۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۰ : ۲۳
عقیق:ميلاد حضرت يحيى بن زكريا (عليه
السلام) كه خداوند متعال بشارت تولد او را به زكريا (عليه السلام) داده بود.
خداوند در قرآن
مجيد مى فرمايد: «يا زَكَريا إنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلام اسمُهُ يَحيى لَمْ نَجْعَلْ
لَهُ مِنْ قَبْلُ سَميّا«
يعنى: «اى
زكريا همانا ما بشارت مى دهيم تو را به فرزندى كه نامش يحيى است كه قرار نداديم
پيش از اين براى او همنامى»
زكريا عرض كرد:
پروردگارا چگونه براى من فرزندى مى باشد در حالى كه زنم نازا است و خودم هم به
منتهاى درجه پيرى رسيدهام.
خداوند فرمود:
همين طور است، ولى آن كار براى ما آسان است زيرا ما تو را خلق كرديم در حاليكه هيچ
نبودى، عرض كرد: پروردگارا نشانه اى برايم قرار ده، خداوند فرمود: نشانه تو اين
است كه سه شبانه روز با مردم حرف نزنى، و خداوند يحيى را به زكريا عنايت نمود.
حضرت يحيي بن
زكريا (ع) يكي از پيامبران بني اسرائيل است كه نام مباركش پنج بار در قرآن آمده
است.
زندگي نامه
اجمالي حضرت يحيي
حضرت زكريا (ع)
با بانويي به نام ايشاع يا (حنانه) خاله حضرت مريم (ع) ازدواج كرد. سالها گذشت و
هر دو به سن پيري رسيدند ولي داراي فرزند نشدند.
سرانجام زكريا
(ع) در كنار محراب مريم (ع) غذاها و ميوههاي بهشتي ديد، دريافت كه بايد
اميدوار به خدا بود، با اينكه ۱۲۰ سال از عمرش گذشته بود و همسرش ۹۸ سال داشت از درگاه خداوند تقاضاي
داشتن فرزند كرد. سرانجام فرشتگان به او بشارت دادند كه خداوند پسري به نام يحيي
(ع) به تو عطا خواهد كرد، و چنين نامي تاكنون كسي نداشته است. سرانجام حضرت يحيي
پس از سي سال زندگاني شهيد شد.
نبوت و كتاب
حضرت يحيي (ع(
حضرت يحيي (ع)
در كودكي به مقام نبوت رسيد، و خداوند در همين سن آن چنان او را از عقل و درايت و
هوش برخوردار نمود كه شايستگي مقام نبوت را پيدا كرد.
مقام حضرت يحيي
(ع) در پيشگاه خداوند آن چنان در سطح بالايي است كه خداوند ميفرمايد:
«وَ سَلامٌ عَلَيهِ يوْمَ وُلِدَ وَ يوْمَ يمُوتُ وَ يوْمَ يبْعَثُ حَيا؛ و سلام
بر او آن روز كه تولد يافت، و آن روز كه ميميرد، و آن روز كه زنده و برانگيخته
ميشود.»
از امتيازات
حضرت يحيي (ع) اينكه: خداوند او را به عنوان تصديق
كننده نبوت حضرت مسيح (ع) و به عنوان رهبر، و بسيار عفيف و پرهيزكار و پيامبري از
صالحان، معرفي ميكند.
گر چه از ظاهر
آيه ۱۲
سوره مريم استفاده ميشود كه او داراي كتاب مستقل بوده، ولي
منظور از كتاب در اين آيه، همان تورات است. او مروج آيين موسي (ع)
بود، وقتي كه عيسي (ع) به مقام نبوت رسيد، به او ايمان آورد، و مروج آيين حضرت
مسيح (ع) گرديد. حضرت يحيي (ع) سه سال يا شش ماه از حضرت عيسي (ع)
بزرگتر بود.
يحيي و عيسي
(ع) با همديگر الفت و انس خاصي داشتند، و هم چون دو برادر عرفاني، ارتباط تنگاتنگي
در ميانشان بود. تا آنجا كه در روايت آمده:
مدتي پس از فوت
حضرت يحيي (ع)، حضرت عيسي (ع) كه از فراق او دلتنگ شده بود، كنار قبر يحيي (ع) آمد
و از درگاه خدا خواست تا يحيي (ع) را زنده كند. دعايش به اجابت رسيد، يحيي (ع)
زنده شد و از ميان قبر بيرون آمد و به عيسي (ع) گفت:
»از من چه ميخواهي؟»
عيسي (ع) گفت: «اُريد ان تؤبسني كما كنتُ في الدنيا:
ميخواهم با من انس و الفت بگيري همان
گونه كه در دنيا با هم مأنوس بوديم.»
يحيي (ع) گفت:
«اي عيسي! هنوز از مرارت و سختي مرگ، آرامش
نيافتهام، ميخواهي مرا به دنيا برگرداني! تا بار
ديگر به سختي مرگ مبتلا شوم.» اين را گفت و سپس به قبر خود بازگشت.
در روايات
معراج آمده، پيامبر اسلام فرمود: در شب معراج هنگام سير در آسمانها، وقتي كه به
آسمان دوم رسيدم، ناگاه دو مرد شبيه هم را ديدم، به جبرئيل گفتم: اينها كيستند؟
گفت: «دو پسرخاله همديگر، يحيي و عيسي (ع) هستند.» بر آنها سلام كردم، و آنها بر
من سلام كردند، براي آنها از درگاه خدا طلب آمرزش كردم، آنها نيز براي من طلب
آمرزش نمودند، و به من گفتند: «مرحباً بالاَخِ الصالح و النبي الصالح: آفرين بر
برادر شايسته و پيغمبر شايسته.«
شهادت جانسوز
حضرت يحيي (ع(
در بيت المقدس
پادشاهي هوسباز به نام «هيروديس» بود، كه از طرف قيصر روم در آنجا فرمانروايي ميكرد،
برادرش دختري به نام «هيروديا» داشت. پس از آنكه برادرش از دنيا رفت، هيروديس با
همسر برادرش ازدواج كرد.
هيروديس شاه
هوسباز، عاشق هيروديا دختر زيباي برادرش شد، به طوري كه زيبايي هيروديا او را در
گرو عشق آتشين خود قرار داده بود، از اين رو تصميم گرفت با او كه برادرزاده، و
دختر همسرش بود، ازدواج كند. اين خبر به پيامبر خدا حضرت يحيي (ع) رسيد، آن حضرت
با صراحت اعلام كرد كه اين ازدواج برخلاف دستورات تورات است و حرام ميباشد.
سر و صداي اين فتوا در تمام شهر پيچيد و به گوش آن دختر (هيروديا) رسيد، او كينه
يحيي (ع) را به دل گرفت، چرا كه او را بزرگترين مانع بر سر راه هوسهاي خود ميدانست
و تصميم گرفت در يك فرصت مناسبي از او انتقام بگيرد. ارتباط نامشروع هيروديا با
عمويش هيروديس بيشتر شد، و زيبايي او شاه هوسران را شيفته اش كرد به طوري كه هيروديا آن چنان در
شاه نفوذ كرد، كه شاه به او گفت: «هر آرزويي داري از من بخواه كه قطعاً انجام
خواهد يافت.»
هيروديا گفت:
من هيچ چيز جز سر بريده يحيي (ع) را نميخواهم، زيرا او نام من و تو را بر سر
زبانها انداخته و همه مردم را به عيبجويي ما مشغول نموده است.
در سالروز جشن
تولد هيروديس پادشاه فلسطين طبق پاره اي از روايات، يحيي بن زكريا (ع) در
محراب عبادت در مسجد بيت المقدس به سر ميبرد، مأموران جلاد سراغ او آمدند و او
را دستگير كرده و به مجلس شاه بردند، شاه در همان جا فرمان داد سر از بدن او جدا
كردند و سر بريدهاش را در ميان طشت طلا نهادند و آنگاه
كه هيروديا تسليم هوسهاي شاه گرديد، سر بريده يحيي (ع) به سخن آمد و در همان حال
نهي از منكر كرد و خطاب به شاه فرمود: «يا هذا اِتَّق الله لا يحِل لك هذه: آي شخص
از خدا بترس اين زن بر تو حرام است.» به اين ترتيب حضرت يحيي (ع) مظلومانه به
شهادت رسيد.
وقتي كه سر
مقدس يحيي (عليهالسلام) را از بدن جدا نمودند، قطرهاي از خونش به زمين ريخت و هر
چه خاك بر روي آن ريختند، خون در حال جوشش از ميان خاك بيرون ميآمد و تلي از خاك
به وجود آمد، ولي خون از جوشش نيفتاد و تلي سرخ ديده ميشد.
محل دفن حضرت
يحيي (ع)
اكنون سر مبارك
حضرت يحيي (عليهالسلام) در داخل شبستان مسجد اموي شام (مسجد جامع دمشق) در نيمه
شرقي آن قرار گرفته و مقام شريف به صورت مربع و بر بالاي مقام، گنبدي سبز رنگ نصب
گرديده است.
در حالي كه بدن
مباركش در حوالي دمشق در محلي به نام «زبداني» در مسجد «دلم» مدفون ميباشد.
در آثار اين
مصيبت بزرگ آمده است: كه زمين و آسمان و ملائكه بر شهادت يحيي (عليه
السلام) چهل شبانه روز گريان شد، و خورشيد نيز به مدت چهل روز در هالهاي از سرخي
خون، طلوع و افول ميكرد، همانطوري كه در شهادت امام حسين (عليهالسلام) چنين بود.
تصاوير ذيل اين
مكان مقدس را در مسجد اموي شام به نمايش گذاشته است.
211008