۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۲ : ۱۱
عقیق: در شامگاه شام غریبان سال 1322 متولد شد. مادرش نامش را حسین نهاد
تا بصیر را معنا بخشد و با بصیرت راه مولای مظلوم خویش امام حسین (ع) را ادامه
دهد.گویی مادر می دانست که حسین در راه کربلا شهید می شود.
از
کودکی عشق به معصومین در حسین موج میزد و در عزای حسینی شور و حال خاصی داشت.
با
بزرگتر شدن حسین شور حسینی در او بیشتر نمایان می شد و غم و اندوه سرور و سالار
شهیدان بیشتر نمایان می شد و تاب تحمل از کف می ربود و از دل مرثیه می سرودو مدح
معصومین را فریاد می زد.
با
اتمام نوجوانی و قدم نهادن به جوانی برای خدمت سربازی به تهران اعزام شد و با لبیک
گفتن به دعوت امام امت شروع به فعالیت های سیاسی نمود که بخاطر کارهای سیاسی و پخش
اعلامیه از تهران به پادگان منظریه قم تبعید شد.
بعداز
دوران خدمت سربازی به خانه بازگشت و ضمن کمک به پدر در کار کشاورزی به کارهای
سیاسی اش ادامه می داد.
در
سال 1346 سنت پیامبر را بجای آورد و با خانواده ای متدین و مذهبی وصلت کرد.
در
سال 1350 به تهران رفت و در وزارت جنگ آن دوره مشغول به کار شد اما کار در آن
اداره زیاد به طول نینجامید و بخاطر انجام فعالیت های سیاسی در سال 1353 از
کار اخراج شد و مجبور به بازگشت به فریدونکنار شد.
حالا
دیگر فعالیت های ضد ستم شاهی جزئی از زندگی حاج حسین بصیر شده بود و چندین بار
بخاطر فعالیت هایش دستگیر و روانه زندان افتاد.
در
سال 1357 مردم شهر فریدونکنار را فرا دور هم جمع می کرد و حرکت های انقلابی مردم
این شهر را با تهران هماهنگ می کرد و به نوعی هسته مبارزات مردمی در شهر شده بود.
حسین
بصر از سال 1359 و با شروع جنگ تحمیلی تا زمان شهادت در جبهه حضور مستمر داشت و
هیچ چیز نمی توانست او را از جبهه وجنگ بازدارد تا جایی که حتی در جریان ازدواج
دختر اولش با” مرتضی جباری” که رزمنده دایم الحضور جبهه بود و بعد ها شهید
شد ـ شرکت نکرد و در جبهه حضور داشت.
رزمندگان
اسلام به حاج حسین ارادت خاصی داشتن و حضور حاج حسین مایع دلگرمی بود در عملیات
صاحب الزمان (عج) که در منطقه فاو در سال ۱۳۶۵ انجام گرفت حضور داشت. دشمن که با شروع عملیات
متوجه حضور نیروها ی ایرانی شده بود اقدام به آتش سنگین روی مواضع رزمندگان کرد به
طوری که نیروها در دویست متری خاکریز دشمن زمین گیر شدند و تلاش فرماندهان گردان برای
به حرکت در آوردن و پیشروی نیروها ثمری نداشت. وضعیت با بی سیم به حاجی گزارش شد و
او به سرعت خود را به خط مقدم رساند و با صدای خوش و ملایم اما استوار گفت :
«فرزندان من، کربلا رفتن خون می خواهد.» بعد یا حسین گویان نیروهای زمین گیر شده
را تشویق به پیشروی کرد و آنان که با حضور حاجی در جمع جانی دوباره گرفته بودند با
ندای یا حسین (ع) به خاکریزه های دشمن یورش بردند و مواضع آنان را به تصرف در
آوردند. بعد از اتمام عملیات که با شب نوزدهم ماه مبارک رمضان مصادف بود، حاجی به
مقر پشتیبانی برگشت و وارد چادر تدارکات شد و تا صبح مشغول عبادت بود.
نقل
است که روزی حاج بصیر از مادرش خواست به وی اجازه دهد بر سجاده اش دو رکعت نماز
حاجت بخواند و پس از نماز خواندن به دعایش آمین بگوید. مادرش با قبول این درخواست
بر دعای او آمین می گوید. حاجی بعد از دعا رو به مادرش کرده و پرسید مادر آیا می
دانی دعایی که کردم چه بود ؟ مادر گفت : «حتماً پیروزی رزمندگان.» جواب داد : «بله
آن به جای خودش ولی من از خدا طلب شهادت کردم وچون می دانم دعایت مانع شهادتم می
شود امروز خواستم آمین تو را بر شهادتم بشنوم.» مادر در جواب فرزند می گوید :
«پسرم من به خدا از شهادت تو باک ندارم همچنان که برادرت اصغر شهید شد و هادی در
جبهه است. دوست دارم شما زنده بمانید و از امام و انقلاب دفاع کنید.»
قائم
مقام لشکر 25 کربلا در تاریخ 2 اردیبهشت 1366 در شب عملیاتی کربلای 10 در منطقه
کوهستانی ماووت در سن 45 سالگی پس از حدود 7 سال حضور مداوم در خط مقدم جنگ دعوت
حق را لبیک گفت و به ردجه شهادت نایل شد
این گزاش تولیدی سایت کارمند پرس است و درج این گزارش بدون نام منبع از نظر حرفه ای بنظر کار درستی نمی آید
لطفا منبع را درج کنید
با تشکر