عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۸۶۷۹
تاریخ انتشار : ۰۵ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۲
از پله‌ها که بالا می‌رفتم، امام من و بچه را دیدند. لبخند زدند.

عقیق: دختردار شدم. گفتم بچه را ببرم امام ببینند. از پله‌ها که بالا می‌رفتم، امام من و بچه را دیدند. لبخند زدند.
پرسیدند: بچه‌ی خودت است؟
گفتم: بله!

دست‌هایشان را آوردند جلو که بچه را بگیرند و پرسیدند: دختر است یا پسر؟
گفتم: دختر.
بچه را خیلی مهربان بغل گرفتند. صورتشان را روی صورت بچه گذاشتند و پیشانی بچه را بوسیدند. بعد گفتند: دختر خیلی خوب است.
در گوش بچه دعا خواندند و بعد پرسیدند: اسمش چیست؟
گفتم اسم نگذاشته‌ایم که شما بگذارید.
گفتند: فاطمه خیلی خوب است و این جمله را سه بار تکرار کردند.




پی نوشت:

برگی از سیر و سلوک امام خمینی (ره)
منبع:سبک زندگی


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
سيد رضا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۵
0
0
آه و هزاران آه
كه چقدر دلم براي امام، پير جماران و آن صوت ملكوتي اش و آن سيد نوراني هميشه در ركاب امام، حاج آقاي كوثري تنگ شده است ... دلم براي شهدا، دلم براي شهيد ستاري و شهيد بابايي، شهدا پدافند تا هميشه قهرمان سوباشي تنگ شده است ... مردان ديروز فراموشمان نكنيد و در لحظه موعود شفيع ما هم باشيد ...
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین