عقیق برای استفاده ذاکرین اهل بیت(ع) منتشر می کند

اشعار وِیژه شهادت امام کاظم(ع)

عقیق: به مناسبت فرا رسیدن 25 رجب سالروز شهادت حضرت موسی بن جعفر امام کاظم(ع) ، عقیق جدیدترین اشعار شعرای آیینی کشور برای این مناسبت را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.
عقیق: به مناسبت فرا رسیدن 25 رجب سالروز شهادت حضرت موسی بن جعفر امام کاظم(ع)   ، عقیق جدیدترین اشعار شعرای آیینی کشور برای این مناسبت را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.

چشم هایش همه را یاد خدا می انداخت

لرزه بر جان و دل تک تک ما می انداخت

پا برهنه همه بر بُشر شدن محتاجیم

نظری کاش که بر ما، گذرا می انداخت

دست بسته فقط او بود که شد دست به خیر

سکّه نه، ماه به کشکول گدا می انداخت

آن همه زخم به روی بدنش بود ولی

زَهر هم بر جگرش چنگ، جدا می انداخت

چشم خود بست ولی دختر او چشم به راه

روی شانه پسرش شال عزا می انداخت

او پر از درد شد امّا به خداوند او را

روضه ی کوچه و گودال ز پا می انداخت

پیکرش زخم شد امّا سر او دست نخورد

شد خراشیده ولی حنجر او دست نخورد

 

محسن حنیفی

 

آرامش محض، روح آشفته‌ی توست

مبهوت، زمان زِ رنج ناگفته‌ی توست

تو صابری و صبر، شکیب از تو گرفت

تو کاظمی و خشم، فرو خفته‌ی توست

سید مهدی حسینی

 

کسی بدون دلیل از صدا نمی افتد

لب کلیم ز سوز دعا نمی افتد

کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود

به دست بسته شده، از عطا نمی افتد

اگرچه خاک نشسته به روی لب هایت

عقیق، پا بخورد از بها نمی افتد

مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟

همیشه از دهنش ناسزا نمی افتد

چه آمده به سرت پنجه میکشی بر خاک؟

به هر نفس، لب تو از ندا نمی افتد

به سینه ای که لگد خورد پشت در سوگند

بدون درد سر این ساق، جا نمی افتد

کسی که در تن او پیرهن شده پاره

به یاد بی کفن کربلا نمی افتد

تو گیر یک نفر افتاده ای چنین شده ای

تن تو در گذر گرگ ها نمی افتد

پس از سه روز تو را عده ای کفن کردند

سر بریده ی تو زیر پا نمی افتد

سنان و شمر به هم با اشاره می گفتند:

مگر که نیزه نخورده ؟ چرا نمی افتد؟

 

ناشناس

 

دردی به جان نشسته دگر پا نمی شود

جز با دوای زهر مداوا نمی شود

یک جای پرت مانده ام و بغض کرده ام

در این سیاه چال دلم وانمی شود

 

کافیست داغ دوری معصومه و رضا

دیگر غمی به سینه من جا نمی شود

معصومه کاش بود کمی درد دل کنم

کس مثل دختر همدم بابا نمی شود

می خواستم دوباره ببوسم رضام را

هنگام رفتنم شده گویا نمی شود

اصلاَ نخواستم کسی آید به دیدنم!!

سیلی که مونس دل تنها نمی شود

از بس زدند خورد شده استخوان من

این پا برای من که دگر پا نمی شود

زنجیرها رسانده به زانو سر مرا

کاغذ هم اینچنین که منم تا نمی شود

گاهی هوای تازه و آزاد می روم

بی تازیانه و لگد اما نمی شود

ضجر من از جسارت سِندی شاهک است

بی ناسزا شکنجه اش اجرا نمی شود

گفتم سر مرا ببر اما تو را خدا

اسمی نبر ز مادرم،آیا نمی شود

تشییع من اگرچه روی تخته در است

تشییع هیچکس روی نی ها نمی شود

 

علی صالحی

 

 

زندگی با دل پر ، گوشه زندان سخت است

گریه کردن جلوی ظلم نگهبان سخت است

سجده ی با غل و زنجیر مکافات شده

بین این صومعه وا کردن قرآن سخت است

تشنه لب هستم و از العطشم بی خبرند

آبیاری شدن گل ته گلدان سخت است

ساق پاهای من از چند جهت خرد شده

استخوان باز شود دارو و درمان سخت است

یاد معصومه ام و فاصله آبم کرده

از سیه چال بلا رفتن کنعان سخت است

مثل یک دانه سرما زده چالم کردند

زنده در گور شدن تا به گریبان سخت است

ضربه های که روی مغز سری می کوبند

مثل ضربه زدن پتک به سندان سخت است

عصر ها نان و کتک لقمه افطار من است

که همین هم سر افتادن دندان سخت است

سیلی و مشت و لگد هیچ ولی مهر سکوت

جلوی بد دهنی های فراوان سخت است

به روی لنگه دری ، از دو سر آویزانم

این چنین بردن من تا سر میدان سخت است

جسر بغداد که جای پسر فاطمه نیست

کفن و دفن بدنم گوشه ویران سخت است

هر زمان ناله زدم رفت دلم کرب و بلا

ولی یاداوری شام غریبان سخت است

ضریه آخر خود را که زد و سر را کند

گفت این زاده ی حیدر چقدر جان سخت است

ساربان است که در گوشه مقتل فهمید

بردن خاتم انگشت سلیمان سخت است

کعب نی بود که از پشت به زنها می خورد

کتف مجروح و سفر با سر عریان سخت است

وقتی یک مشت اراذل همه دورت باشند

رد شدن از وسط کوچه دو چندان سخت است

سّتر ناموس خدا واجب عینی است ولی

خواهش روسری از غیر مسلمان سخت است


حسین قربانچه

 


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین