کد خبر : ۲۷۵۵۷
تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۲
شرح نهج البلاغه استاد اسماعیلی

توصیۀحاج آقا مجتبی تهرانی به"دعای غریق"

تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که «دعای غریق» را بخوانند!

عقیق: استاد محسن اسماعیلی در کلاس شرح نهج البلاغه که چهارشنبه ها در محل سابق حزب جمهوری اسلامی، سرچشمه تهران برگزار می شود گفت: خداوند در روز قیامت با بدعت گذاران صحبت نمی کند و توبه آها نیز پذیرفتنی نیست و اساسا توبه بری بدعت گذار ممکن نیست.
آنچه در ادامه می خوانید، برداشتی از کلاس شرح نهج البلاغه استاد محسن اسماعیلی است.
وآخرُ قدْ تسمّى عالماً ولیْس به، فاقْتبس جهائل منْ جُهّالٍ وأضالیل منْ ضُلاّلٍ، ونصب للنّاس أشْراکاً منْ حبال غُرُورٍ، وقوْل زُورٍ، قدْ حمل الْکتاب على آرائه، وعطف الْحقّعلى أهْوائه، یُؤْمنُ من الْعظائم، ویُهوّنُ کبیر الْجرائم، یقُولُ: أقفُ عنْد الشُّبُهات، وفیها وقع، ویقُولُ: أعْتزلُ الْبدع، وبیْنها اضْطجع 

درباره شبهه قدری صحبت شد. اما بدعت:
بدعت را نوآوری معنی می کنند. یعنی آوردن چیزی که از قبل سابقه نداشته و پیشینه ندارد.
در کتاب العین، که قدیمی ترین کتاب لغت در زبان عربی است، در تعریف بدعت آمده: احداث چیزی که قبلا نبوده است و به آیه "الله بدیع السموات والارض" اشاره شده است؛ چرا که آسمان و زمین نبودند و خدا نوآوری کرد و آن ها را به وجود آورد و لذا
یکی از اسماء خداوند بدیع است.
همچمنین از قول پیامبر است که: "ما کنت بد عأ
من الرسل"؛ من اولین پیامبر نیستم؛ چرا تعجب و انکار می کنید؟
اما در اصطلاح منابع دینی که نهج البلاغه هم از آنهاست، می گویند که بدعت به این معنی استفاده شده است:

ادخال ما لیس من الدین فی الدین و اخراج ما فی الدین من الدین؛ یعنی آنچه در دین نیست را در دین وارد کردن و آنچه در دین است را از آن خارج کردن.
مثلا نماز جزو دین است، بدون شک؛ اگر کسی گفت چنین چیزی نداریم، می شود بدعت و یا اگر روش خاصی را در زیارت از خودش در آورد، می شود بدعت.
طبعا در نهج البلاغه منظور ز بدعت، اختراعات و نوآوری ها نیست؛ زیرا زمانی بود که مثلا بلندگو را بدعت می دانستند؛ خیر! یا همین توضیح المسائل ها که در زمان پیامبر نبود؛ برخی آن را بدعت م دانستند؛ خیر؛ اینها بدعت نیست.

مرحوم استاد ما [حاج آقا مجتبی تهرانی رحمه الله علیه]، به تعریف بالا یک چیزی اضافه می کردند:
ادخال ما لیس من الدین فی الدین، "یما انه فی الدین"؛ یعنی آنچه در دین نیست را در دین وارد کردن، "با این نیت که از دین است".
صرف اینکه چیزی سابقه نداشته و ما انجام دهیم بدعت نیست؛ اگر با این نیت که بخشی از دین است انجام شود، یدعت است. مثلا "لااله الاالله" گفتن چیز بدی نیست. خوب است. اما اگر کسی گفت مستحب ایست در فلان موقع به فلان مقدار بگویی و حال آنکه چنین چیزی در دین نیامده است، آن بدعت است؛ ولو اینکه لااله الاالله بگوید!
آیه 27 سوره حدید را ببینید:
ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الْإِنجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿27﴾

آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پى ‏درپى آوردیم و عیسى پسر مریم را در پى [آنان] آوردیم و به او انجیل عطا کردیم و در دل هاى کسانى که از او پیروى کردند رافت و رحمت نهادیم و [اما] ترک دنیایى که از پیش خود درآوردند ما آن را بر ایشان مقرر نکردیم مگر براى آنکه کسب خشنودى خدا کنند با این حال آن را چنان که حق رعایت آن بود منظور نداشتند پس پاداش کسانى از ایشان را که ایمان آورده بودند بدانها دادیم [ولى] بسیارى از آنان دستخوش انحرافند (27)

در آیه فوق صحبت از "رهبانیت" است؛ رهبانیتی که مسیحی ها از خودشان بدعت گذاشتند.

