چهارمین شماره از کتابمجله همشهری آیه منتشر شد:
عقیق: زوج
تبريزي، بيش از 34 سال پيش به عقد يكديگر در آمدند، اما صاحب فرزند نشدند. مراجعه
مكرر به پزشكان آنان را سالها به خواستهشان نرساند؛ در حالي كه مادر دوقلوها در
رويايي ديده بود كه خدا به او و همسرش، 2 فرشته عطا خواهد كرد، اما او اين خواب را
براي هيچ كس تعريف نكرد و
....
اكنون ثمين و ثمينا، دوقلوهاي تبريزي مقابل من نشستهاند؛
دختراني كه تقريباً شباهت زيادي به هم ندارند و حتي تفاوتهايي چه در ظاهر و چه در
روحيات آنان مشاهده ميشود. ثمينا، آرامتر و ثمين، سرزباندارتر است و دوست دارد بيشتر
او صحبت كند!
اما آنها در يك رويا باهم مشتركاند؛ خوابي كه انگار هر
دويشان باهم ديدهاند! براي همين ميگويند: ما تمام صحنههاي سفر عمره را قبلاً در
خواب ديدهايم. انگار اين بار دومي است كه به مدينه منوره و مكه مكرمه ميآييم!
مادرشان را مينشانم بين دخترها تا قبل از شنفتن حرفهاي
آنان، اول از يك انتظار 25 ساله بگويد. مادر دوقلوها ميگويد: مدت زيادي از
ازدواجمان نميگذشت كه متوجه شديم صاحب فرزند نميشويم. از مراجعه مكرر به پزشكان
نتيجهاي نگرفتيم و به اهل بيت (ع)
متوسل شديم. در همان زمان، خوابي ديدم كه آن را تا تولد
ثمين و ثمينا براي كسي تعريف نكردم. در آن خواب، حضرت رسول (ص) را مشاهده كردم كه
عبايي حنايي بر دوش داشت و بانوي سياهپوشي در كنارشان بود. آن بانو به من گفتند كه
تو صاحب 2 فرزند خواهي شد. من از اين رويا خيلي تعجب كردم، اما آن را براي كسي نگفتم
تا زماني كه دوقلوها به دنيا آمدند. در واقع از اين رويا، مثل يك راز نگهداري كردم.
ثمين، عجله زيادي براي گفتن دارد. براي همين، اول او حرف
ميزند. بين دوقلوها هم او بزرگتر است و قبل از ثمينا به دنيا آمده است. او ميگويد:
اينجا از خدا چند تا چيز خواستهام؛ اول اينكه امام زمان (عج) بيايد تا بديها
بروند. بيايد تا كساني كه موهايشان را بيرون ميگذارند، هدايت شوند. من از خدا
سلامتي و عمر زياد بابا و مامانم را هم خواستهام. بعدش، شفاي همه مريضها را.
ثمينا هم تقريباً همين آرزوها را دارد، اما يك نكته جالب
ميگويد و آن اينكه: يك سال قبل، مكه را توي تلويزيون تماشا ميكرديم. من احساس
كردم آنجا را ديدهام. وقتي هم به مكه آمديم و وارد هتل شديم، همه اينجا برايم
آشنا بود. وقتي به ثمين گفتم، او هم گفت كه برايش همه چيز آشناست. بعد فهميديم كه
هر دويمان خواب آمدن به مكه را ديدهايم و انگار اين دفعه دوممان است!
مادر دوقلوها ميگويد: بدون آنكه بدانيم يا روي تقويم
نگاه كرده باشيم، درست در شب شهادت حضرت زهرا (س) در مدينه بوديم و روزهاي خيلي
خوبي را در آنجا گذرانديم.
ثمين و ثمينا اما به مادرشان مجال نميدهند و دوست دارند
بيشتر خودشان صحبت كنند؛ مخصوصاً ثمين! او ميگويد: دوست دارم وقتي به مسجدالحرام
رفتيم، به حجرالاسود دست بزنم. قبلاً در خواب ديدهام كه وقتي به آن دست زدهام،
دستم نوراني شده است. ميخواهم ببينم همينطور هست يا نه!
خانم عابدينپور، مادر دوقلوها باز رشته كلام را در دست
ميگيرد و ميگويد: هر وقت به قرآن تفأل ميزدم، آيه صبر ميآمد. من هميشه از خدا
ميخواستم كه اگر فرزندانم صالح نباشند، آنها را نميخواهم، اما دخترانم از كودكي
باحجاب هستند و من آنها را دعا ميكنم.
باز به بچهها نوبت ميرسد؛ نوبت گفتن آرزوهايشان. ثمينا
اين بار اول حرف ميزند: من آرزو دارم آنقدر پول داشته باشم كه هيچ فقيري روي زمين
باقي نماند. ثمين هم ميگويد: آرزو دارم دكتر بشوم و به همه كمك كنم.
ثمين و ثمينا كه به تازگي به سن تكليف رسيدهاند، در مكه
مرجع تقليد انتخاب كردهاند؛ ثمينا، مقام معظم رهبري، حضرت آيتالله خامنهاي و
ثمين، آيتالله سيستاني را.
آنها چند جمله هم براي پايان گفتوگو كنار گذاشتهاند كه
عين هم است. ديگر براي گفتن اين آرزو از هم سبقت نميگيرند؛ «دوست داريم در زمان
ظهور آقا امام زمان (عج) اينجا در مكه كنار او باشيم.»
راستي آيا آرزوي ثمين و ثمينا، دوقلوهاي تبريزي كه
خداوند بعد از 25 سال آنها را به پدرومادرشان عطا كرده است، تحقق مييابد؟ ما هم
اميدواريم!
منبع:حج
211008