عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۲۸۲۲
تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۳۹۳ - ۲۰:۴۲
انسان به همان اندازه که از قید تعلقات و وابستگی های مادی آزاد شود، ارزش و اعتبار می یابد؛ زیرا وابستگی ها و دلبستگی ها نهایتاً انسان را به ورطه مرداب رفاه طلبی می افکند، در خود دفن می کند و کمتر مردابی به اندازه مرداب رفاه طلبی از انسان ها قربانی گرفته است و در این میان، تنها ایمان و نوکل به خداوند می تواند هدفی برتر از دنیا پیش روی آدمی بگذارد و او را با ارزش هایی والاتر و پایدارتر از لذت ها و کامرانی های دنیا پیوند دهد.

عقیق:تنها ایمان است که به انسان در برابر طنّازی و عشوه گری دنیا توان مقاومت می دهد. ممکن است انسانِ با ایمان دنیا را مالک شود ولی دنیا هرگز مالک او نمی شود. انسان با ایمان دو دستش را از دارایی دنیا پر می کند، ولی هیچ وقت قلبش را آکنده از عشق به دنیا نمی کند.
در داستان های قرآنی نمونه های بسیاری از این جلوه باشکوه ایمان را می توان سراغ گرفت.

گذشتن از پست وزارت!
اصحاب کهف در زمره بزرگ همّتانی بودند که برای حفظ باورها و آرمان های الهی خود به تمام زرق و برق ها و مظاهر فریبنده دنیا پشت پا زدند و دیار خویش را ترک گفتند و به غاری پناه بردند.
با توجه به آنچه در تواریخ نقل شده که اصحاب کهف وزیران و صاحب منصبان بزرگ شاه بودند که علیه او و آئین اش قیام کردند، روشن می شود که گذشتن از آن زندگی پر ناز و نعمت و ترجیح غارنشینی بر کاخ نشینی تا چه حد شهامت و گذشت و همت و وسعت روح می خواهد. این جوانمردان موحد، آن دنیای آلوده را که با تمام وسعتش زندان جانکاهی بود، ترک گفتند و به غار خشک و تاریکی که ابعادش همچون فضایی بیکران می نمود، روی آوردند.
گرچه اصحاب کهف در راه حفظ عقیده خویش بهای سنگینی پرداختند و از آن مقام ها و منصب ها که بسیاری از افراد در راه رسیدن بدان، به هر مکر و فریبی متوسل می شوند، دست شستند ولی در عوض، نام و یاد ایشان در بلندای تاریخ جاودانه گردید.

زنی که به تمام تعلقات دنیوی پشت پا زد
یکی دیگر از بزرگ همتان تاریخ، آسیه همسر فرعون است. او که در دربار فرعون از بهترین و مجلل ترین امکاناتی که یک زن در دوران زندگی خود آرزوی آن را دارد، برخوردار بود؛ در بزرگترین و زیباترین کاخ های دنیا سکونت داشت، اما از آن هنگام که دلش به نور ایمان روشن شد، یکباره به همه تعلقات دنیوی و آن زر و زیورهای فریبنده پشت نمود و تا سرحد جان در راه ایمان پابرجا و استوار ماند.
گفته اند وی هنگامی که معجزه موسی (ع) را در مقابل ساحران مشاهده کرد، از همان لحظه به موسی ایمان آورد و چون فرعون از ایمان او باخبر شد، بارها او را نهی کرد و اصرار داشت که دست از دامن آیین موسی (ع) بردارد؛ ولی این زن با استقامت هرگز تسلیم خواسته فرعون نشد. سرانجام فرعون دستور داد که دست و پاهایش را به چهارمیخ کشند و در زیر آفتاب سوزان قرار دهند و سپس فرمان داد تا سنگ عظیمی بر سینه او افکنند.
دعای آسیه هنگامی که آخرین لحظه های عمر خود را می گذراند، این بود: رَبِّ ابْنِ لی‏ عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمین‏؛ پروردگارا؛ برای من خانه ای در بهشت در جوار خودت بنا کن و مرا از فرعون و اعمالش رهایی بخش و مرا از این قوم ظالم نجات بده. ( سوره تحریم: آیه 11) جالب اینکه همسر فرعون با این سخن کاخ عظیم فرعون را تحقیر می کند و آن را در برابر خانه ای در جوار رحمت خدا هیچ می شمرد و بدین وسیله به آن ها که او را نصیحت می کردند که این همه امکانات چشمگیری را که در اختیار توست با ایمان به مرد شبانی همچون موسی از دست نده، پاسخ می گوید. این ثمره دعوت انبیاست که انسان غرق شده در دنیا و مظاهر آن را چنان دگرگون می کند و فارغ از دید تنگ مادی، افقی بلند و درخشان فراروی او می گشاید که بر اثر آن یک لحظه او را یارای تحمل محیط کفر نیست و راه گریزی به وادی نور و افق ایمان می جوید.
بدین سان آسیه، اسوه ای شایسته و مثال زدنی شد که جاذبه های دنیوی مظاهر فریبنده آن و حتی شکنجه ها و فشارها نتوانست آن زن مؤمن و ایثارگر را به تسلیم وادارد و از این رو قرآن او را نه تنها اسوه زنان بلکه اسوه تمام مؤمنان عالم معرفی کرده است.

ایمان ساحران

ساحران فرعون، پیش از صحنه رویارویی با موسی دغدغه های دیگری داشتند و هدفی جز تقرب به دربار فرعون و بهره جستن از پاداش های مادی وی نداشتند. آن ها در آن زمان ملتمسانه به فرعون می گفتند: قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ، قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبین‏؛ آیا اگر ما غالب آییم واقعاً برای ما مزدی خواهد بود؟ و فرعون می گفت: آری، در آن صورت شما حتماً از زمره مقربان خواهید شد. ( سوره شعرا: آیه 42-41)
ولی همین که نور ایمان در دل هایشان پرتو افشاند و خدایی شدند، تمام دنیا و جلوه های آن در چشمشان خُرد و حقیر به نظر می رسید و دیگر حاضر نبودند این سرمایه عظیم را با هیچ چیز عوض کنند. لذا در پاسخ تهدیدهای فرعون گفتند: قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلى‏ ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذی فَطَرَنا؛ به خدایی که ما را آفریده است، ما هرگز تو را (و پاداش های تو را) بر این دلایل روشنی که به سراغ ما آمده است، ترجیح نخواهیم داد. ( سوره طه: آیه 72)

ثواب و پاداش الهی از همه چیز بهتر است
قارون ثروتمند مغرور سوار بر مرکبی راهوار زینت ها و ثروت های سرشار خود را به نمایش گذاشت و از این طریق چشمان دنیاپرستان را به خود خیره ساخت، تا جایی که آن بیچارگان آه می کشیدند و می گفتند: ای کاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است، داشتیم. ( سوره قصص: آیه 79) ولی در مقابل این گروه عظیم نیز گروه اندکی عالم و اندیشمند و پرهیزگار و با ایمان، که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر بود، در آنجا حاضر بودند؛ کسانی که شخصیت را با معیار زر و زور نمی سنجیدند و ارزش ها را در امکانات مادی جستجو نمی کردند؛ کسانی که بر این گونه نمایش های مسخره همیشه لبخند تمسخرآمیز می زدند و این مغزهای پوک را تحقیر می کردند: وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون‏؛ کسانی که علم و آگاهی به آن ها داده شده بود، صدا زدند: وای بر شما! چه می گویید؟ ثواب و پاداش الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند، بهتر است. ( سوره قصص: آیه 80)