در اسلام اصل و دستور اولیه برای متدین این است که رشد و کمال و معنویتش را در متن جامعه به دست آورد:

کن فی الناس و لا تکن معهم!

از ما معنویت را در متن جامعه خواسته اند. فرار از جامعه الا در شرایط اضطرار ممنوع است. روش مسیحیان برعکس این است.

آنها که در پی معنویت هستند ازدواج نمی کنند و گوشه گیری می کنند. در آیه فوق رافت و رحمت مسیحیان را کنار رهبانیت آنان ذکر کرده است و این رهبانیت تا جایی که سلیقه شخصی باشد، ایرادی ندارد؛ اما اگر این را دستور دین معرفی کردند، می شود: رهبانیتا ابتدعواها؛ یعنی انزوا و گوشه گیری ای که آنها داخل دین کردند. در آیه می فرماید: "وما رعواها حق رعایتها" و وقتی به این مرحله رسید، دیگر قابل بخشش نیست.

فقط در اصول کافی 22 روایت در "باب البدع و الرای و المقاییس" آمده است که نشان می دهد بدعت گذار جزو منفورترین افراد است. 

چرا قرآن درباره بدعت گذار اینقدر سخت گرفته است؟ چون اگر هرکس با عقل ناقصش چیزی را کم یا زیاد کند؛ دیگر چیزی از دین نمی ماند.

آنجه از ما خواسته اند تعبد است؛ حال آنکه بعضی می خواهند از دین لباس گشادی درست کنند که بر تن همه برود. اینگونه، بعد از مدتی، از اسلام جز اسم باقی نمی ماند.
حکمت 369 را ببینید:

یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یَبْقى فیهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ. مَساجِدُهُمْ یَوْمَئِذ عامِرَةٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدى. سُکّانُها وَ عُمّارُها شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِى الْخَطیئَةُ یَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فیها.

وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ إِلَیْها.
یَقُولُ اللّهُ تَعالى « فَبى حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلى أُولئِکَ فِتْنَةً أَتْرُکَ الْحَلیمَ فیها حَیْرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ. وَ نَحْنُ نَسْتَقیلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ

روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی، و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند . مردم خود را مسلمان می نامند در صورتی که دورتر از همه کس به اسلام هستند .مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان ، اما از هدایت ویران است. مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند، که کانون هر فتنه و جایگاه هرگونه خطاکاری اند ، هرکس از فتنه بر کنار است او را به فتنه بازگردانند و هرکس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشانند که خدای بزرگ می فرماید : به خودم سوگند! بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند!. و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها در گذرد.

روز اول در "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" شبهه کردند و همین طور آمدند تا اینکه امیرالمونین می فرماید:
از اسلام چیزی جر اسم باقی نمانده است.

اما بدعت گذار ها چه کسانی هستند؟ چه ویژگی ای دارند؟ اینها افرادی هستند که بهره ای از علم و سواد دارند ولی تقوا ندارند. چون عالم هستند، مردم حرفشان را قبول دارند ولی تقوا ندارند.

در سوره بقره آمده است:

فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ ﴿79﴾

پس واى بر کسانى که کتاب [تحریف ‏شده ‏اى] با دست هاى خود مى ‏نویسند سپس مى ‏گویند این از جانب خداست تا بدان بهاى ناچیزى به دست آرند پس واى بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته و واى بر ایشان از آنچه [از این راه] به دست مى ‏آورند (79)

در آیه می فرماید وای بر کسانی که تحریف هایشان را کتاب می کنند. یعتی این هاعرضه کتاب نوشتن دارند. بی سواد نیستند. ولی تقوا ندارند. چرا؟ "لیشتروا به ثمنا قلبلا"؛ چون می خواهند بهای ناچیزی به دست آورند.

در این آیه سه بار می گوید: "وای بر آنها!".

در سوره نحل آمده است:

وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ لاَ یُفْلِحُونَ ﴿116﴾

مَتَاعٌ قَلِیلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿117﴾

و براى آنچه زبان شما به دروغ مى‏پردازد مگویید این حلال است و آن حرام تا بر خدا دروغ بندید زیرا کسانى که بر خدا دروغ مى‏بندند رستگار نمى‏شوند (116)

در آیه بعدی می فرماید بالاخره از متاع دنیایی چیزی گیرشان می آید ولی عذابی دردناک در انتظارشان است:
]
ایشان راست] اندک بهره‏اى و[لى] عذابشان پر درد است.(117)


از بعضی ها اگر بپرسی میدان بهارستان کجاست، ابایی ندارند که بگویند: نمی دانم؛ اما وقتی درباره دین ازشان می پرسی نمی گویند بلد نیستم.

در سوره آل عمران می خوانیم:

إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُوْلَئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿77﴾

وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقًا یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَیَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿78﴾

کسانى که پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیزى مى‏ فروشند آنان را در آخرت بهره‏ اى نیست

و خدا روز قیامت با آنان سخن نمى ‏گوید و به ایشان نمى ‏نگرد و پاکشان نمى‏ گرداند و عذابى دردناک خواهند داشت (77)

و از میان آنان گروهى هستند که زبان خود را به [خواندن] کتاب [تحریف شده‏اى ] مى ‏پیچانند

تا آن [بربافته] را از [مطالب] کتاب [آسمانى] پندارید با اینکه آن از کتاب [آسمانى] نیست

و مى‏ گویند آن از جانب خداست در صورتى که از جانب خدا نیست و بر خدا دروغ مى‏ بندند با اینکه خودشان [هم] مى‏ دانند (78)


خداوند در روز قیامت با این بدعت گذاران صحبت نمی کند و توبه آها نیز پذیرفتنی نیست و اساسا توبه بری بدعت گذار ممکن نیست.

در آیه 78 می فرماید برخی از بدعت گذارها حرفشان را خیلی ساده می زنند؛ اما گروهی دیگر خیلی حرفه ای هستند

و بدون اینکه ادعایی بکنند، شما را به دام بدعت می اندازند. مستقیما نمی گویند که این حرف های ما دستور خداست،

ولی عملا طوری رفتار می کنند که خیال کنی دستور دین و خداست. 

از مجموع این آیات و روایات، 5 نکته درباره بدعت و بدعت گذار به دست می آید:

.1بدعت افترای به خداست و بدعت گذار رستگار نمی شود و در قیامت عذابی دردناک دارد.در قرآن نمونه دیگری جز برای بدعت گذار نداریم که در یک آیه 3 بار بگوید: وای بر او!.2گرچه جاهل هم ممکن است بدعت گذار باشد ولی

غالبا بدعت گذاری کار عالمانی است که مقبولیت اجتماعی دارند.

.3منشا بدعت گذاری حب به دنیاست.

بعدا می بینیم که به ما توصیه شده عالمی را که

مفتون دنیاست بین خود و خدا واسطه نکنیم، زیرا اینها "قطاع الطریق" اند. راه را می بندند.

.4 باید دقت کرد که اینها صریحا دعوت نمی کنند. از شگردهای عوامفریبانه استفاده می کنند. ممکن است لفاظی کنند؛ شعر بخوانند؛ صوت زیبا داشته باشند. یکی از شگردهایشان این است که می گویند ما بدعت گذار نیستیم و بدعت گذاری می کنند.

مرحوم علامه مجلسی (پدر) که اصول کافی را شرح کرده است، می گوید: مواظب لباس پوشیدنتان باشید، نکند مردم آن لباس خاصی را به نام دین بپذیرند. مراقب خوراکتان باشید. حتی لااله الاالله هم اگر بگویید و شما آن را به صورتی که در دین نیامده بگویید، این هم بدعت است.
.5
زشتی عمل بدعت گذار در این است که عملش را به اسم دین جا می زند؛ والا خود عمل ممکن است زیبا باشد. مثلا صلوات شعبانیه را گفته اند ظهر روزهای ماه شعبان بخوانید و اگر در زمان دیگری خواستید بخوانید، با نیت اینکه در آن وقت وارد شده است، نخوانید. رجاأ بخوانید.
روایتی تکان دهنده از امام صادق است که:
روی یونس بن عبد الرحمن، عن عبد الله بن سنان، أن الإمام الصادق(ع) قال" ستصیبکم شبهة فتبقون بلا علم یری و لا إمام هدی لا ینجو منها الا من دعا بدعاء الغریق". قلت: و کیف دعاء الغریق؟ قال:تقول

یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک. فقلت: یا مقلّب القلوب و الأبصار ثبّت قلبی علی دینک. فقال: ان الله عز و جل مقلب القلوب و الأبصار، و لکن قل کما أقول:

یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک.
عبدالله بن سنان از یاران امام صادق علیه السّلام نقل می کند که روزی آن حضرت فرمود:
به زودی شبهه ای به شما روی خواهد آورد ، و حال آن که شما نه پرچم هدایتگری خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که به شکل عمومی و کلّی هدایت کند(زمان غیبت). در این حال

تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که «دعای غریق» را بخوانند!

گفتم: دعای غریق چگونه است؟
فرمود: می گویی :یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک.

پس گفتم:
یا مقلّب القلوب و الأبصار ثبّت قلبی علی دینک.
حضرت فرمودند: خداوند "مقلب القلوب والابصار" هست، ولی تو همان طور که من گفتم بگو و بگو:

"یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک".
این روایتی صحیح است و مرحوم حاج آقا مجتبی توصیه می فرمودند که حتما روزی حداقل یک بار این دعا را بخوانید.
 

 

منبع:شبستان

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین