۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۶ : ۲۱
عقیق: در گفتگو با حجت الاسلام علی فرخ،
مدیر حوره علمیه اباصالح (عج) فردیس کرج در خصوص معنای عرفانی "احسن الخالقین"
گفتگویی انجام داده ایم؛ گفتگوی ما با این استاد عرفان از نظرتان می گذرد:
احسن الخالقین عبارتی است که خداوند در سوره
مومنون برای خود به کار می برد؛ از این کلام الهی چه وجه عرفانی دریافت می شود؟
عبارت مبارکه احسن الخالقین که یکی از برجستگی های
قرآن را برای ما بیان می کند، اولین بار در سوره مبارکه مومنون بیان شده البته به
شکلی دیگر در سوره سجده نیز از آن روایت شده است. این کلمه و معادل آن در سوره
سجده، هر دو در ذیل خلقت انسان بیان شده که خود معنا و مفهوم خاصی را در ذهن تداعی
می کند. قبل از ورود به بحث اساسی مناسب است از کلمه "حَسَن" و
"حُسن" و "احسن" که در فارسی به معنای زیبایی است، به شکل های
مختلف از این کلمه و کلمه خلق و خالق بیان داشته باشیم زیرا درب ورود بحث به مسائل
معارف، از همین واژه های الهی و قرآنی و وحیانی است که همه درهای را به روی ما باز
می کند.
حُسن
و زیبایی معنایی بدیهی در بین همه مردم است، در عین حال معنایی مبهم دارد که باید
آن را کنکاش کنیم. باید دید حسن و زیبایی چیست. زیبایی در عبارات علمای وزین ما به
معنای چینش درست و صحیح بین اجزای اشیا و بین آن شی و هدف خلقت است. هر چه این
چینش و تنظیم با حقیقت اشیاء نزدیک تر باشد، زیبایی خود را جلوه گرتر می نماید و
فهم آن مقدور کسانی است که دارای روح لطیف و آینه وار از حقیقت باشند.
بنابراین همه افراد نمی توانند این زیبایی را درک کنند؟
آنانی
که در طی زمان و مکان روح خود را آلوده نموده اند، از حقیقت واقعی زیبایی دور و بی
نصیب شده اند و تا آنجا که بتدریج همه عالم را تیره و تار می بینند. تیره و تار
بودن عالم به آینه وجودشان بر می گردد. که در آن به قول قرآن دسیسه کرده
اند:" وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا" اما آنانی که روح خود را با حقایق
رحمانی و لطایف سبحانی جلا داده اند، حقیقت و زیبایی را آن گونه که آفتاب حقیقت
عالم درخشش دارد و به اندازه تقرب خود و ظرف و و عاء قلبشان دریافت می کنند؛
بنابراین زیبایی عالم که بر می گردد به حقیقت الهی، خود جلوه ای است از حقیقت عالم
و این را هر فردی به اندازه وجود خود دریافت کرده و شیفته آن می شود. زیبایی که در
این کلمه قرآنی آمده، آن چنان مقهور کننده است که همه را شیفته و فریفته خود می
کند تا جایی که مومن و کافر محو وجود آن شده و عقل را به کناری می اندازند و محو
روی زیبای او می شوند.
اما
کلمه دوم یعنی خلق و خالق، که در این آیه به کار رفته نیز یکی از واژه های درخور
تامل است. خلق به معنای قدر و اندازه است. قدر همان مهندسی اشیاء است. یعنی هر کسی
که خلق شیء می کند به یک عنوان مهندسی آن شیء را به عهده دارد و این را هم در خارج
می توان درک کرد چرا که عالم هستی در یک صورت کلی به دو بخش تقسیم می شود؛ عالم
امر و عالم خلق.
در
عالم امر حد و حدود خاصی وجود دارد که قابل مقایسه و قیاس قدری نیست. عالم خلق بر
خلاف آن عالم اندازه است. هر شیء علاوه بر این که به اندازه های خاصی ساخته شده
است در جزئیات اجزا و چینش اجزاء آن نیز اندازه ها رعایت شده. در انسان می بینیم
انسان دارای قد، عرض و دست و پاهایی است قلب او انگشتان او و وهمه اشیایی که در
جزئیات وجودی انسان به کار رفته دارای اندازه هایی است، در عین حال همین انسان با
دیگر اشیاء دارای قدر و اندازه متناسبی است.
خلق
به معنای دیگری هم به کار برده شده یعنی آفرینش وجود وی از عدم. خالق،
اسم فاعل است به معنای سازنده و آفریینده. در ابتدای امر باید گفت خالق تمام اشیا
و موجودات خدای سبحان است، خدایی که همه اشیاء را از عدم به وجود آورد چون همه
اشیاء فقیر بالذات اند و خدا غنی بالذات. فقیر بالذات مایه وجودی خود و همه هستی
اش را باید از غنی بالذات به دست آورد: "یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ
الْفُقَرَاء إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ"(آیه 15
سوره فاطر)
با
این عبارت می توان فهمید انسان در ذات هستی خود فقیر است هیچ ندارد و هر چه دارد
از غنی بالذات است پس خالق واقعی و هستی بخش بالذات خدا است و لاغیر.
ولی
خدای سبحان عطابخش به تمام عالم است و این صفت را به دیگر موجودات به اندازه وسع
وجود آن عطا کرده هر ذی شعوری در هر مرتبه ای از مراتب خلقت از این عطای رحمانی نصیبی
می برد و اسم خالق را به دست می آورد ولی خالق با واسطه. مثلا کشاورزی که بذری می
پاشد خود نوعی خالق است یا مهندسی که ساختمانی می سازد خود نوعی خالق است ولی با
واسطه چون فکر او قدرت او مهندسی او همه و همه از طرف خداوند سبحان است. حتی انسان
هایی هستند که خالق انسان دیگر اند. مادر، خالق انسان است و آن را در وجود خود
پرورش می دهد بدون اینکه به آن توجه داشته باشد. البته در تمام اینها خالق واقعی
باز خداست ولی بالواسطه به انسان ها برمی گردد. این در مراتب مادی. ولی از عالم
مادی بدل شده و به عالم امر وارد شویم به عبارت دیگر از عالم خلق به درآییم و به
عالم امر داخل شویم. انسان هایی به واسطه تقرب به دستگاه حق و به دست آوردن قدرت روحی
می توانند بدون واسطه اشیاء مادی خالق اشیاء یا تحولی جدید شوند و از خود خلق
نمایند؛ مثلا حضرت عیسی ابن مریم (ع) بیماران را شفا می داد یا پرنده ای را از گِل
درست می کرد و به آن می دمید، روح دمیده می شد و حیات جدید پیدا می کرد و مسمّا
باسمه محیی می گردید؛ این هم نوعی خلق و خالقیت است که همه آنها با اذن تکوینی
خداوند صورت می گیرد. لذا خلق و خالقیت به دو نوع تقسیم می شود،خالقیت بالذات یا
بالواسطه یا بالغیر.
با تمام این توصیفات، عبارت "احسن الخالقین" متضمن چه معنای عرفانی است؟
خدای سبحان در سوره مومنون خود را احسن الخالقین می نامند، شاید خواسته باشد با بندگان خود به مدارا رفتار کرده و مماشات نماید چرا که روشن شد خالقیت بالذات از آنِ خداوند است ولی در اینجا بر خود می بالد که بعد از خلق انسان با آن تکامل تدریجی و دوره هایی که از او می گذرد در تمام دوره های خلقت شاید اسراری را به ودیعه نهاده است که در نهایت خود را احسن الخالقین می نامد. احسن الخالقین خود می تواند منشاء و مبنای معنای جدیدی باشد. احسن بر وزن افعل التفضیل است یعنی اگر دیگر کسانی که خلقی دارند و حُسن و زیبایی از آنان دیده می شود، خداوند در این قسمت از آیه کار خویش را احسن از آنها می داند، زیباتر از دیگران است. عبارتی را در مساله حُسن تاکید می کنم آن اینکه حُسن هر شیء مطابقت آن شیء و چنینش آن شی با حقیقت عالم است. هر چه به حقیقت عالم نزدیک تر باشد حُسن و زیبایی و جمال در او نمایان تر هستند دیگر خالق ها غیر خداوند به اندازه تقربشان به ذات الهی از خلق آنها زیبایی و جمال آشکار می شود. هر چه تقرب وی به خداوند بیشتر، زیبایی و جمال بالاتر و هر چه دورتر، زیبایی و جمال الهی نیز کمتر است. در تمام اشیا عالم این مساله پدیدار است. همان گونه که عالم ماده جمال و زیبایی آن کمتر از عالم برزخ و آخرت است و در مراتب عالم آخرت هر چه بالا رویم جمال و زیبایی آن نمایان تر است. به این دلیل جمال و زیبایی هر خالقی به اندازه تقرب وی به خداوند حُسن و جمال است.
بنابراین حُسن و جمال خالق غیر خدا در یک تشکیک وجودی قرار می گیرد ولی آنچه که در این تشکیک وجودی سهمی ندارد، حُسن و جمالی است که از خالقیت خداوند سبحان برمی خیزد چون پروردگار در همه صفات بی انتهاست در این صفت زیبایی نسبت به همه اشیاء و عالم بی انتهاست؛ منتها انسان برای معرفت به این زیبایی باید آن استعداد لازم را پیدا کند تا بتواند زیبایی را به آن گونه که هست ببیند و این استعداد که به آن معرفت گفته می شود در انسان ها متفاوت است به همین دلیل هر فردی توصیف از زیبایی و جمال الهی دارد به قدر معرفت وجودی وی ولی به آن نهایت جمال و زیبایی مقدور دسترس کسی نخواهد بود پس قیاس بین حُسن و زیبایی و جمال الهی با دیگر انسان های و غیر انسان های خالق قیاسی مماشاتی است نه واقعی چون قیاس بین خدا و بندگان، قیاس بین صفات الهی و صفات بندگان، قیاسی است بدیهی و مسلم که قیاس واقعی نخواهد بود.
منبع:شبستان
ای انسان قدرخود رابدان که تو خلیفه ی من هستی درتائید منزلت تو ای انسان همین بس که بعدازآفرینش بنده خود گفتم : فتبارک الله احسن الخالقین.
ای انسان کالبد و جسم تو را آفریدم سپس ازروح خودبرتودمیدم. بنابراین برایم عزیزهستی و گرنه می گفتم موجود باش ، موجود می شدی .
فتبارک الله احسن الخالقین را ای بنده ی من برای خود نگفتم بلکه گفتم تا حواست جمع شود و عزت و بزرگی و در دانه ای خود را نزد من ازیادنبری.