۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۰ : ۰۲
ابوذر
چون از شترش مايوس شد، آن را رها كرد و به راه افتاد. در يكى از منازل پيامبر صلى
الله عليه و آله فرود آمدند، و يكى از مسلمين گفت: يك نفر از راه دور دارد پياده
مى آيد.
فرمود: خدا
كند ابوذر باشد. چون خوب دقت كردند، گفتند: يا رسول الله! اباذر است، سپس فرمود:
خدا بيامرزد اباذر را تنها راه مى رود، تنها مى ميرد، تنها برانگيخته مى شود.
چون
پيامبر(ص) اباذر را ديد فرمود: او را آب دهيد كه تشنه است.
هنگامى كه اباذر شرفياب حضور پيامبر(ص) شد، ديدند ظرف آبى همراه
دارد.
فرمود:
اباذر آب داشتى و تشنگى كشيدى؟ عرض كرد: آرى يا رسول الله(ص) پدر
و مادرم به قربانت، در راه تشنه شدم، به آبى رسيدم وقتى چشيدم، آب سرد و گوارائى
بود با خود گفتم: (انصاف نباشد) از اين آب بياشامم مگر آنكه اول پيامبر صلى الله
عليه و آله بياشامد.
پيامبر(ص) فرمود: اباذر خدا ترا بيامرزد، به تنهايى زندگى مى كنى و
غريبانه مى ميرى و تنها داخل بهشت مى شوى.