7»عقیق: روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر» که به قلم حبیبه جعفریان نوشته شده است وجوه مختلف و موضوعات ناگفتهای از زندگی امام موسی صدر را به روایت نزدیکان و خانواده ایشان نقل میکند.
این اثر برای نخستینبار با همکاری مؤسسه امام موسی صدر و انتشارات سپیدهباوران در بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران منتشر و توزیع خواهد شد.
در بخشهایی از این کتاب به قلم جعفریان میخوانیم: «...یکبار که مثلاً خواستم از تو ایراد بگیرم یا شاید میخواستم نشان بدهم بزرگ شدهام، گفتم: «بابا! این آدمها ارزشش را ندارند. چرا ولشان نمیکنید بروید ایران؟ آنجا به شما بیشتر نیاز هست.» و یادت هست چی جوابم را دادی؟ گفتی: «خدا گفته بیا و به همینها خدمت کن. به همینها که قدر نمیدانند و شاید محرومیتشان باعث شده این طوری بشوند.»
تو میدانستی؛ به طرز دقیق و مطمئنی میدانستی کی هستی و چه کار باید بکنی. میگفتی «تکلیف»ات این است؛ نقشی که از تو خواسته شده این است و برای آن میجنگیدی، خسته میشدی، تحقیر میشدی، فحش میشنیدی ولی ادامه میدادی و واقعاً اتفاقی میافتاد. چیزی در جایی تغییر میکرد و کاری به سرانجام میرسید... .»
یکی از بخشهای خواندنی این اثر روایت پسر از پدر است. این یادداشت با عنوان «فرزند تو بودن دشوار است»، به چاپ رسیده است. جعفریان پیش از این در یادداشتی نوشته است: «خانواده صدر عجیباند. آنها آدم را دچار این سوءتفاهم میکنند که نوع بشر، فرشته است یا بوده است یا میتواند باشد. من آقای سید موسی صدر را که دارم زندگینامهاش را مینویسم، هیچ وقت ندیدهام و دارم همه زورم را میزنم که خلاف آن چیزی که از بیشتر راویها شنیدهام، آدم عادی درون او را از لابهلای صحبتهایی که از زیر زبان کس و کارش بیرون کشیدهام، به صحنه بیاورم اما شک دارم در نهایت چیزی دست من یا خوانندهام را بگیرد... .»
منبع:ابنا