عقیق: ابراهیم در سال 1395 هجری قمری (1976میلادی) در پایتخت کشور کنگو -کینشاسا - در خانواده ای مسیحی متولد شد. پس از اتمام دوره ی دبیرستان وارد دانشکده ی حقوق شد ولی مدتی بعد ترک تحصیل کرد.
بین
مسیحیت و اسلام روابط دوستانه ای وجود دارد:
ابراهیم می گوید: وقتی کودک بودم دوستی صمیمی داشتم و
پیوسته در دوران مدرسه ی ابتدایی با هم بودیم، ولی در دوران متوسطه از یکدیگر جدا
شدیم و هر یک به مدرسه ای رفتیم. مدرسه ی دوستم شاگردانی خارجی داشت که برخی از
آنها مسلمان بودند. دوستم تحت تاثیر یکی از همکلاسی های مسلمانش قرار گرفت و اسلام
آورد.
روز جمعه بود که پیش دوستم رفتم او مرا به مسجد دعوت کرد مردد بودم که با او بروم یا نه! دوست داشتم من او را به کلیسا می بردم. خطیب مسجد بالای منبر رفت تا از اسلام برای حاضران سخن بگوید. حرف های او را شنیدم و برخی از آنها بر من تاثیر گذاشت ولی هرگز نگذاشتم که دوستم متوجه این تاثیر شود.پس از پایان سخنرانی با دوستم به اتاق خطیب که در گوشه ای از مسجد بود رفتیم. او با مردم صحبت می کرد و به سوالات آنان جواب می داد. تعداد زیادی از مسیحیان نیز در آنجا حضور داشتند.
شیخ، اسلام را اجمالا معرفی کرد و از ما دعوت کرد که ایمان بیاوریم. برخی پذیرفتند و برخی چون من امتناع کردند.
بین
تسنن و تشیع
پس از اسلام آوردن ملازم یکی از علمای اهل سنت شدم و
بسیار از وی تاثیر پذیرفتم. او شیخی متین بود که نسبش به رسول خدا(ص) می رسید و به
تمامی مذاهب اسلامی واقف بود. این شیخ با دانش زیادی که داشت مرا در فرا گرفتن احکام
اسلامی و تمامی مذاهبش یاری داد. با وجود این که او اهل سنت بود اما بذر محبت اهل
بیت(ع) را در دل من کاشت چون خود از ذریه ی رسول الله بود. پس از آن من به سادات
به خاطر بزرگداشت اهل بیت(ع) احترام زیادی می گذاشتم و به آن افراد شریف به خاطر
پدرانشان محبت می کردم. قضا و قدر الهی موجب شد که مرگ این عالم جلیل القدر بین ما
فاصله بیندازد اما پیوسته محبت و احترام من به شخصیت وی رو به افزایش بود و به
اصول وی بیش از پیش وفادار بودم.
یک
الگوی کامل موجب شیع شدن ابراهیم شد!
امام صادق (ع) داناترین انسان روزگار خود بود.
امام صادق(ع) در روزگاری می زیست که اوج شکل گیری مذاهب و جدایی آنان از یکدیگر بود. پیروان تمامی مذاهب به وی احترام می گذاشتند و در او سیمای جدش رسول خدا(ص) را می دیدند چرا که ایشان دانش و روش پیامبر(ص) را دارا بودند.
هنگامی که نگاهم به آنها افتاد، از هیبت جعفر بن محمد حالت خوفی بر من مستولی شد که از دیدن منصور چنان نشده بودم. سلام کردم و در کنارشان نشستم. منصور رو به جعفر بن محمد کرد و از او پرسید: ای اباعبدالله! آیا این مرد را میشناسی؟ وی پاسخ داد: بله، او ابوحنیفه است، او نزد ما میآید. سپس منصور به من گفت: ای ابوحنیفه! از مسائل و پرسشهایت بیاور و از اباعبدالله بپرس.
من پرسیدن را آغاز نمودم و او در پاسخ به هر پرسش و مسئله ی من، میگفت: شما در این مسئله چنین میگویید، اهل مدینه چنان میگویند و ما اهل بیت این گونه میگوییم. آرای او گاهی موافق با آرای ما و گاهی موافق با اهل مدینه بود و گاهی نیز با هر دوی ما مخالف بود. من چهل مسئله ی خویش را پرسیدم و او به تمامی آنها پاسخ داد.
ابوحنیفه پس از نقل این رویداد، میگوید: آیا این چنین نیست که ما روایت میکنیم که عالمترین مردم، کسی است که داناترین آنها به اختلاف مردم باشد؟!
تجربه
هایی از جنس واقعیت
ابراهیم می گوید: دلایل فراوانی مرا مجذوب پیروی از مذهب
امام صادق(ع) کرد برخی از این دلایل چیزهایی بودند که خود، آن ها را تجربه کردم یا
با چشم خود آن ها را دیدم.
مثلا در مساله ی جمع بین نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء -که مذاهب چهارگانه ی اهل سنت آن را جز در شرایطی خاص نمی پذیرند – تسهیل دلچسبی دیدم چون پیش تر ما با این حکم رنج فراوانی را متحمل می شدیم و بسیاری از نمازهای ما از دست می رفت و مجبور بودیم قضای آن را به جا بیاوریم. قبلا دیده بودم که برخی از استادانم- که اهل تسنن بودند- دو نماز را با یکدیگر جمع می کنند ولی دلیل آن را نمی دانستم تا اینکه با شخصیت بزرگوار امام صادق(ع) آشنا شدم و پاسخ پرسش خود را گرفتم.
امثال این امور که نکته سنجانه و تسهیل کننده است و از سخت گیری های بیجا منع می کند موجب شد تا من به اسلام و مذاهب آن بیندیشم و دریافتم اهل بیت(ع) برتری و مقام علمی والایی دارند که هیچ کس را نمی توان با آنان مقایسه کرد. پس راهی جز بهره گرفتن از هدایت آنان پیش روی خود ندیدم. باشد که در روز قیامت با شفاعت آنان در گروه نجات یافتگان باشم.
منبع:جام
211008