۰۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۲ رجب ۱۴۴۶ - ۲۳ : ۰۱
زینب نهج البلاغه نابسته علی است.باز سخن می گوید:"به راستى چگونه توقع و امید دلسوزى از پسر آن كسى باشد كه دهانش جگر پاكان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان رویید."...آگاه باش كه مایه تعجب و بسى شگفتى است كه افراد با شخصیت از حزب خدا، در جنگ با افراد حزب شیطانى كه بردگان آزاد شده هستند كشته مىشوند."...هر نیرنگى خواهى بزن، و هر اقدامى كه توانى بكن، و از هر كوششى دریغ منما، كه سوگند به خدا نه مىتوانى نام ما را محو كنى، و نه مىتوانى وحى ما را خاموش كنى و به منتهاى مقام ما برسى، و هرگز نتوانى ننگ این ستم را از خود بزدایى، راى تو سست، و شماره ایام دولتت اندك است، و جمعیت تو متلاشى و پراكنده شود، تا آن روز (قیامت) فرا رسد كه منادى حق فریاد زند؛ آگاه باشید لعنت خدا بر ستمگران باد."...(سید بن طاووس، لهوف، ص215 تا 217/ علامه طبرسى، احتجاج، ج2، ص34 و 35.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کنار مجلس روضه اون گوشه ها...
روضه خوان روضه می خواند از شیخ قزوینی : "سر را بر وسط میدان کوفه اویختند و کودکان کوفی را واشتند که دامن ها ی عربیشان سنگ جمع کنند و هدف ....."
حالم خراب بود گریه امان نمیداد...آرام گفتم:"اقایم یابن الحسن آجرکم الله...حرفی ندارم خجلم از گفتن دردهایم اخر عمه سادات سر دمدار دردهاست.درد من کجا و دل زینب کبری کجا!!!
انگار آرام گفتید :"هواسم هست حاجیه خانم تو برای حسینم اشک بریز"