جاه و جلال دنیا به هیچ نمی ارزد
قرآن کریم با اشاره به سرگذشت دو دوست یا دو برادر که هر کدام نمونه ای از دو جریان فکری و عملی متفاوت بوده اند، نخست از یکی از ایشان که ظاهراً دنیا به کام او می گشت، یاد می کند و از حقارت او در برابر نعمت های الهی که به غرور و بدمستی او منجر شده بود، سخن می گوید؛ او که ثروت ها و عِدّه و عُدّه را به رخ دوستش می کشید و می گفت: «من از نظر ثروت از تو برترم و آبرو و شخصیت و عزتم بیشتر و افرادم فزون تر است.» ( سوره کهف: آیه 34) و این روحیات کارش را به جایی رسانیده بود که دنیا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدی می پنداشت. از این رو هنگامی که در باغش گام نهاد، از روی غفلت و بی خبری گفت: «من باور نمی کنم هرگز فنا و نیستی دامن باغ مرا بگیرد.» ( سوره کهف: آیه 35)
اما دوستش که روح ایمان بر او حاکم بود، اعتقادات او را به ریشخند می گیرد و پس از یادآوری وی به نعمت آفرینش انسان، برای درهم شکستن کفر و غرور او می گوید: «ولی من کسی هستم که الله پروردگار من است.» ( سوره کهف: آیه 38) یعنی تو افتخار به این می کنی که باغ و زراعت و میوه و آب فراوان داری، ولی من افتخار می کنم که پروردگارم خداست؛ خالق من و رازق من اوست؛ تو به دنیایت مباهات می کنی، من به عقیده و ایمان و توحیدم!
و در دامه می گوید: «چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که خدا برایم خواسته؟ چرا نگفتی هیچ قوت و قدرتی جز از ناحیه خدا نیست. اما اگر می بینی که من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمی نیست) شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد و...» ( سوره کهف: آیه 40-39)
وی در پرتو نور ایمان به مقامی رسیده است که دنیا و مظاهر فریبنده آن را هیچ می انگارد و منزلت خود را گرامی تر از آن می داند که بخواهند طعمه جاه و جلال دنیا قرار گیرد؛ لذا تنها بر خدا تکیه می کند و امیدش به پاداش های بی کران اوست.

هدایای دنییوی هیچ است!
هنگامی که فرستادگان ملکه سبا با کاروان هدایا بر سلیمان وارد شدند، با خود گمان می کردند که سلیمان (ع) از مشاهده این هدایا خوشحال می شود و به آن ها شادباش می گوید؛ اما یکباره دیدند سلیمان بدانها نهیت می زند که: أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُون‏؛ آیا شما می خواهید مرا با مال (خود) کمک کنید؟ (و فریب دهید!) حال آنکه آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده، بهتر است؛ بلکه شما هستید که به هدایایتان خوشحال می شوید.» ( سوره نمل: آیه 36) شما هستید که هرگاه چنین هدایای پرزرق و برق و گرانقیمتی برای هم بفرستید، چنان مسرور می شوید که برق شاید در چشمانتان ظاهر می گردد؛ اما اینها در نظر من کم ارزش و بی مقدار است.
بدین ترتیب سلیمان، معیارهای ارزش را در نظر آن ها تحقیر کرد و روشن ساخت که معیارهای دیگری برای ارزش در کار است که معیارهای معروف نزد دنیاپرستان در برابر آن بی رنگ و بی بهاست.

 

پی نوشت ها:
1-مکارم شیرازی، ناصر. تفسیر نمونه، ج9: 99؛ ج12: 427؛ ج15: 232. ج19: 302.
2-قطب، سید. تفسیر فی ظلال قرآن، ج5: 2713.
3-قرضاوی. یوسف.نقش ایمات در زندگی: 334.
4-عباسی مقدم، مصطفی. اسوه های قرآنی و شیوه های تبلیغی آنان: 422.
* محمد قاسمی، حمید. اصول تربیتی در داستان های قرآن: 49.

منبع:قدس

211008

 


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین