: پدر بزرگوارم مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نقل فرمود: بیش از هفت سال نداشتم که نزدیک غروب آفتاب یکی از روزهای ماه رمضان که با تابستانی گرم مصادف شده بود، به اتفاق پدرم، به خدمت استاد حاجی محمد صادق، مشرف شدم. در این اثنا کسی نباتی را برای تبرک به دست حاجی داد. استاد نبات را تبرک و به صاحبش رد فرمود و مقداری خرده نبات که کف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور، من بی‌درنگ خوردم. پدرم عرض کرد: حسنعلی روزه بود. حاجی به من فرمود: مگر نمی‌دانستی که روزه‌ات به خوردن نبات باطل می‌‌شود. عرض کردم: آری، فرمود: پس چرا خوردی؟ عرضه داشتم: اطاعت امر شما را کردم. استاد دست مبارک خود را بر شانه من زد و فرمود: با این اطاعت به هر کجا که باید می‌رسیدی، رسیدی!

خلاصه، پدرم از همان زمان، زیر نظر حاجی به نماز و روزه و انجام مستحبات و نوافل شب و عبادات پرداخت و تا یازده سالگی، که فوت آن مرد بزرگ اتفاق افتاد، پیوسته مورد لطف و مرحمت خاص مرشد و استاد خود بود  از آن پس نیز روح بزرگ آن مرحوم همیشه مراقب احوال او بود و در مواقع لزوم او را مدد و ارشاد می‌فرمود. پدرم می‌فرمود: هر زمان که به هدایت و ارشادی نیازمند می‌شدم، حالتی شبیه خواب بر من عارض می‌شد و در آن حال،‌ روح آن مرد بزرگ به امداد و ارشادم می‌شتافت و از من رفع مشکل می‌فرمود.

از جمله پس از فوت مرحوم حاجی، شخصی به من اصرار می‌کرد که نزد مرشد زنده برویم و از ارشاد او بهره‌مند شویم. به دنبال اصرار او بود که حالتی شبیه خواب بر من عارض شد و در آن حال مرحوم حاجی را دیدم که آمدند و دست به شانه‌های من زدند و فرمودند: هر کس مثل ما آب زندگانی خورد، از برای او مرگ نیست، تو کجا می‌خواهی بروی؟ «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» و سخن معجز اثر حضرت امیرالمومنین علیه السلام نیز مؤید همین معنی است که فرمود: «الا ان اولیاء الله لایموتون بل ینقلون من دار الی دار؛ باخبر باش که اولیاء خدا را مرگ نیست بلکه از خانه‌ای به خانه دیگر نقل مکان می‌کنند».

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما

مرحوم حاج شیخ حسنعلی، از دوازده تا پانزده سالگی، تمام سال، شب‌ها را تا صبح بیدار می‌ماند و روزها همه روز، به جز ایام محرم، با ترک غذای حیوانی روزه می‌گرفت و از پانزده سالگی تا پایان عمر پربرکتش، هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان و ایام البیض هر ماه را صائم و روزه‌دار بود و شب‌ها تا به صبح نمی‌خوابید.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ / از یمن دعای شب و ورد سحری بود



منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین